consecutive

/kənˈsekjətɪv//kənˈsekjʊtɪv/

معنی: متوالی، پشت سرهم، مسلسل، پی در پی، پیاپی، نتیجهای
معانی دیگر: بی وقفه، یکسره، (دارای ترتیب) منطقی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: consecutively (adv.), consecutiveness (n.)
(1) تعریف: following one after another without interruption; in unbroken order.
متضاد: alternate
مشابه: chronological, successive

- I worked for twenty consecutive days to make the deadline.
[ترجمه پورولی] من بیست روز متوالی کار کردم تا در مهلت تعیین شده تمام کنم.
|
[ترجمه گوگل] من بیست روز متوالی کار کردم تا مهلت تعیین شود
[ترجمه ترگمان] برای بیست روز متوالی کار کردم تا مهلت تعیین کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This channel runs consecutive comedy shows on Tuesday nights.
[ترجمه ود] سه شنبه شب ها، این کانال پشت سر هم برنامه های کمدی پخش می کند.
|
[ترجمه گوگل] این کانال سه شنبه شب ها به صورت متوالی برنامه های طنز اجرا می کند
[ترجمه ترگمان] این کانال نمایش تلویزیونی متوالی را در شب های سه شنبه اجرا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having a logical sequence.

جمله های نمونه

1. consecutive reasoning
استدلال منطقی

2. a consecutive conversation
مکالمه ی بلاانقطاع

3. four consecutive hours
چهار ساعت متوالی

4. They won 1?0 for the fourth consecutive week.
[ترجمه گوگل]آنها برای چهارمین هفته متوالی یک بر صفر بردند
[ترجمه ترگمان]آن ها ۱ برنده شدند؟ برای چهارمین هفته متوالی ۰
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is the fifth consecutive weekend that I've spent working, and I'm a bit fed up with it.
[ترجمه گوگل]این پنجمین آخر هفته متوالی است که به کار می گذرانم و کمی از آن خسته شده ام
[ترجمه ترگمان]این پنجمین هفته متوالی است که من صرف کار کردن کرده ام، و کمی هم از آن تغذیه می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It had rained for four consecutive days.
[ترجمه گوگل]چهار روز متوالی باران می بارید
[ترجمه ترگمان]چهار روز متوالی باران باریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was reelected for four consecutive terms.
[ترجمه گوگل]او برای چهار دوره متوالی انتخاب شد
[ترجمه ترگمان]او برای چهار دوره متوالی انتخاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was absent for nine consecutive days.
[ترجمه گوگل]او نه روز متوالی غیبت داشت
[ترجمه ترگمان]اون ۹ روز متوالی غایب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Cup was won for the third consecutive year by the Toronto Maple Leafs.
[ترجمه گوگل]این جام برای سومین سال متوالی توسط تورنتو میپل لیفز برنده شد
[ترجمه ترگمان]این جام برای سومین سال متوالی توسط می پل Leafs در تورنتو برنده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Can they win the title for the third consecutive season?
[ترجمه گوگل]آیا آنها می توانند برای سومین فصل متوالی قهرمان شوند؟
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها می توانند برای سومین فصل متوالی این عنوان را کسب کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The team went down to their fifth consecutive defeat.
[ترجمه گوگل]این تیم به پنجمین شکست متوالی خود دست یافت
[ترجمه ترگمان]این تیم به پنجمین شکست متوالی خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is beginning his fourth consecutive term of office.
[ترجمه گوگل]او چهارمین دوره متوالی ریاست جمهوری خود را آغاز می کند
[ترجمه ترگمان]او چهارمین دوره متوالی ریاست جمهوری خود را آغاز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was chosen to represent Scotland in three consecutive World Cup Finals.
[ترجمه گوگل]او به عنوان نماینده اسکاتلند در سه فینال جام جهانی متوالی انتخاب شد
[ترجمه ترگمان]او در سه دور پایانی جام جهانی به نمایندگی از اسکاتلند انتخاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Manufacturing employment fell for the third consecutive month.
[ترجمه گوگل]اشتغال در بخش تولید برای سومین ماه متوالی کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]استخدام تولید برای سومین ماه متوالی کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They also earned their second consecutive victory for the first time since last November.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین دومین پیروزی متوالی خود را برای اولین بار از نوامبر گذشته کسب کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین دومین پیروزی پیاپی خود را از نوامبر گذشته به دست آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متوالی (صفت)
adjacent, following, consecutive, successive, continuous, sequential, long, uninterrupted, succedent

پشت سرهم (صفت)
consecutive, blow-by-blow, seriate

مسلسل (صفت)
consecutive, successive, connected, linked, catenary, continued, uninterrupted, concatenated, continuing, continuos, unceasing

پی در پی (صفت)
incessant, consecutive, successive, sequential, continual, steady, repeated, sequent

پیاپی (صفت)
consecutive, successive, serial

نتیجهای (صفت)
consecutive, consequential

تخصصی

[کامپیوتر] متوالی؛ پیاپی
[برق و الکترونیک] متوالی، پشت سر هم
[ریاضیات] متوالی، پی در پی، پیاپی، دنبال هم

انگلیسی به انگلیسی

• sequential, following one after another
consecutive periods of time or events happen one after the other without interruption.

پیشنهاد کاربران

پی در پی. متوالی. پشت سر هم
مثال:
two consecutive years of drought.
دو سال متوالی و پشت سر هم خشکسالی
متوالی، پشت سرهم
Nine consecutive titles
نه عنوان قهرمانی پی در پی
همواره
Back - to - back
Rouhani is set to step down after serving the maximum two consecutive terms, and a more hardline figure may replace him
ALJAZEERA. com@
متوالی - پی در پی ( adj )
. Uk reports over 50000 new covid cases for fourth consecutive day
.
Consecution : توالی
Consecutively : بطور متوالی - بطور پی در پی ( adj )
🟩 تعریف لغت نامه ی Merriam 🟩
...
[مشاهده متن کامل]

adjective
: following one after the other in a series : following each other without interruption
We had unusually cold temperatures for five consecutive◀️ [=successive] days
◀️ The team has lost three consecutive games. [=three games in a row]
CONSECUTIVELY
◀️ The prints are signed by the artist and numbered consecutively. [=the prints are each given a number 1, 2, 3, 4, etc. ]
- four consecutive hours
- چهار ساعت متوالی
- a consecutive conversation
- مکالمه ی پی درپی
- consecutive reasoning
- استدلال منطقی

پی در پی، پیاپی، متوالی
مستمر ( مراجعه ی مستمر )
زنجیروار، متسلسل

بپرس