connective

/kəˈnektɪv//kəˈnektɪv/

معنی: کلمه ربط یا عطف، پیوندی، رابط، متصل کننده
معانی دیگر: (هر چیزی که وصل کند) پیوندگر، همبندگر، بست، بند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: serving or tending to connect.
اسم ( noun )
مشتقات: connectively (adv.), connectivity (n.)
• : تعریف: something that connects other things.
مشابه: connection

جمله های نمونه

1. connective wires
سیم های رابط

2. Vitamin C helps maintain healthy connective tissue.
[ترجمه گوگل]ویتامین C به حفظ بافت همبند سالم کمک می کند
[ترجمه ترگمان]ویتامین C به حفظ بافت ارتباطی سالم کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Don't overuse a causal connective like 'because'.
[ترجمه گوگل]از یک رابط علّی مانند «چون» بیش از حد استفاده نکنید
[ترجمه ترگمان]بیش از حد از یه رابط دیگه استفاده نکن، چون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The surgeon cut through connective tissue to expose the bone.
[ترجمه گوگل]جراح بافت همبند را برش داد تا استخوان را آشکار کند
[ترجمه ترگمان]جراح از طریق بافت پیوندی جدا شد تا استخوان رو لو بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I was tired between synapses and in the connective tissue of organs.
[ترجمه گوگل]بین سیناپس ها و در بافت همبند اندام ها خسته بودم
[ترجمه ترگمان]از سیناپس ها و در بافت های ارتباطی اندام ها خسته شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Macrophage: a large scavenger cell present in connective tissue and in many major organs and tissues.
[ترجمه گوگل]ماکروفاژ: یک سلول جمع کننده بزرگ که در بافت همبند و در بسیاری از اندام ها و بافت های اصلی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]macrophage: یک سلول بزرگ scavenger در بافت پیوندی و در بسیاری از اندام ها و بافت های مهم وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Alongside the sorts of connective listed above, other kinds of link can also be useful.
[ترجمه گوگل]در کنار انواع اتصالات ذکر شده در بالا، انواع دیگر پیوند نیز می تواند مفید باشد
[ترجمه ترگمان]در کنار انواع اتصالات فهرست شده در بالا، انواع دیگر لینک نیز می تواند مفید باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Most patients affected have been young women with connective tissue disorders who receive aspirin regularly in high dosage.
[ترجمه گوگل]اکثر بیماران مبتلا، زنان جوان مبتلا به اختلالات بافت همبند بوده اند که آسپرین را به طور منظم در دوزهای بالا دریافت می کنند
[ترجمه ترگمان]بیشتر بیماران مبتلا به اختلالات بافت ارتباطی هستند که به طور منظم در مقدار زیادی آسپرین دریافت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But there will be a connective thread through it all.
[ترجمه گوگل]اما یک رشته پیوندی در میان همه آن وجود خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]اما یه سرنخ رابط بین همه اینا هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Disentangling all the connective strands and lines of causality is a task beyond our scope.
[ترجمه گوگل]از هم گسیختگی همه رشته‌های پیوندی و خطوط علیت کاری فراتر از محدوده ماست
[ترجمه ترگمان]قطع کردن تمام رشته های ارتباطی و خطوط علیت، وظیفه ای فراتر از حوزه ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Note the dense pink connective tissue dura at the right.
[ترجمه گوگل]به دورا بافت همبند صورتی متراکم در سمت راست توجه کنید
[ترجمه ترگمان]به بافت پیوندی صورتی فشرده در سمت راست دقت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Tissue fluid from the capillaries and connective tissue of the Haversian canal can seep through these spaces and channels, bringing nutrients to the stellate osteocytes residing there.
[ترجمه گوگل]مایع بافتی از مویرگ‌ها و بافت همبند کانال هاورسین می‌تواند از این فضاها و کانال‌ها نفوذ کند و مواد مغذی را به استئوسیت‌های ستاره‌ای که در آنجا زندگی می‌کنند بیاورد
[ترجمه ترگمان]سیال بافت از مویرگ ها و بافت ارتباطی مجرای Haversian می تواند به این فضاها و کانال ها نفوذ کند و مواد غذایی را به the که در آن ساکن هستند آورده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mesodermal-type bones, muscles, connective tissue, fulfilling the patient, physical type than the ectodermal thin people get sick more delicate.
[ترجمه گوگل]نوع مزودرمی استخوان ها، ماهیچه ها، بافت همبند، کامل کننده بیمار، نوع فیزیکی نسبت به افراد لاغر اکتودرمی، بیمار ظریف تر می شوند
[ترجمه ترگمان]استخوان های نوع بدن، ماهیچه، بافت ارتباطی، رسیدن به بیمار، نوع فیزیکی نسبت به افراد لاغر و لاغر بسیار حساس به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. ResultsBy HE staining, the subepithelial connective tissues and vessels in the pterygium were more prominent than normal conjunctival tissues.
[ترجمه گوگل]ResultsBy رنگ آمیزی HE، بافت همبند زیر اپیتلیال و عروق در ناخنک برجسته تر از بافت ملتحمه طبیعی بود
[ترجمه ترگمان]رنگ آمیزی HE، بافت های ارتباطی subepithelial و رگ های موجود در the از بافت های طبیعی conjunctival بیشتر برجسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کلمه ربط یا عطف (اسم)
connective

پیوندی (صفت)
linked, connective, hybrid, crossbred

رابط (صفت)
connective, copulative

متصل کننده (صفت)
connective

تخصصی

[ریاضیات] رابط، ادات، پیوندی، حرف ربط یا عطف

انگلیسی به انگلیسی

• serving to join or link
link, connection; connective word, word which joins

پیشنهاد کاربران

هابندا
( Hābandā )
�هابند� ( connect ) و �‍ا� ( ive )
• برای واژه های دقیق انگلیسی، نمیشه واژه های مردم پسند و آشنای پرابهام بکار برد؛ شلختگی و نابسامانی که در زبان ما هست دستاورد کوشش های عربزده های دوران قاجار است؛ اون احمق های نادون هر واژه ی انگلیسی که می دیدند بجای جستجو در پارسی، یکراست اون رو از فرهنگ های عربی - انگلیسی می گرفتند؛ غافل از اینکه زبان خودمون بسیار سازگار و همپوش بر انگلیسی ست و مثل آب خوردن از پس همتاسازی بر میاد.
...
[مشاهده متن کامل]

• نکته ی مهم: واژه ی �هابندا� ( connective ) با واژه ی �هابند� ( connect ) یکی نیست و این دو نقش دستوری دیگرسانی دارند.
• ازین گذشته، احمقانه است که برای واژگانی که از پیشوند تشکیل شده اند، همتاهای آمیخته و چند واژه ای برابرنهاده بشن؛ چراکه همیشه پیشوندها از واژه ها پویاتر و کارا تر اند.
• ازین رو برای فهم درست بگرت های ( concepts ) انگلیسی که بی ابهام اند، باید از برابرنهاد های دقیق پارسی انجمن، بازدیسان پارسی و فرهنگستان زبان و ادب بهره برد؛ تا با بگرت دیگه ای جابجا شناخته نشن.
• این واژه در دانش و ویستا ( Science ) کاربرد فراوان داره.
واژه ی �اندرهابند� و جداشدگانِ اون، در نوشتارهای دانشیک و فنی بارها بکار رفتند.
• سایِن ها ( nuances ) رو باهم جابجا نشناسیم.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : connect
✅️ اسم ( noun ) : connection / connectedness / connective / connectivity / connector
✅️ صفت ( adjective ) : connecting / connected / connective
✅️ قید ( adverb ) : connectedly
connective tissue : بافت همبند
همبند
مانند بافت همبند

بپرس