فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: consoles, consoling, consoled
مشتقات: consolable (adj.), consolatory (adj.), consolingly (adv.), consoler (n.)
حالات: consoles, consoling, consoled
مشتقات: consolable (adj.), consolatory (adj.), consolingly (adv.), consoler (n.)
• : تعریف: to give comfort in time of loss, defeat, or suffering; relieve grief or disappointment; give solace to.
• مترادف: comfort, solace
• متضاد: upset
• مشابه: assuage, calm, cheer, encourage, hearten, pacify, reassure, soothe, sustain
• مترادف: comfort, solace
• متضاد: upset
• مشابه: assuage, calm, cheer, encourage, hearten, pacify, reassure, soothe, sustain
- Nothing could console him after his wife died.
[ترجمه هستی] بعد از مرگ همسرش هیچ چیز نمی تواند او را تسلی دهد|
[ترجمه گوگل] پس از مرگ همسرش هیچ چیز نتوانست او را تسلی دهد[ترجمه ترگمان] پس از مرگ همسرش هیچ چیز نمی توانست او را تسلی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Although I didn't win, finishing second consoled me somewhat.
[ترجمه گوگل] اگرچه برنده نشدم، اما دوم شدن تا حدودی مرا تسلی داد
[ترجمه ترگمان] اگر چه من برنده نشدم و دومی را تا اندازه ای تسکین دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر چه من برنده نشدم و دومی را تا اندازه ای تسکین دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a cabinet or panel containing the controls for an electrical or mechanical apparatus.
• مشابه: controls, panel
• مشابه: controls, panel
- The technician checked the computer's console.
[ترجمه گوگل] تکنسین کنسول کامپیوتر را چک کرد
[ترجمه ترگمان] تکنیسین console کامپیوتر را چک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تکنیسین console کامپیوتر را چک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a cabinet, designed to stand on the floor, for a television set, phonograph, or the like.
• مشابه: cabinet, stand
• مشابه: cabinet, stand
• (3) تعریف: the desklike part of an organ, containing the pedals, keyboards, and other controls.
• مشابه: keyboard
• مشابه: keyboard