consolidate

/kənˈsɑːləˌdet//kənˈsɒlɪdeɪt/

معنی: یکی کردن، محکم کردن، یک رقم کردن
معانی دیگر: یکپارچه کردن، یکجا کردن، در آمیختن، ادغام کردن، مستحکم کردن، پابرجا کردن یا شدن، تقویت کردن یا شدن، ایستا کردن، ایستانیدن، سفت و محکم کردن، جامد شدن یا کردن، دج شدن یا کردن، چگال شدن یا کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: consolidates, consolidating, consolidated
(1) تعریف: to combine into a whole or mass; unify.
مترادف: amalgamate, combine, conglomerate, solidify, unify
مشابه: band, coalesce, compact, compress, connect, fuse, incorporate

- The union leaders are consolidating several small unions.
[ترجمه مهدی] رهبران اتحادیه ها در حال یکپارچه سازی چندین اتحادیه کوچک هستند.
|
[ترجمه گوگل] رهبران اتحادیه در حال ادغام چندین اتحادیه کوچک هستند
[ترجمه ترگمان] رهبران اتحادیه ها در حال تحکیم چندین اتحادیه کوچک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to strengthen or secure; make solid or stable.
مترادف: secure, strengthen
مشابه: fortify, reinforce, solidify, substantiate

- She consolidated her position as leader.
[ترجمه گوگل] او موقعیت خود را به عنوان رهبر تثبیت کرد
[ترجمه ترگمان] او موقعیت خود را به عنوان رهبر تقویت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: consolidator (n.)
• : تعریف: to become unified or strengthened.
مترادف: coalesce, combine, solidify, strengthen
مشابه: amalgamate, connect, league

- The two businesses have done well since they consolidated.
[ترجمه گوگل] این دو کسب و کار از زمانی که ادغام شدند عملکرد خوبی داشته اند
[ترجمه ترگمان] این دو کسب وکار از زمانی که آن ها یکپارچه شده اند به خوبی انجام شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to consolidate a number of small schools
چند مدرسه ی کوچک را ادغام کردن

2. The time has come for the firm to consolidate after several years of rapid expansion.
[ترجمه گوگل]زمان آن فرا رسیده است که شرکت پس از چندین سال توسعه سریع، یکپارچه شود
[ترجمه ترگمان]زمان تثبیت شرکت پس از چند سال توسعه سریع فرارسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The two banks will consolidate in July next year.
[ترجمه مژگان] این دو بانک در جولای سال آینده باهم ادغام خواهند شد.
|
[ترجمه گوگل]این دو بانک در جولای سال آینده ادغام خواهند شد
[ترجمه ترگمان]دو بانک در ماه ژوئیه سال آینده تقویت خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The company is planning to consolidate its business activities at a new site in Arizona.
[ترجمه گوگل]این شرکت در حال برنامه ریزی برای تجمیع فعالیت های تجاری خود در یک سایت جدید در آریزونا است
[ترجمه ترگمان]این شرکت قصد دارد فعالیت های تجاری خود را در یک سایت جدید در آریزونا تقویت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They took out a loan to consolidate their debts.
[ترجمه گوگل]آنها برای تجمیع بدهی های خود وام گرفتند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای تثبیت بدهی ها از یک وام استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He believed that the European Economic Community should consolidate.
[ترجمه گوگل]او معتقد بود که جامعه اقتصادی اروپا باید تحکیم شود
[ترجمه ترگمان]او معتقد بود که جامعه اقتصادی اروپا باید تحکیم یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Several small businesses are planning to consolidate to form a large powerful company.
[ترجمه گوگل]چندین کسب و کار کوچک در حال برنامه ریزی برای ایجاد یک شرکت قدرتمند بزرگ هستند
[ترجمه ترگمان]چندین شرکت کوچک در حال برنامه ریزی برای تحکیم یک شرکت بزرگ قدرتمند هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The two banks in this city will consolidate and form a single large bank.
[ترجمه گوگل]دو بانک در این شهر ادغام شده و یک بانک بزرگ واحد را تشکیل خواهند داد
[ترجمه ترگمان]دو بانک در این شهر یک بانک بزرگ را تثبیت و تشکیل خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We consolidate information from a wide range of sources.
[ترجمه گوگل]ما اطلاعات را از طیف گسترده ای از منابع ادغام می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما اطلاعات را از طیف وسیعی از منابع محکم می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was also a fight to consolidate his position within the insurgent camp.
[ترجمه گوگل]همچنین مبارزه ای برای تحکیم موقعیت او در اردوگاه شورشیان بود
[ترجمه ترگمان]این یک مبارزه برای تحکیم موقعیت خود در اردوگاه شورشیان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. On Jan. 5 he pledged to continue and consolidate the free-market reforms started by the Mazowiecki government.
[ترجمه گوگل]در 5 ژانویه او متعهد شد که اصلاحات بازار آزاد را که توسط دولت مازوویکی آغاز شده بود، ادامه دهد و تحکیم بخشد
[ترجمه ترگمان]در روز ۵ ژانویه، وی وعده داد که اصلاحات بازار آزاد شده توسط دولت Mazowiecki را ادامه و تثبیت نماید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After this review process, budget analysts consolidate the individual department budgets into operating and capital budget summaries.
[ترجمه گوگل]پس از این فرآیند بررسی، تحلیلگران بودجه، بودجه‌های هر بخش را در خلاصه‌های بودجه عملیاتی و سرمایه‌ای ادغام می‌کنند
[ترجمه ترگمان]پس از این فرآیند بازبینی، تحلیل گران بودجه بخش خصوصی را به خلاصه بودجه عملیاتی و سرمایه ادغام می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At the regional network level, Verio continued to consolidate its POPs, closing 11 redundant POPs during the quarter.
[ترجمه گوگل]در سطح شبکه منطقه ای، Verio به ادغام POP های خود ادامه داد و 11 POP اضافی را در طول سه ماهه بسته بود
[ترجمه ترگمان]در سطح منطقه ای شبکه، Verio به تثبیت POP ها ادامه داد و ۱۱ POP اضافی را در طی این یک چهارم نهایی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Successful advertising helped them to consolidate their position as the largest computer company in Europe.
[ترجمه گوگل]تبلیغات موفق به آنها کمک کرد تا موقعیت خود را به عنوان بزرگترین شرکت کامپیوتری در اروپا تثبیت کنند
[ترجمه ترگمان]تبلیغات موفق به آن ها کمک کرد تا موقعیت خود را به عنوان بزرگ ترین شرکت کامپیوتری در اروپا تثبیت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یکی کردن (فعل)
incorporate, amalgamate, unite, unify, merge, consolidate, integrate, identify

