connector

/kəˈnektər//kəˈnektə/

معنی: اتصال، بست، رابط، متصل کننده
معانی دیگر: بست، اتصال، رابط، متصل کننده

جمله های نمونه

1. The top connector is for the inlet from the pump and the bottom for the outlet to the vat.
[ترجمه گوگل]کانکتور بالا برای ورودی پمپ و پایین برای خروجی به مخزن است
[ترجمه ترگمان]اتصال دهنده فوقانی برای ورودی پمپ و کف برای خروجی به ارزش افزوده قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The connector comprises a body with two rows of insulation piercing blades.
[ترجمه گوگل]کانکتور شامل بدنه ای با دو ردیف تیغه های سوراخ کننده عایق است
[ترجمه ترگمان]اتصال دهنده شامل یک بدن با دو ردیف تیغه تیز عایق بندی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If you look carefully at the connector body you will see a triangle or other marker indicating pin
[ترجمه گوگل]اگر با دقت به بدنه کانکتور نگاه کنید، مثلث یا نشانگر دیگری را می بینید که نشان دهنده پین ​​است
[ترجمه ترگمان]اگر به دقت به بدنه رابط نگاه کنید، یک مثلث یا یک علامت دیگر را خواهید دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Two pipes are then attached to this connector.
[ترجمه گوگل]سپس دو لوله به این رابط متصل می شود
[ترجمه ترگمان]سپس دو لوله به این اتصال دهنده متصل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To fit the connector locate the appropriate position on the ribbon cable.
[ترجمه گوگل]برای قرار دادن کانکتور، موقعیت مناسب را روی کابل روبانی قرار دهید
[ترجمه ترگمان]که در ارتباط با وصل کردن وضعیت مناسب با کابل نواری مطابقت داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This was traced to the main power connector, where the plug hadn't been properly pushed home.
[ترجمه گوگل]این به کانکتور اصلی برق، جایی که دوشاخه به درستی به خانه فشار نیامده بود، ردیابی شد
[ترجمه ترگمان]این به اتصال دهنده برق اصلی وصل شد که در آن پلاگ به درستی به سمت خانه رانده نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You then push the cable connector on to one side of the T-connector and give the lock ring a twist.
[ترجمه گوگل]سپس کانکتور کابل را به یک طرف کانکتور T فشار دهید و حلقه قفل را بچرخانید
[ترجمه ترگمان]سپس اتصال دهنده کابل را به یک طرف اتصال دهنده هل داده و حلقه قفل را تغییر دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Fit the swivel plus connector, and lock the sleeving on to itself with two separated overhand knots.
[ترجمه گوگل]کانکتور گردان پلاس را بچسبانید و آستین را با دو گره جدا از هم روی خود قفل کنید
[ترجمه ترگمان]اتصال دهنده swivel به علاوه اتصال دهنده به خودی خود را با دو گره که از هم جدا شده اند قفل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Disconnect wiring connector at engine coolant temperature sensor.
[ترجمه گوگل]کانکتور سیم کشی را در سنسور دمای مایع خنک کننده موتور جدا کنید
[ترجمه ترگمان]اتصال سیم های اتصال را در حس گر حرارتی موتور قطع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. SMA. A type of miniature coaxial connector used in situations requiring shielded cable for signal connections.
[ترجمه گوگل]SMA نوعی کانکتور کواکسیال مینیاتوری که در شرایطی که برای اتصال سیگنال نیاز به کابل محافظ دارد استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]SMA نوعی از اتصالات coaxial مینیاتوری در شرایطی که از کابل پوششی برای اتصالات سیگنال استفاده می کند، استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. High band connector, hundred mega - bit rate.
[ترجمه گوگل]کانکتور باند بالا، صد مگا - نرخ بیت
[ترجمه ترگمان]اتصال باند بالا، صد مگا بیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. All connector projects are by default in selected mode.
[ترجمه گوگل]همه پروژه های رابط به طور پیش فرض در حالت انتخاب شده هستند
[ترجمه ترگمان]همه پروژه های اتصال به طور پیش فرض در حالت انتخاب شده قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An electrical connector is designed to pass an electric signal from one component to another.
[ترجمه گوگل]یک کانکتور الکتریکی برای انتقال سیگنال الکتریکی از یک قطعه به قطعه دیگر طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]یک اتصال دهنده برق برای عبور یک سیگنال الکتریکی از یک جز به یک جز طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The analog data path between the connector and the analog-to-digital converter in the analog input system.
[ترجمه گوگل]مسیر داده آنالوگ بین کانکتور و مبدل آنالوگ به دیجیتال در سیستم ورودی آنالوگ
[ترجمه ترگمان]مسیر داده های آنالوگ بین اتصال دهنده و مبدل آنالوگ به دیجیتال در سیستم آنالوگ ورودی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. If both floppy drive lights are lit then one floppy connector is reversed.
[ترجمه گوگل]اگر هر دو چراغ درایو فلاپی روشن باشند، یک کانکتور فلاپی معکوس می شود
[ترجمه ترگمان]اگر هر دو چراغ دیسک گردان روشن شوند، یک اتصال نرم معکوس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اتصال (اسم)
abutment, connection, connector, connectivity, junction, linkage, juncture, union, incorporation, continuity, conjunction, coupling, nexus, conjuncture, contact, connexion

بست (اسم)
connector, girth, fastening, bracket, fastener, holder, outrigger

رابط (اسم)
connector, go-between, liaison

متصل کننده (اسم)
connector, coupling, coupler, splicer

تخصصی

[کامپیوتر] بست ؛ رابط
[برق و الکترونیک] دو شاخه برق، رابط متصل کننده - اتصال دهنده، رابط اصطلاحی عام در مورد وسیله مکانیکی که دو رسانا را به هم متصل می کند و مسیر رسانای کم . مقاومت و بدون درزی را به وجود می اورد . این قطعات به شکلها و ابعاد مختلفی ساخته می شوند و به وفور در سیمها و دستگاههای الکترونیکی و الکتریکی به کار می رون . عموماً اتصال دهنده ها از دو قسمت تشکیل می شوند، یک قسمت که به سر کابل یا سیم وصل می شود و قسمت مکمل آن که روی کابل پریز، یا تخته مدار قرار می گیرد . بنابر این هر رابط یا اتنصال دهنده دارای یک سر اتصال سر plug و یک سر اتصال داده ( jack ) است . امروزه، انواع متنوعی از اتصال دهنده های الکترونیکی برای کابلهای هم محور، کابل نواری، کابل چند سیمه، تخته مدارها، تلفن، قطعات صوتی، تصویری، تارهای نوری، تلویزیون کابلی و خطوط برق ارائه شده است .
[نساجی] قطعه رابط
[ریاضیات] رابط
[پلیمر] رابط

انگلیسی به انگلیسی

• person or thing that connects

پیشنهاد کاربران

بست. اتصال. رابط. متصل کننده
مثال:
the connectors can be separated
بستها و اتصالها می تواند از هم جدا بشود.
هابندگر
( Hābandgar )
�هابند� ( connect ) و �گر� ( or )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : connect
✅️ اسم ( noun ) : connection / connectedness / connective / connectivity / connector
✅️ صفت ( adjective ) : connecting / connected / connective
✅️ قید ( adverb ) : connectedly
connector ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: اتصال‏دهنده
تعریف: افزاره‏ای که نقش میانای فیزیکی را برای بافه ها/ کابل هایی مثل بافه/ کابل نوری و هم‏محور ایفا می‏کند

بپرس