consternate


بهت زده کردن، مات و مبهوت کردن، هاج و واج کردن، احساس تحیر و وحشت کردن، متوحش شدن

انگلیسی به انگلیسی

• amaze; hinder; dismay

پیشنهاد کاربران

Intransitive and transitive verb
fill ( someone ) with anxiety
. he letter consternated me and flung me into a depression

بپرس