consolation

/ˌkɑːnsəˈleɪʃən//ˌkɒnsəˈleɪʃən/

معنی: خوشی، تسلیت، تسلی، دلداری
معانی دیگر: دلخوشی، دلگرمی، (شخص یا چیز) مایه ی تسلی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act or instance of consoling.
مترادف: solace
مشابه: comfort, commiseration, compassion, encouragement, sustenance, sympathy

- Feeling rejected, he went to his friend for consolation.
[ترجمه گوگل] او که احساس طرد شد برای دلداری نزد دوستش رفت
[ترجمه ترگمان] با احساس رد شدن، برای دلداری به دوستش نزد دوستش رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the condition of being consoled.
مترادف: comfort, solace
مشابه: calm, encouragement, sustenance

- Her grief was so deep that she never knew consolation.
[ترجمه گوگل] اندوه او آنقدر عمیق بود که هرگز تسلیت نمی دانست
[ترجمه ترگمان] اندوه او آنقدر عمیق بود که هرگز تسلی نمی یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: someone or something that consoles or comforts.
مترادف: comfort, solace
مشابه: cheer, encouragement

- The losing candidate's only consolation was low voter turnout.
[ترجمه گوگل] تنها دلداری کاندیدای بازنده حضور کم رای دهندگان بود
[ترجمه ترگمان] تنها تسلای خاطر از دست دادن نامزد انتخابات، مشارکت کم رای دهندگان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a few words of consolation calmed the bereaved mother
چند کلام تسلی بخش مادر داغ دیده را آرام کرد.

2. her son¨s letters were her sole consolation
نامه های پسرش یگانه مایه ی دلخوشی او بود.

3. Your company has been a great consolation to me.
[ترجمه گوگل]همراهی شما تسلی بزرگی برای من بوده است
[ترجمه ترگمان]مصاحبت شما برای من مایه تسلای خاطر بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This news was of little consolation to us.
[ترجمه گوگل]این خبر برای ما دلداری چندانی نداشت
[ترجمه ترگمان]این خبر برای ما اندکی آرامش بخش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The only consolation for the team is that they get a chance to play the game again.
[ترجمه گوگل]تنها تسلی تیم این است که فرصت بازی دوباره پیدا می کند
[ترجمه ترگمان]تنها تسلی خاطر تیم این است که باز هم فرصت بازی کردن را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her appointment was seen as a consolation prize after she lost the election.
[ترجمه گوگل]انتصاب او پس از شکست در انتخابات به عنوان یک جایزه تسلی بخش تلقی شد
[ترجمه ترگمان]قرار ملاقات او پس از اینکه او انتخابات را از دست داد به عنوان یک جایزه consolation تلقی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If it's any consolation to you, the weather here is also awful.
[ترجمه گوگل]اگر برای شما تسلی است، هوای اینجا هم افتضاح است
[ترجمه ترگمان]اگر برایت آرامش بخش باشد، آب و هوا هم وحشتناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There is some consolation for fans because the team still stands a chance of winning the local championship.
[ترجمه گوگل]تسلی برای هواداران وجود دارد زیرا تیم هنوز شانس قهرمانی در مسابقات محلی را دارد
[ترجمه ترگمان]برای هواداران کمی تسلای خاطر وجود دارد، زیرا این تیم هنوز شانس برنده شدن در مسابقات قهرمانی محلی را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When her mother died, she found consolation in her religious beliefs.
[ترجمه گوگل]وقتی مادرش درگذشت، او در اعتقادات مذهبی خود تسلی یافت
[ترجمه ترگمان]وقتی مادرش درگذشت، او در باورهای مذهبی خود تسلای خاطر پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Ten runners-up received a T-shirt as a consolation prize.
[ترجمه گوگل]ده نفر نایب قهرمان یک تی شرت به عنوان جایزه تسلیت گرفتند
[ترجمه ترگمان]ده نفر از دوندگان یک تی شرت به عنوان جایزه consolation دریافت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The next match will probably offer them the consolation of winning.
[ترجمه گوگل]بازی بعدی احتمالاً تسلی پیروزی را به آنها خواهد داد
[ترجمه ترگمان]مسابقه بعدی احتمالا به آن ها کمک می کند تا برنده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He went to seek consolation in the local pub.
[ترجمه گوگل]او برای تسلیت به میخانه محلی رفت
[ترجمه ترگمان]رفته رفته در میخانه جای تسلی پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At least you weren't hurt-that's one consolation.
[ترجمه گوگل]حداقل صدمه نخوردی - این یک تسلیت است
[ترجمه ترگمان]حداقل تو صدمه ندیدی - فقط یه تسلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He had the consolation of knowing that he couldn't have done any better.
[ترجمه گوگل]او از این که می دانست بهتر از این نمی توانست انجام دهد دلداری داشت
[ترجمه ترگمان]از این که می دانست نمی تواند کار بهتری انجام دهد، تسکین یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوشی (اسم)
fun, rejoicing, gaiety, glee, exhilaration, mirth, merriment, spree, solace, pleasure, delight, joy, enjoyment, gust, ball, frolic, festivity, gasser, jollification, consolation, joyfulness, gladness, jollity, merrymaking, lark, hilarity, jamboree, jocundity, pleasance, joyance, laverock

تسلیت (اسم)
soothing, commiseration, condolence, consolation

تسلی (اسم)
consolation

دلداری (اسم)
consolation

انگلیسی به انگلیسی

• comfort, solace; person or thing which brings comfort

پیشنهاد کاربران

عامل نشان دهنده موفقیت
چیزی که باعث انگیزه برای تلاش میشه در جهت تعالی
عامل انگیزه
محرکی برای رسیدن به هدف
در دقایق پایانی یک مسابقه، تیمی که امید به برد نداره اگر یک گل بزنه یا امتیازی بگیره، اون امتیاز consolation نام میگیره
تسلی بخش
مشورت
دلگرمی
دلداری - دلخوشی
همدردی
تسلی خاطر

بپرس