consigned


معنی: سپرده

جمله های نمونه

1. he was consigned to hell
به درک واصل شد.

2. the book was consigned to oblivion
کتاب در بوته ی فراموشی افتاد.

3. the criminal was consigned to jail
تبهکاران تحویل زندان شدند.

4. two tons of rice were consigned to the company's address
دو تن برنج به آدرس شرکت فرستاده شد.

مترادف ها

سپرده (صفت)
trusted, committed, deposited, entrusted, consigned

پیشنهاد کاربران

بپرس