محکم کردن (فعل)
firm, fix, consolidate, reinforce, strengthen, stake, clinch, fasten, fixate, tighten, girth, chock, solidify, rivet

یک رقم کردن (فعل)
consolidate

تخصصی

[عمران و معماری] تحکیم کردن
[زمین شناسی] تحکیم کردن
[خاک شناسی] تحکیم

انگلیسی به انگلیسی

• unify, merge; strengthen; solidify
if you consolidate power or a plan, you strengthen it so that it becomes more effective or secure.
to consolidate a number of small groups or firms means to make them into one large organization.

پیشنهاد کاربران

یک جا؛ تلفیق داده ها یا گزارش های جداگانه در گزارش واحد
محکم کردن - مستحکم کردن - تقویت کردن یا شدن
. . .
Vali Nasr, a professor of international affairs and Middle East studies at the Johns Hopkins University School of Advanced International Studies, said the exact reasons behind Shamkhani’s departure remained opaque, but signs had pointed to a number of disagreements
...
[مشاهده متن کامل]

“Shamkhani, along with a number of influential former IRGC commanders, were at odds with young serving IRGC commanders. Thus, cthe hange could signal that the current leadership of the IRGC is consolidating its position, ” he told Al Jazeera
Aljazeera. com@
⭐⭐⭐
This section covers Iranian efforts to consolidate and expand Tehran’s economic, military, and political influence throughout the Levant and especially in Syria

در بازارهای های مالی به معنی تثبیت قیمت کف سازی قیمت
● تحکیم کردن
● یکی کردن، ترکیب کردن به منظور تاثیر بیشتر یا راحتی کار
باقی ماندن
It may consolidate at the same price
در همان قیمت باقی بماند. منظورش قیمت یک نماد بورسی
یک کاسه کردن
Consolidate debts
تسویه/ صاف کردن بدهی
تحکیم کردن، پابرجا کردن، استوار کردن
همچنین: nail down _ solidify
تقویت کردن
استوار ساختن
تلفیق کردن ( حسابداری )
تثبیت کردن
تحکیم کردن، استحکام بخشیدن، تحکیم بخشی، استحکام بخشی
جاافتادن ( The book helps consolidate the mindfulness practice )
( در بتن ریزی ) متراکم کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس