connection

/kəˈnekʃn̩//kəˈnekʃn̩/

معنی: اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، بستگی، رابطه، رشته، ارتباط، مخابره، ربط، پیوند، مناسبت، خویش، مقارنت
معانی دیگر: همبندی، جفت شدگی، همبندش، (وسیله ی ارتباط یا اتصال) بند، رابطه ی منطقی (یا طبیعی یا علت و معلولی)، مورد، خویشاوندی، خویشی، نسبت (نسبی یا سببی)، (از نظر شغل یا علایق مشترک) همبستگی، (معمولا جمع) پارتی، آدم با نفوذ، انتقال ( از یک اتوبوس یا ترن یا هواپیما و غیره به دیگری)، عوض کردن، (تلفن و تلگراف) خط، سیم، فرقه یا گروه مذهبی، گروه، (خودمانی) فروشنده ی مواد مخدر، خرید یا فروش مواد مخدر، (برق) مدار، سیم بندی، پیچ انشعاب، مقام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that connects.
مترادف: connective, link
مشابه: bond, coupling, junction, tie

- This bridge is the only connection between the island and the mainland.
[ترجمه گوگل] این پل تنها راه ارتباطی بین جزیره و سرزمین اصلی است
[ترجمه ترگمان] این پل تنها ارتباطی بین جزیره و سرزمین اصلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police are trying to establish a connection between the two suspects.
[ترجمه گوگل] پلیس در حال تلاش برای برقراری ارتباط بین دو مظنون است
[ترجمه ترگمان] پلیس می کوشد تا ارتباطی میان این دو مظنون ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of connecting.
مترادف: joining, linkage, linking
مشابه: association, attachment, concatenation, conjoining, conjunction, conjuncture, contact, coupling, junction, juncture, liaison, meeting, union

- The connection of the wires is easy.
[ترجمه گوگل] اتصال سیم ها آسان است
[ترجمه ترگمان] ارتباط سیم ها آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the state of being connected.
مترادف: linkage
مشابه: association, attachment, conjunction, junction, juncture, meeting, relation, unification, union

- The business's connection with the mob was under investigation.
[ترجمه گوگل] ارتباط کسب و کار با اوباش تحت بررسی بود
[ترجمه ترگمان] ارتباط ما با جمعیت تحت بازجویی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: association; relationship.
مترادف: affiliation, link, relation, relationship
مشابه: association, bearing, bond, marriage, tie

- There is a strong connection between money and power.
[ترجمه گوگل] ارتباط قوی بین پول و قدرت وجود دارد
[ترجمه ترگمان] ارتباط قوی بین پول و قدرت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: one with whom one is associated, esp. a family member or person of influence.
مترادف: contact
مشابه: family, kin, relation, relative

- He used his connections to get that job.
[ترجمه گوگل] او از ارتباطات خود برای به دست آوردن آن شغل استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] او از ارتباطات خود برای رسیدن به این شغل استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: (informal) a seller of illegal drugs.
مترادف: pusher
مشابه: contact, dealer, source

- Do you trust your connection?
[ترجمه گوگل] آیا به اتصال خود اعتماد دارید؟
[ترجمه ترگمان] به ارتباطشون اعتماد داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. affine connection
هم بندش مستوی،ارتباط آفین

2. in connection with
در رابطه با،راجع به،درباره ی،در ارتباط با

3. a loose connection in the engine
اتصال (یا پیچ یا سیم و غیره) شل در موتور

4. the points of connection
نقاط اتصال،نقاط پیوستگی

5. to establish telephone connection
ارتباط تلفنی برقرار کردن

6. his illness may have had some connection with his recent trip
احتمالا بیماری او با سفر اخیر او رابطه داشت.

7. an elegant formula that will show the connection of all the forces in the universe
فرمول ساده و زیبایی که رابطه ی کلیه ی نیروهای جهان را روشن خواهد کرد.

8. i was not aware of his (family) connection with you
از خویشاوندی او با شما آگاه نبودم.

