connected

/kəˈnektəd//kəˈnektɪd/

معنی: پیوسته، مربوط، بسته، منتسب، مسلسل، متصل، مرتبط
معانی دیگر: وصل، همپیوند، یکپارچه، هموسته، (از نظر منطقی یا طبیعی) وابسته، خویش، منسوب، هم خون، هم تبار، خویشاوند (نسبی یا سببی)، (از نظر شغلی یا اجتماعی) پارتی دار، دارای بند و بست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: related or associated in some way.
مترادف: related
متضاد: disconnected, isolated, unconnected

- connected incidents
[ترجمه مسعود منش] رویدادهای بهم پیوسته، رویدادهای در پیوند
|
[ترجمه گوگل] حوادث مرتبط
[ترجمه ترگمان] حوادث مرتبط
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- connected thoughts
[ترجمه مسعود منش] اندیشه های بهم پیوسته اندیشه های همپیوند
|
[ترجمه گوگل] افکار مرتبط
[ترجمه ترگمان] افکار مرتبط
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: joined or linked together, materially or electronically.
متضاد: disconnected, unconnected

- connected at the hip
[ترجمه گوگل] در لگن متصل است
[ترجمه ترگمان] متصل به کفل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- connected wires
[ترجمه گوگل] سیم های متصل
[ترجمه ترگمان] سیم های اتصال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- connected computers
[ترجمه گوگل] کامپیوترهای متصل
[ترجمه ترگمان] کامپیوترهای متصل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: acquainted with or having access to a number of people, esp. those of power and importance.
متضاد: unconnected

- She is connected and may be able to help you get the job.
[ترجمه melina] ما متصل هستیم
|
[ترجمه گوگل] او متصل است و ممکن است بتواند به شما کمک کند تا کار را بدست آورید
[ترجمه ترگمان] او متصل است و ممکن است بتواند به شما کمک کند تا این شغل را به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he connected on eighty percent of his attempts at the basket
او در هشتاد درصد از پرتاب های خود به حلقه ی بسکتبال موفق بوده است.

2. he is connected with the shaybani's
او با شیبانی ها نسبت دارد.

3. a long corridor connected the front cabins of the ship with the dining hall
راهرو درازی اتاق های جلو کشتی را به تالار ناهارخوری وصل می کرد.

4. he presented a connected view of the problem
نظریه ی هماهنگ و مستدلی درباره ی آن مسئله ارائه داد.

5. a diagonal line which connected one corner of the room with the other
خط اریبی که یک گوشه ی اتاق را به گوشه ی دیگر وصل می کرد

6. the two wires were connected
دو سیم به هم وصل بودند.

7. those two events are not connected
آن دو رویداد با هم رابطه ای ندارند.

8. The towns are connected by train and bus services.
[ترجمه گوگل]شهرها با قطار و اتوبوس به هم متصل می شوند
[ترجمه ترگمان]این شهرها با خدمات قطار و اتوبوس در ارتباط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Taste and smell are closely connected.
[ترجمه گوگل]طعم و بو ارتباط نزدیکی با هم دارند
[ترجمه ترگمان]مزه و بو به شدت به هم متصل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's well connected in political circles.
[ترجمه گوگل]او ارتباط خوبی با محافل سیاسی دارد
[ترجمه ترگمان]او در محافل سیاسی به خوبی ارتباط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The scientists connected the wires up.
[ترجمه گوگل]دانشمندان سیم ها را به هم وصل کردند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان سیم ها را به هم متصل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The two cities are connected by a railway.
[ترجمه گوگل]این دو شهر توسط یک راه آهن به هم متصل شده اند
[ترجمه ترگمان]این دو شهر با راه آهن به هم متصل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The two events are closely connected.
[ترجمه گوگل]این دو رویداد ارتباط نزدیکی با هم دارند
[ترجمه ترگمان]این دو رویداد به شدت به هم متصل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is connected with the affairs.
[ترجمه گوگل]او با امور مرتبط است
[ترجمه ترگمان]او با امور مالی ارتباط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Is the washing machine connected up yet?
[ترجمه گوگل]آیا ماشین لباسشویی هنوز وصل شده است؟
[ترجمه ترگمان]ماشین لباسشویی هنوز به هم ربط داره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The two cases are most probably connected.
[ترجمه گوگل]این دو مورد به احتمال زیاد به هم مرتبط هستند
[ترجمه ترگمان]این دو مورد احتمالا به هم متصل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The two skyscrapers were connected by a vertiginous walkway.
[ترجمه گوگل]این دو آسمان خراش توسط یک راهروی سرگیجه به هم متصل شدند
[ترجمه ترگمان]دو آسمان خراش ها به یک پیاده رو متصل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیوسته (صفت)
contiguous, vicinal, eternal, incessant, continuous, attached, allied, united, joined, connected, proximate, continual, uninterrupted, ceaseless, syndetic, coalescent, legato, married

مربوط (صفت)
relative, relevant, dependent, related, attached, connected, pertaining, linked, pertinent, depending, coherent

بسته (صفت)
solid, bound, connected, closed, shut, barred, frozen, pent

منتسب (صفت)
bound, related, connected

مسلسل (صفت)
consecutive, successive, connected, linked, catenary, continued, uninterrupted, concatenated, continuing, continuos, unceasing

متصل (صفت)
contiguous, joint, conjunct, connected

مرتبط (صفت)
connected, linked

تخصصی

[عمران و معماری] همبند - یکپارچه - مرتبط
[برق و الکترونیک] پیوسته، متصل به هم
[ریاضیات] یکپارچه، همبند، مرتبط، پیوسته، همبسته، هموسته
[آمار] همبند

انگلیسی به انگلیسی

• joined, linked
if one thing is connected with another, there is a relationship or link between them.

پیشنهاد کاربران

خانم ها و آقایون گل،
یکی از مترادف های این کلمه related هست پس در بعضی از جملات ترجمه اش میشه:
مرتبط
هابَسته
هابسته
( Hābaste )
Connected
یعنی متصل است
با نفوذ
He had a connected father: او پدر بانفوذی داشت.
sociable, outgoing
موجود اجتماعی
متصل به هم
به هم پیوسته

بپرس