• (1)تعریف: caused or done by consent, esp. mutual consent. • مشابه: concerted
• (2)تعریف: in physiology, denoting an involuntary response on one side of the body to a stimulus applied to the other side.
جمله های نمونه
1. a consensual contract
قرارداد مورد توافق طرفین
2. Consultation is traditional in the consensual Belgian system of labour relations.
[ترجمه گوگل]مشاوره در نظام توافقی روابط کار بلژیک سنتی است [ترجمه ترگمان]مشاوره در سیستم بلژیک با رضایت طرفین در روابط کاری مرسوم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Consensual sexual contact between two males can be a criminal activity.
[ترجمه مهدی مهدوی] ارتباط جنسی توافقی ( مبنی بر رضایت طرفین ) می تواند یک عمل مجرمانه باشد
|
[ترجمه گوگل]تماس جنسی توافقی بین دو مرد می تواند یک فعالیت مجرمانه باشد [ترجمه ترگمان]ارتباط جنسی بین دو مرد می تواند یک فعالیت جنایی باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Many such incidents are of a consensual nature as is illustrated in the following example.
[ترجمه گوگل]بسیاری از چنین حوادثی ماهیت توافقی دارند همانطور که در مثال زیر نشان داده شده است [ترجمه ترگمان]همانطور که در مثال زیر نشان داده شده است، بسیاری از این حوادث دارای ماهیت توافقی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Civil proceedings are also consensual when commenced by special agreement to submit to arbitration or the International Court of Justice.
[ترجمه گوگل]دادرسی مدنی نیز زمانی توافقی است که با توافق ویژه برای ارائه به داوری یا دیوان بین المللی دادگستری آغاز شود [ترجمه ترگمان]اقدامات مدنی نیز هنگامی که با توافق ویژه برای تسلیم به داوری یا دادگاه بین المللی دادگستری شروع شد، مورد رضایت طرفین قرار می گیرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. As the name implies, consensual security interests arise by way of agreement of the parties.
[ترجمه گوگل]همانطور که از نام آن پیداست، منافع امنیتی توافقی با توافق طرفین ایجاد می شود [ترجمه ترگمان]همانطور که این نام نشان می دهد، منافع امنیتی مبنی بر رضایت طرفین از طریق توافق طرفین بوجود می آید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Surgery, an obvious form of consensual assault, is also, understandably, permitted.
[ترجمه گوگل]جراحی، شکل آشکار حمله توافقی، نیز به طور قابل درک، مجاز است [ترجمه ترگمان]با این حال، جراحی، شکلی آشکار از حمله با رضایت طرفین، هم چنین مجاز است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Their own consensual efforts to deny and suppress them would then be exposed for the deceitful sham they have always been.
[ترجمه گوگل]سپس تلاشهای توافقی آنها برای انکار و سرکوب آنها به دلیل فریبکاری که همیشه بودهاند افشا میشود [ترجمه ترگمان]تلاش آن ها برای انکار و سرکوب آن ها، پس از آن برملا خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Indeed, tighter financial targets increasingly conflicted with the consensual political decision to maintain a certain size of railway system.
[ترجمه گوگل]در واقع، اهداف مالی محدودتر به طور فزاینده ای با تصمیم سیاسی توافقی برای حفظ اندازه معینی از سیستم راه آهن در تضاد بود [ترجمه ترگمان]در حقیقت، اهداف مالی سخت تر به طور فزاینده ای با تصمیم سیاسی توافقی مبنی بر حفظ یک اندازه خاص از سیستم راه آهن در تضاد هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Consensual intimate studentprofessor relationships are not analogous to other professional relationships such as patient-doctor relationships.
[ترجمه گوگل]روابط صمیمی و توافقی دانشجو با سایر روابط حرفه ای مانند روابط بیمار و پزشک مشابه نیست [ترجمه ترگمان]روابط studentprofessor consensual consensual مشابه دیگر روابط حرفه ای مانند روابط بیمار - پزشک نیستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. They also facilitate remote, non - consensual human experimentation by the US military, the CIA and so on.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین آزمایش های انسانی از راه دور و بدون توافق توسط ارتش ایالات متحده، سیا و غیره را تسهیل می کنند [ترجمه ترگمان]آن ها همچنین انجام آزمایش ها کنترل از راه دور و غیر توافقی توسط ارتش آمریکا، سازمان سیا و غیره را تسهیل می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I think the idea of consensual sex in the military is almost an oxymoron.
[ترجمه گوگل]من فکر میکنم ایده رابطه جنسی توافقی در ارتش تقریباً عجیب است [ترجمه ترگمان]من فکر می کنم ایده رابطه جنسی با رضایت طرفین در ارتش تقریبا یک oxymoron است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A book is as private and consensual as sex.
[ترجمه گوگل]یک کتاب به اندازه رابطه جنسی خصوصی و توافقی است [ترجمه ترگمان]یک کتاب به عنوان فردی خصوصی و با رضایت طرفین است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Shared reflect that ontology should capture consensual knowledge accepted by the communities.
[ترجمه گوگل]بازتاب مشترک این است که هستی شناسی باید دانش توافقی پذیرفته شده توسط جوامع را بدست آورد [ترجمه ترگمان]به اشتراک گذاشته شده، هستی شناسی باید دانش مبنی بر رضایت طرفین مبنی بر پذیرفته شدن توسط جوامع را بدست بیاورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
مبنی بر رضایت طرفین (صفت)
consensual
رضایتی (صفت)
consensual
انگلیسی به انگلیسی
• based on mutual agreement
پیشنهاد کاربران
مبنی بر رضایت طرفین، رضایتی مثال: a consensual contract یک قراداد توافقی {مبنی بر توافق طرفین}
۱ - توافقی، بر اساس توافق طرفین؛ اجماعی، طبق توافق همه ی طرف ها ۲ - هم دل؛ هم سو؛ هم نظر [در مقابل قطبیده یا polarized] در علوم سیاسی به هم نظر بودن گروه های بزرگ اجتماعی در انتخابات یا اجتماعات سیاسی گفته می شود.
adjective : agreed to by the people involved : done with the consent of the people involved ◀️consensual sex ◀️a consensual decision/act ◀️She claims their relationship was consensual CONSENSUALLY ... [مشاهده متن کامل]
adverb ◀️The decision was made consensually ◀️ Consensual sexual intercourse : رابطه جنسی توافقی Mutual و Consensual بسیار شبیه به هم هستند ◀️ Mutual Understanding/Trust/love