9. A man has been arrested in connection with the robbery.
[ترجمه گوگل]مردی در ارتباط با این سرقت دستگیر شده است
[ترجمه ترگمان]یه مرد در ارتباط با دزدی دستگیر شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. How did you make the connection ?
[ترجمه گوگل]چگونه ارتباط برقرار کردید؟
[ترجمه ترگمان]چطوری ارتباط برقرار کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is due to appear before magistrates in connection with a public order offence.
[ترجمه گوگل]او قرار است در ارتباط با یک تخلف نظم عمومی در برابر قضات حاضر شود
[ترجمه ترگمان]قرار است او در محضر قضات حاضر در ارتباط با یک جرم نظم عمومی ظاهر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His resignation must have some connection with the recent scandal.
[ترجمه گوگل]استعفای او باید با رسوایی اخیر ارتباط داشته باشد
[ترجمه ترگمان]استعفای او باید ارتباطی با رسوایی اخیر داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Every connection that you make to the network is stamped with your IP address.
[ترجمه گوگل]هر اتصالی که به شبکه برقرار می کنید با آدرس IP شما مهر می شود
[ترجمه ترگمان]هر اتصال که به شبکه وصل می کنید با آدرس IP شما مهر می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Police arrested five young men in connection with one of the attacks.
[ترجمه گوگل]پلیس پنج مرد جوان را در ارتباط با یکی از این حملات دستگیر کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس پنج مرد جوان را در ارتباط با یکی از این حملات دستگیر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Scientists have established a connection between cholesterol levels and heart disease.
[ترجمه گوگل]دانشمندان ارتباطی بین سطح کلسترول و بیماری قلبی ایجاد کرده اند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان ارتباط بین سطح کلسترول و بیماری های قلبی را ایجاد کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The television isn't working, is there a loose connection?
[ترجمه گوگل]تلویزیون کار نمی کند، آیا اتصال سستی وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]تلویزیون کار نمی کنه، یه ارتباط آزاد وجود داره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. How long will the connection of the telephone take?
[ترجمه گوگل]اتصال تلفن چقدر طول می کشد؟
[ترجمه ترگمان]ارتباط تلفنی چقدر طول می کشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Two suspects are now being interrogated in connection with the killing.
[ترجمه گوگل]اکنون دو مظنون در ارتباط با قتل تحت بازجویی قرار دارند
[ترجمه ترگمان]اکنون دو مظنون در رابطه با این قتل مورد بازجویی قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. There was no evidence of a connection between BSE and the brain diseases recently confirmed in cats.
[ترجمه گوگل]هیچ مدرکی مبنی بر ارتباط بین BSE و بیماری های مغزی که اخیراً در گربه ها تأیید شده است وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ مدرکی دال بر ارتباط بین جنون گاوی و بیماری های مغزی که اخیرا در گربه ها تایید شده است وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اتصال (اسم)
abutment, connection, connector, connectivity, junction, linkage, juncture, union, incorporation, continuity, conjunction, coupling, nexus, conjuncture, contact, connexion

پیوستگی (اسم)
affinity, connection, conjugation, juncture, alliance, union, association, incorporation, adherence, cohesion, continuity, conjunction, affiliation, bond, unity, coalition, concrescence, connexion, zygosis, joinder

وابستگی (اسم)
affinity, connection, attachment, association, dependence, dependency, coherence, coherency, affiliation, interdependence, vassalage, pertinence, pertinency, relation, relationship, contiguity, kindred, connexion, interdependency

نسبت (اسم)
format, connection, scale, proportion, relation, bearing, ratio, relationship, respect, blood, cognation, kinship, connexion, rapport

بستگی (اسم)
vicinity, connection, dependence, dependency, bind, concern, congelation, gelation, kinship, liaison

رابطه (اسم)
connection, linkage, bond, tie, relation, respect, relevance, nexus, dash, relevancy, connexion, liaison, contingence

رشته (اسم)
tract, connection, field, sequence, string, sphere, chain, branch, suite, system, series, line, rank, clue, strand, thread, fiber, filament, catena, tissue, ligature

ارتباط (اسم)
connection, coherence, coherency, correlation, relation, relationship, relevance, communication, correspondence, relevancy, connexion, liaison, correspondency, hookup, intercommunication

مخابره (اسم)
connection, transmission, dispatch, traffic, communication, contact

ربط (اسم)
connection, junction, juncture, conjunction, correlation, concern, tie, relevance, contiguity, relevancy, connexion, rapport

پیوند (اسم)
graft, connection, linkage, union, synthesis, slur, link, nexus, confederacy, grafting, hyphen, ligament, zonule

مناسبت (اسم)
connection, reason, motive, urge, relation, relationship, persuasive, rapport

خویش (اسم)
connection, relation, kindred, connexion, kinswoman

مقارنت (اسم)
connection

تخصصی

[عمران و معماری] اتصال - پیوند
[کامپیوتر] ارتباط ؛ رابطه
[برق و الکترونیک] اتصال مسیر سیمی و مستقیم عبور جریان بین دو نقطه از مدار . - اتصال
[فوتبال] ارتباط
[مهندسی گاز] اتصال، انشعاب
[ریاضیات] التصاق

انگلیسی به انگلیسی

• link; junction; physical link; act of connecting; context, reference to something; transportation link that provides continuing service between means of transportation; means of communication (as telephone connection); supplier of drugs, drug dealer (slang); purchase of unlawful drugs (slang)
a connection is a relationship between two things.
if you talk to someone in connection with something, you talk to them about that thing.
a connection is also the joint where two wires or pipes are joined together.
if you get a connection at a station or airport, you continue your journey by catching another train, bus, or plane.

پیشنهاد کاربران

1. اتصال. وصل. پیوند 2. ارتباط. رابطه. ربط 3. ( قطار. اتوبوس. هواپیما ) ادامه مسیر 3. ( تلفن ) خط 5. معاشر. آشنا. رفیق 6. خویشاوند 7. مشتری
مثال:
the connection between commerce and art
پیوند و ارتباط بین تجارت و بازرگانی و هنر
...
[مشاهده متن کامل]

a poor connection in the plug
یک اتصال ضعیف در شمع
he has the right connections
او روابط صحیح و خوبی دارد.

پارتی بازی
[ریاضیات] ( در بحث هندسه دیفرانسیلی ) هموستار
In the context of drug dealing, a “connection” refers to someone who can provide drugs
در زمینه خرید و فروش مواد مخدر، کسی که می تواند مواد مخدر تهیه کند، ساقی
The connection is the first step towards getting help for addiction.
منابع• https://fluentslang.com/slang-for-drug-dealer/
هابندش
( Hābandesh )
�هابند� ( connect ) و �‍ِش� ( ion )
• برای واژه های دقیق انگلیسی، نمیشه واژه های مردم پسند و آشنای پرابهام بکار برد؛ شلختگی و نابسامانی که در زبان ما هست دستاورد کوشش های عربزده های دوران قاجار است؛ اون احمق های نادون هر واژه ی انگلیسی که می دیدند بجای جستجو در پارسی، یکراست اون رو از فرهنگ های عربی - انگلیسی می گرفتند؛ غافل از اینکه زبان خودمون بسیار سازگار و همپوش بر انگلیسی ست و مثل آب خوردن از پس همتاسازی بر میاد.
...
[مشاهده متن کامل]

• ازین رو برای فهم درست بگرت های ( concepts ) انگلیسی که بی ابهام اند، باید از برابرنهاد های دقیق پارسی انجمن، بازدیسان پارسی و فرهنگستان زبان و ادب بهره برد؛ تا با بگرت دیگه ای جابجا شناخته نشن.
• این واژه در دانش و ویستا ( Science ) کاربرد فراوان داره.
واژه ی �هابند� و جداشدگانِ اون، در نوشتارهای دانشیک و فنی بارها بکار رفتند.
• سایِن ها ( nuances ) رو باهم جابجا نشناسیم.

تعاملات یا ارتباطات
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : connect
✅️ اسم ( noun ) : connection / connectedness / connective / connectivity / connector
✅️ صفت ( adjective ) : connecting / connected / connective
✅️ قید ( adverb ) : connectedly
آشنایی
تعلق
حلقه ارتباطی ( با فعل has, حلقه ارتباطی داشتن با )
فامیل
آشنا، یا آشنایان
تعامل
هماهنگی حرکت وسایل نقلیه ای مانند اتوبوس و قطار ( مسیر قبلی با مسیر بعدی ) برای جلوگیری از تاخیر درسفرها
پل ارتباطی
connection ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: اتصال 3
تعریف: مسیری در شبکۀ مخابرات که نشانک/ سیگنال را از کاربری به کاربر دیگر انتقال می‏دهد
when two or more things are joined together or when something is joined to a larger system or network
ارتباط
a digital telephone connection via satellite
یک ارتباط تلفنی دیجیتال از طریق ماهواره
...
[مشاهده متن کامل]

ممنون میشم به کانال اینستاگرام من سر بزنید میتونید لغات و اصطلاحات رو همراه با مثال یاد بگیرید ممنونم .
@لَنگویچ

پارتی داشتن
To have some connections
اتصال

تحقق ارتباط ، ملحق کردن
Ask her out well if she is longer absorbed in the connection
as a spouse, take responsibility for the cost of the wedding ( jewelry ) yourself
از او درخواستی داشته باشیدبه عنوان بزرگتر شما ( پدر ) امر ازدواج شما را برای خواستگاری اقدام کند
...
[مشاهده متن کامل]

و بعنوان همسر مسئولیت هزینه ازدواج ( جواهرات ) را خودتان بر عهده بگیرید

زنجیره - اتصال - ارتباط - پیوستگی
داشتن ارتباط برای تسریع در روند کار هم میشه گفت
به زبان ساده تر ارتباطات یا همون پارتی
برای مثال you'll be able to do it faster through connection
به معنی شما قادر به انجام سریعتر این کار از طریق پارتی خواهید بود
وصل شدن
The connection of emotional thought goes beyond one - sided love
ارتباط تفکر عاطفی فراتر از عشق یک طرفه است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس