• : تعریف: one who gains victory. • مشابه: master, victor
جمله های نمونه
1. they stooped before the conqueror
آنان جلو فاتح کرنش کردند.
2. he lacked the steel of a great conqueror
او فاقد استحکام یک فاتح بزرگ بود.
3. They abandoned the city to the conqueror.
[ترجمه گوگل]آنها شهر را به فاتح واگذار کردند [ترجمه ترگمان]آن ها شهر را به عنوان فاتح ترک کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. We shall never yield to a conqueror.
[ترجمه گوگل]ما هرگز تسلیم یک فاتح نخواهیم شد [ترجمه ترگمان]هرگز تسلیم یک فاتح نخواهیم شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The conqueror tried to make the natives abjure their religion.
[ترجمه گوگل]فاتح کوشید تا بومیان را از دین خود انکار کند [ترجمه ترگمان]فاتحان تلاش کردند که بومیان از دین خود سر باز زنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. William the Conqueror was the first Norman King of England.
[ترجمه گوگل]ویلیام فاتح اولین پادشاه نورمن انگلستان بود [ترجمه ترگمان]ویلیام فاتح اولین پادشاه انگلستان در انگلستان بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He grovelled at the feet of conqueror.
[ترجمه Bahari] او پیش پای فاتحان خود را برخاک افکند.
|
[ترجمه گوگل]او به پای فاتح غر زد [ترجمه ترگمان]روی پای فاتح دراز کشیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. A powerful outside conqueror can hold antithetical groups together.
[ترجمه گوگل]یک فاتح قدرتمند بیرونی می تواند گروه های متضاد را کنار هم نگه دارد [ترجمه ترگمان]یک فاتح بیرون قدرتمند می تواند با هم در تضاد باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. In 1066 William the Conqueror raised an army and invaded England.
[ترجمه گوگل]در سال 1066 ویلیام فاتح ارتش تشکیل داد و به انگلستان حمله کرد [ترجمه ترگمان]در ۱۰۶۶، ویلیام فاتح یک ارتش را بزرگ کرد و به انگلستان حمله کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The conquered rendered tribute to the conqueror.
[ترجمه گوگل]تسخیر شده به فاتح ادای احترام کرد [ترجمه ترگمان]پیروزی بر فاتح پیروز شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Polo : From William the Conqueror to Elizabeth I, Britain royal families all had blood ties.
[ترجمه گوگل]پولو: از ویلیام فاتح تا الیزابت اول، خانواده های سلطنتی بریتانیا همگی پیوندهای خونی داشتند [ترجمه ترگمان]چوگان: از ویلیام فاتح به الیزابت اول، خانواده سلطنتی بریتانیا همه پیوندهای خونی داشتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The conqueror passed over the bodies into the city.
[ترجمه گوگل]فاتح از روی اجساد وارد شهر شد [ترجمه ترگمان]فاتح از روی اجساد عبور کرد و وارد شهر شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Every Israelite a conqueror that day because of David's victory.
[ترجمه گوگل]هر اسرائیلی در آن روز به دلیل پیروزی داوود فاتح شد [ترجمه ترگمان]هر Israelite فاتح آن روز به خاطر پیروزی دیوید فاتح بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Edward the Confessor was a cousin of the Conqueror, had more Danish and Norman in his ancestry than Anglo-Saxon.
[ترجمه گوگل]ادوارد اعتراف کننده پسر عموی فاتح بود و در اصل و نسب خود دانمارکی و نورمن بیشتر از آنگلوساکسون داشت [ترجمه ترگمان]ادوارد the پسر عموی of بود، بیشتر دانمارکی و نورمن در اجدادشان نسبت به Anglo داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. "He who supplies a conqueror has conquered, " said the Mawlawi Sahib, quoting a verse from the Qur'an, his eyes still fixed at the floor.
[ترجمه گوگل]مولوی صاحب با استناد به آیه ای از قرآن در حالی که چشمانش به زمین دوخته شده بود، گفت: «کسی که فاتح را عرضه کند، پیروز شده است» [ترجمه ترگمان]صاحب صاحب یک شعر از قرآن به نقل از قرآن که هنوز به زمین دوخته شده بود، گفت: \" کسی که یک فاتح را تامین می کند مغلوب شده است \" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
غالب (اسم)
conqueror
فاتح (اسم)
victor, conqueror, winner
پیروز (اسم)
victor, conqueror, vanquisher
کشور گشا (اسم)
conqueror
عالمگیر (اسم)
conqueror
انگلیسی به انگلیسی
• victor, one who defeats a conqueror is a person who conquers a country or group of people.