conqueror

/ˈkɑːŋkərər//ˈkɒŋkərə/

معنی: غالب، فاتح، پیروز، کشور گشا، عالمگیر
معانی دیگر: فاتح، غالب، پیروز، کشورگشا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who gains victory.
مشابه: master, victor

جمله های نمونه

1. they stooped before the conqueror
آنان جلو فاتح کرنش کردند.

2. he lacked the steel of a great conqueror
او فاقد استحکام یک فاتح بزرگ بود.

3. They abandoned the city to the conqueror.
[ترجمه گوگل]آنها شهر را به فاتح واگذار کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها شهر را به عنوان فاتح ترک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We shall never yield to a conqueror.
[ترجمه گوگل]ما هرگز تسلیم یک فاتح نخواهیم شد
[ترجمه ترگمان]هرگز تسلیم یک فاتح نخواهیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The conqueror tried to make the natives abjure their religion.
[ترجمه گوگل]فاتح کوشید تا بومیان را از دین خود انکار کند
[ترجمه ترگمان]فاتحان تلاش کردند که بومیان از دین خود سر باز زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. William the Conqueror was the first Norman King of England.
[ترجمه گوگل]ویلیام فاتح اولین پادشاه نورمن انگلستان بود
[ترجمه ترگمان]ویلیام فاتح اولین پادشاه انگلستان در انگلستان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He grovelled at the feet of conqueror.
[ترجمه Bahari] او پیش پای فاتحان خود را برخاک افکند.
|
[ترجمه گوگل]او به پای فاتح غر زد
[ترجمه ترگمان]روی پای فاتح دراز کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A powerful outside conqueror can hold antithetical groups together.
[ترجمه گوگل]یک فاتح قدرتمند بیرونی می تواند گروه های متضاد را کنار هم نگه دارد
[ترجمه ترگمان]یک فاتح بیرون قدرتمند می تواند با هم در تضاد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In 1066 William the Conqueror raised an army and invaded England.
[ترجمه گوگل]در سال 1066 ویلیام فاتح ارتش تشکیل داد و به انگلستان حمله کرد
[ترجمه ترگمان]در ۱۰۶۶، ویلیام فاتح یک ارتش را بزرگ کرد و به انگلستان حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The conquered rendered tribute to the conqueror.
[ترجمه گوگل]تسخیر شده به فاتح ادای احترام کرد
[ترجمه ترگمان]پیروزی بر فاتح پیروز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Polo : From William the Conqueror to Elizabeth I, Britain royal families all had blood ties.
[ترجمه گوگل]پولو: از ویلیام فاتح تا الیزابت اول، خانواده های سلطنتی بریتانیا همگی پیوندهای خونی داشتند
[ترجمه ترگمان]چوگان: از ویلیام فاتح به الیزابت اول، خانواده سلطنتی بریتانیا همه پیوندهای خونی داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The conqueror passed over the bodies into the city.
[ترجمه گوگل]فاتح از روی اجساد وارد شهر شد
[ترجمه ترگمان]فاتح از روی اجساد عبور کرد و وارد شهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Every Israelite a conqueror that day because of David's victory.
[ترجمه گوگل]هر اسرائیلی در آن روز به دلیل پیروزی داوود فاتح شد
[ترجمه ترگمان]هر Israelite فاتح آن روز به خاطر پیروزی دیوید فاتح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Edward the Confessor was a cousin of the Conqueror, had more Danish and Norman in his ancestry than Anglo-Saxon.
[ترجمه گوگل]ادوارد اعتراف کننده پسر عموی فاتح بود و در اصل و نسب خود دانمارکی و نورمن بیشتر از آنگلوساکسون داشت
[ترجمه ترگمان]ادوارد the پسر عموی of بود، بیشتر دانمارکی و نورمن در اجدادشان نسبت به Anglo داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. "He who supplies a conqueror has conquered, " said the Mawlawi Sahib, quoting a verse from the Qur'an, his eyes still fixed at the floor.
[ترجمه گوگل]مولوی صاحب با استناد به آیه ای از قرآن در حالی که چشمانش به زمین دوخته شده بود، گفت: «کسی که فاتح را عرضه کند، پیروز شده است»
[ترجمه ترگمان]صاحب صاحب یک شعر از قرآن به نقل از قرآن که هنوز به زمین دوخته شده بود، گفت: \" کسی که یک فاتح را تامین می کند مغلوب شده است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غالب (اسم)
conqueror

فاتح (اسم)
victor, conqueror, winner

پیروز (اسم)
victor, conqueror, vanquisher

کشور گشا (اسم)
conqueror

عالمگیر (اسم)
conqueror

انگلیسی به انگلیسی

• victor, one who defeats
a conqueror is a person who conquers a country or group of people.

پیشنهاد کاربران

فتاح، فاتح
متجاوز
جهانگیر
مانند تیمور گورکانی

بپرس