consist

/kənˈsɪst//kənˈsɪst/

معنی: شامل بودن، مرکب بودن از، عبارت بودن از
معانی دیگر: (با: of) داشتن، دارا بودن، متشکل بودن از، مشتمل بودن بر، (با: in) عبارت بود از، بستگی داشتن به، منوط بودن به، مبتنی بودن بر، (با: with) جور بودن با، توافق داشتن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: consists, consisting, consisted
(1) تعریف: to be composed or formed (usu. fol. by "of").
مشابه: amount

- The United States consists of fifty states.
[ترجمه محمدرَا] ایالات متحده شامل پنجاه ایالات است
|
[ترجمه امیر] ایالات متحده دارای پنجاه ایالت است.
|
[ترجمه گوگل] ایالات متحده از پنجاه ایالت تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان] آمریکا متشکل از پنجاه ایالت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The test will consist of thirty questions.
[ترجمه ت] این آزمون شامل سی سوال خواهد بود
|
[ترجمه Helia] این امتحان شامل سی سوال خواهد بود
|
[ترجمه گوگل] این آزمون شامل سی سوال خواهد بود
[ترجمه ترگمان] این آزمایش شامل سی سوال خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Paper consists of small fibers, most often derived from wood pulp.
[ترجمه گوگل] کاغذ از الیاف کوچک تشکیل شده است که اغلب از خمیر چوب به دست می آید
[ترجمه ترگمان] کاغذ حاوی فیبرهای کوچک است که اغلب از خمیر چوب بدست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He felt his life consisted of nothing but struggle and failure.
[ترجمه گوگل] او احساس می کرد زندگی اش چیزی جز مبارزه و شکست نیست
[ترجمه ترگمان] احساس می کرد که زندگی او جز کش مکش و شکست نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to have a foundation (in something); lie (usu. fol. by "in").
مشابه: lie

- Success consists in hard work.
[ترجمه Aydin jz] موفقیت با سخت کوشی تشکیل می شود
|
[ترجمه غ ع مسجدی] موفقیت منوط است به سخت کوشی است یا موفقیت ناشی از سخت کوشی
|
[ترجمه غ ع مسجدی] موفقیت در سختی کوشی است
|
[ترجمه سینا] موفقیت مبتنی بر سخت کوشی است
|
[ترجمه گوگل] موفقیت در کار سخت است
[ترجمه ترگمان] موفقیت در کار سخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a horse's hoof consist of an enormously developed middle digit
سم اسب از یک انگشت بسیار رشد یافته تشکیل شده است.

2. wisedom does not consist only in knowing facts
خردمندی فقط به دانستن واقعیات نیست.

3. Morality may consist solely in the courage of making a choice.
[ترجمه گوگل]اخلاق ممکن است صرفاً در شجاعت انتخاب کردن باشد
[ترجمه ترگمان]اخلاق ممکن است تنها در شجاعت تصمیم گیری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Health does not consist with intemperance.
[ترجمه گوگل]سلامتی با بی اعتدالی همراه نیست
[ترجمه ترگمان]سلامت از افراط در نمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A home does not consist in the quality of its architecture and decoration.
[ترجمه Alireza] یک خانه، تنها در کیفیت معماری و دکوراسیون اش خلاصه نمی شود.
|
[ترجمه گوگل]یک خانه به کیفیت معماری و دکوراسیون آن بستگی ندارد
[ترجمه ترگمان]خانه شامل کیفیت معماری و دکوراسیون آن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The politician's actions do not consist with the promises in his speeches.
[ترجمه Alireza] اقدامات یک سیاست مدار، منطبق بر وعده هایی که در سخنرانی هایش می دهد نیست.
|
[ترجمه گوگل]عملکرد این سیاستمدار با وعده‌هایی که در سخنرانی‌هایش داده شده، نیست
[ترجمه ترگمان]اقدامات سیاست مدار از وعده هایی که در سخنرانی های وی وجود دارد، برخوردار نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Their lives consist of the humdrum activities of everyday existence.
[ترجمه گوگل]زندگی آنها متشکل از فعالیت‌های غم انگیز زندگی روزمره است
[ترجمه ترگمان]زندگی آن ها شامل فعالیت های یکنواخت زندگی روزمره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Love doesn't consist in gazing at each other, but in looking outward together in the same direction.
[ترجمه گوگل]عشق در این نیست که به یکدیگر خیره شویم، بلکه این است که با هم در یک جهت به بیرون نگاه کنیم
[ترجمه ترگمان]عشق شامل نگاه کردن به هم نیست، اما با نگاه کردن به بیرون از هم در یک جهت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Happiness does not consist in how many possessions you own.
[ترجمه غ ع مسجدی] خوشبختی شامل آنچه شما دارید نمی شود
|
[ترجمه امیرحسین] خوشبختی متشکل از دارایی ها نمی شود
|
[ترجمه گوگل]خوشبختی به تعداد دارایی شما بستگی ندارد
[ترجمه ترگمان]شادی شامل این نمی شود که چند مورد از مایملک خود را داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The award will consist of a lump sum to a maximum value of $5000.
[ترجمه گوگل]این جایزه شامل مبلغ یکجا تا حداکثر 5000 دلار خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این جایزه شامل یک مجموع lump تا حداکثر قیمت ۵۰۰۰ دلار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The atmosphere consist of more than 70 % of nitrogen.
[ترجمه گوگل]جو از بیش از 70 درصد نیتروژن تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]اتمسفر دارای بیش از ۷۰ % نیتروژن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. With a conventional repayment mortgage, the repayments consist of both capital and interest.
[ترجمه گوگل]با وام مسکن با بازپرداخت متعارف، بازپرداخت ها شامل سرمایه و بهره است
[ترجمه ترگمان]این بازپرداخت با یک وام بازپرداخت معمولی، شامل سرمایه و هم سود می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At this point esch chromosome consist of a pair of chromatids and the two associated chromosomes are termed a tetrad.
[ترجمه گوگل]در این مرحله کروموزوم esch از یک جفت کروماتید تشکیل شده است و به دو کروموزوم مرتبط یک تتراد می گویند
[ترجمه ترگمان]در این مرحله، کروموزوم شامل یک جفت of و دو کروموزوم متناظر، tetrad نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many jazz trios consist of a piano, guitar and double bass.
[ترجمه گوگل]بسیاری از تریوهای جاز از پیانو، گیتار و کنترباس تشکیل شده اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دسته های سه نفری جاز از یک پیانو، گیتار و باس دو نفره تشکیل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A company's assets can consist of cash, investments, buildings, machinery, specialist knowledge or copyright material such as music or computer software.
[ترجمه گوگل]دارایی های یک شرکت می تواند شامل پول نقد، سرمایه گذاری ها، ساختمان ها، ماشین آلات، دانش تخصصی یا مواد حق چاپ مانند موسیقی یا نرم افزار کامپیوتری باشد
[ترجمه ترگمان]دارایی های یک شرکت می تواند شامل وجوه نقد، سرمایه گذاری، ساختمان، ماشین آلات، دانش تخصصی یا مواد کپی رایت مانند موسیقی یا نرم افزار کامپیوتری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شامل بودن (فعل)
embrace, entail, comprise, contain, encompass, include, subtend, consist

مرکب بودن از (فعل)
consist

عبارت بودن از (فعل)
include, consist

تخصصی

[ریاضیات] مشتمل بودن، شامل بودن

انگلیسی به انگلیسی

• be composed of, be made up of
something that consists of particular things is formed from them.

پیشنهاد کاربران

تشکیل شده از
مثال: The committee consists of five members.
کمیته از پنج عضو تشکیل شده است.
"consist" و "related" دو کلمه با معانی تقریبا یکسان و کاربردهای مختلف هستند.
اولاً، "consist" یک فعل است که برای نشان دادن از اینکه یک چیز از بخش های دیگر تشکیل شده یا ساختارش از چیزهای دیگری تشکیل شده به کار می رود، معمولاً با "of" بکار می رود. مثلاً:
...
[مشاهده متن کامل]

- "The salad consists of lettuce, tomatoes, and cucumbers. " به معنای "سالاد از کاهو، گوجه فرنگی و خیار تشکیل شده است. "
بنابراین، "consist" به کار می رود تا بیان کند که یک چیز به چه چیزهای دیگری تقسیم می شود یا از چه چیزهایی تشکیل شده است.
از سوی دیگر، "related" صفتی است که برای نشان دادن ارتباط یا ارتباطاتی که یک چیز به یک چیز دیگر دارد به کار می رود. مثلاً:
- "The two books are related to each other. " به معنای "دو کتاب با یکدیگر ارتباط دارند. "
در اینجا، "related" نشان می دهد که دو چیز یک ارتباط یا اتصالی با یکدیگر دارند.
منبع:
https://www. grammarly. com/blog/consist - of - vs - consist - in/
https://www. merriam - webster. com/dictionary/related

تقوم یافتن، متقوم بودن
دربر دارنده
consist ( verb ) = شامل شدن، در بر گرفتن، متشکل بودن/ناشی بودن، ناشی شدن از، منوط بودن به
examples:
1 - Pasta consists of flour and water.
پاستا متشکل از آرد و آب است ( پاستا از آرد و آب درست می شود ) .
...
[مشاهده متن کامل]

2 - The team consists of four Europeans and two Americans.
این تیم متشکل از چهار اروپایی و دو آمریکایی است.
3 - Most of the fieldwork consisted of making tape recordings.
بیشتر کار میدانی شامل ضبط کردن صوت است.
4 - The beauty of the city consists in its magnificent buildings
زیبایی شهر وابسته به ساختمانهای باشکوه آن است.
5 - True education does not consist in simply being taught facts.
آموزش واقعی منوط به این نیست که فقط حقایق را آموزش دهیم.
6 - The crowd consisted mostly of college kids and office workers.
جمعیت عمدتا متشکل از بچه های کالج و کارمندان اداری بود.
7 - Her responsibilities consist of answering the phone and greeting visitors.
وظایف او شامل پاسخگویی به تلفن و خوش آمد گویی به بازدیدکنندگان است.
نکته : consist of به معنی شامل چیزی شدن، متشکل شدن و consist in به معنی منوط به یا وابسته بودن به یا ناشی شدن از چیزی می باشد.

سلام
اگر با of استفاده بشه به معنی: متشکل بودن از ،
شامل چیزی بودن، عبارات بودن از ، دارای چیزی بودن و. . . . .
برعکس ، اگر با in استفاده بشه به معنی:
در چیزی وجود داشتن ، در چیزی نهفته بودن ،
مشمول چیزی بودن و. . . . .
واگر با with استفاده بشه به معنی : هماهنگ بودن با ، همخوانی داشتن با ، جور بودن با و . . .
شامل
شامل شدن یا تشکیل شده مثلا
bread dough consists of flour, water, and salt
خمیر نان از آرد , آب و نمک تشکیل شده
include
شامل بودن

بپرس