1. social consciousness
آگاهی اجتماعی
2. lose consciousness
از هوش رفتن
3. to regain consciousness
(دوباره) به هوش آمدن
4. in the outskirts of consciousness
در مرزهای خودآگاهی
5. what is ingrained in her consciousness
آنچه در ضمیر او نقش بسته است.
6. He moaned with pain before losing consciousness.
[ترجمه گوگل]قبل از از دست دادن هوشیاری از درد ناله می کرد
[ترجمه ترگمان]پیش از آن که بی هوش شود از درد می نالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I can't remember any more-I must have lost consciousness.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم بیش از این به یاد بیاورم - من باید هوشیاری خود را از دست داده باشم
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز دیگری را به یاد ندارم - باید حواسم را از دست داده باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. David lost consciousness at eight o'clock and died a few hours later.
[ترجمه گوگل]دیوید در ساعت هشت بیهوش شد و چند ساعت بعد درگذشت
[ترجمه ترگمان]دیوید در ساعت هشت هوشیاری خود را از دست داد و چند ساعت بعد درگذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Happiness lies in the consciousness we have of it.
[ترجمه گوگل]خوشبختی در آگاهی ما از آن نهفته است
[ترجمه ترگمان]خوشبختی در ضمیر خودآگاه ما نهفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. She did not regain consciousness and died the next day.
[ترجمه گوگل]او به هوش نیامد و روز بعد فوت کرد
[ترجمه ترگمان]او به هوش نیامد و روز بعد درگذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Her political consciousness sprang from her upbringing when her father's illness left the family short of money.
[ترجمه گوگل]آگاهی سیاسی او از زمان تربیت او سرچشمه گرفت که بیماری پدرش خانواده را با کمبود پول مواجه کرد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که بیماری پدرش مقدار زیادی پول را از دست داد، آگاهی سیاسی او از طرز تربیت او به جا جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The experience helped to change her political consciousness.
[ترجمه گوگل]این تجربه به تغییر آگاهی سیاسی او کمک کرد
[ترجمه ترگمان]این تجربه به تغییر آگاهی سیاسی او کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. When he regained consciousness he was disoriented and not sure how he had gotten there.
[ترجمه گوگل]وقتی به هوش آمد، سرگردان بود و مطمئن نبود که چگونه به آنجا رسیده است
[ترجمه ترگمان]وقتی به هوش آمد، گیج شد و مطمئن نبود که چگونه به آنجا رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The cold water brought me back to full consciousness.
[ترجمه گوگل]آب سرد مرا به هوشیاری کامل برگرداند
[ترجمه ترگمان]آب سرد مرا به هوش آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. That idea has been creeping into our consciousness for some time.
[ترجمه گوگل]این ایده برای مدتی در آگاهی ما رخنه کرده است
[ترجمه ترگمان]مدتی است که این فکر به ذهن ما خطور کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. He did not regain consciousness for several days.
17. He hovered on the edge of consciousness.
18. The news slowly penetrated his consciousness.
[ترجمه گوگل]این خبر به آرامی در آگاهی او رخنه کرد
[ترجمه ترگمان]خبر به تدریج به ذهن او نفوذ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید