conscription

/kənˈskrɪpʃn̩//kənˈskrɪpʃn̩/

معنی: خدمت اجباری
معانی دیگر: خدمت اجباری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: conscriptional (adj.), conscriptionist (n.)
• : تعریف: compulsory enrollment in military service.
مشابه: levy

- Because of the insufficient number of volunteers, the government instituted conscription.
[ترجمه گوگل] به دلیل ناکافی بودن تعداد داوطلبان، دولت خدمت اجباری را آغاز کرد
[ترجمه ترگمان] به دلیل تعداد ناکافی داوطلبان، دولت سربازگیری را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the conscription act of 1941
قانون نظام وظیفه (مصوبه ی سال) 1941

2. to resist conscription
به خدمت نظام وظیفه تن در ندادن

3. in some countries, military conscription has been abolished
در برخی کشورها خدمت اجباری در ارتش ملغی شده است.

4. The Armed Forces could do away with conscription and go over to a volunteer system.
[ترجمه گوگل]نیروهای مسلح می توانند خدمت اجباری را کنار بگذارند و به سیستم داوطلبانه بروند
[ترجمه ترگمان]نیروهای مسلح می توانند با خدمت سربازی کنار بیایند و به یک سیستم داوطلب بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was rejected by the conscription office because he was under age.
[ترجمه گوگل]او به دلیل کم سن بودن از سوی اداره نظام وظیفه رد شد
[ترجمه ترگمان]او توسط دفتر سربازگیری به این دلیل رد شد که او زیر سن قانونی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They said the present system of military conscription should be phased out.
[ترجمه گوگل]آنها گفتند که نظام فعلی خدمت اجباری باید به تدریج حذف شود
[ترجمه ترگمان]آن ها گفتند که سیستم کنونی سربازگیری نظامی باید به مرحله اجرا درآید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's been worried that the government will introduce conscription ever since the war began.
[ترجمه گوگل]او نگران است که از زمان شروع جنگ، دولت خدمت اجباری را معرفی کند
[ترجمه ترگمان]او نگران است که دولت از زمان آغاز جنگ، خدمت سربازی را آغاز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The reintroduction of conscription sparked off a major rebellion.
[ترجمه گوگل]برقراری مجدد خدمت اجباری یک شورش بزرگ را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]معرفی مجدد خدمت اجباری باعث بروز یک شورش بزرگ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was no conscription, no feeling in my world, of necessity to volunteer.
[ترجمه گوگل]هیچ خدمت اجباری، هیچ احساسی در دنیای من وجود نداشت، نیازی به داوطلب شدن
[ترجمه ترگمان]اجباری در کار نبود، هیچ احساسی در دنیای من وجود نداشت و نیاز به داوطلب شدن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The introduction of conscription was not only crucial to obtain the manpower resources necessary but also to plan a total war economy.
[ترجمه گوگل]معرفی سربازی اجباری نه تنها برای به دست آوردن منابع نیروی انسانی لازم، بلکه برای برنامه ریزی یک اقتصاد جنگی کامل نیز حیاتی بود
[ترجمه ترگمان]معرفی نظام وظیفه نه تنها برای به دست آوردن منابع نیروی انسانی لازم، بلکه برای برنامه ریزی یک اقتصاد کلی جنگ مهم نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When was conscription introduced in Britain?
[ترجمه گوگل]از چه زمانی خدمت اجباری در بریتانیا معرفی شد؟
[ترجمه ترگمان]چه زمانی سربازگیری در بریتانیا مطرح شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In May, conscription was extended to married men.
[ترجمه گوگل]در ماه می، خدمت اجباری به مردان متاهل نیز تعمیم داده شد
[ترجمه ترگمان]در ماه مه، خدمت اجباری برای مردان متاهل نیز تمدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A continuation of wartime industrial conscription was a popular choice.
[ترجمه گوگل]ادامه خدمت اجباری صنعتی در زمان جنگ یک انتخاب محبوب بود
[ترجمه ترگمان]ادامه خدمت نظام در دوران جنگ یک انتخاب محبوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Military Training Act of 1939 effectively introduced conscription in peacetime for the first time in Britain's history.
[ترجمه گوگل]قانون آموزش نظامی در سال 1939 برای اولین بار در تاریخ بریتانیا خدمت اجباری را در زمان صلح معرفی کرد
[ترجمه ترگمان]قانون آموزش نظامی ۱۹۳۹ به طور موثر سربازگیری را در زمان صلح برای اولین بار در تاریخ بریتانیا معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They had something to worry about then: conscription.
[ترجمه گوگل]آنها در آن زمان چیزی برای نگرانی داشتند: سربازی اجباری
[ترجمه ترگمان]آن ها چیزی برای نگرانی در مورد آن زمان داشتند: سربازگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خدمت اجباری (اسم)
conscription, servitude

انگلیسی به انگلیسی

• draft, induction (into military service); governmental requisition of money or property
conscription is officially making people in a particular country join the armed forces.

پیشنهاد کاربران

۱. خدمت وظیفه ۲. سربازگیری. احضار به خدمت
مثال
the issue of conscription was a particularly difficult one .
موضوع سربازگیری و خدمت وظیفه یک موضوع فوق العاده سختی بود.
سرباز گرفتن در حین جنگ .
The army has nothing
New Russian conscripts bemoan lack of supplies
ارتش هیچی ندارد
سربازان جدید روسیه ابراز تأسف میکند از کمبود تدارکات
سربازی
سربازگیری

بپرس