conjuration

/ˌkɒndʒʊˈreɪʃn̩//ˌkɒndʒʊˈreɪʃn̩/

معنی: التماس، فریب، سحر، افسون، جادو
معانی دیگر: احضار ارواح (یا شیاطین یا اجنه)، ورد، شعبده بازی، چشم بندی، مناجات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of conjuring; incantation.
مشابه: magic

(2) تعریف: magic or sorcery.
مشابه: magic

جمله های نمونه

1. Week of Conjuration : Skill level of all Summoning Magic spells increased to maximum during battles.
[ترجمه گوگل]Week of Conjuration: سطح مهارت همه جادوهای جادوی احضار در طول نبردها به حداکثر افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]هفته of: سطح مهارت همه طلسم های جادوی جمع به حداکثر طول جنگ افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Moderate conjuration; CL 9 th ; Craft Wondrous Item, secret chest; Price, 000 gp; Weight 5 lb.
[ترجمه گوگل]تذکر متوسط؛ CL 9 th ; اقلام شگفت انگیز صنایع دستی، صندوقچه مخفی قیمت 000 gp; وزن 5 پوند
[ترجمه ترگمان]conjuration متوسط؛ CL [ ۹ ]، آیتم wondrous کرافت، سینه سری؛ قیمت، ۰۰۰ gp، وزن ۵ پوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. By conjuration he calls up Mephistophilis, the Devil's servant.
[ترجمه گوگل]او با تذکر، مفیستوفلیس، خدمتکار شیطان را فرا می خواند
[ترجمه ترگمان]با استفاده از جادو، he شیطان را صدا می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But, if thou wear this form through mere passing conjuration, then resume thy former aspect!
[ترجمه گوگل]اما، اگر این فرم را صرفاً از طریق تداعی گذرا بپوشید، جنبه قبلی خود را از سر بگیرید!
[ترجمه ترگمان]اما اگر این شکل را فقط از طریق جادو کردن به گردن بگیری، آن وقت سیمای قبلیت را باز کن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She threw it into the fire, murmuring prayers of conjuration.
[ترجمه گوگل]او آن را در آتش انداخت و دعاهای ضمیر را زمزمه کرد
[ترجمه ترگمان]آن را به درون آتش انداخت و زمزمه conjuration را زمزمه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The second part is about unearthliness, it is including magic and conjuration. I will also studying unearthlinesss Synchrony, Diachrony and its nature by the vision of cross-culture and cross-text.
[ترجمه گوگل]بخش دوم در مورد غیر زمینی بودن است، شامل جادو و احضار است من همچنین به مطالعه غیرزمینی بودن همزمانی، دیاکرونی و ماهیت آن با دیدگاه فرهنگ متقابل و متن متقابل خواهم پرداخت
[ترجمه ترگمان]بخش دوم مربوط به unearthliness است، از جمله جادو و conjuration من همچنین unearthlinesss synchrony، Diachrony و طبیعت آن را با دیدگاه فرهنگ متقابل و متن متقاطع مطالعه خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

التماس (اسم)
adjuration, appeal, supplication, entreaty, solicitation, conjuration, suppliance, rogation

فریب (اسم)
bewitchment, conjuration, cheat, humbuggery, wile, allurement, lure, enticement, deception, deceit, fraud, delusion, temptation, seducement, magic, sorcery, bluff, bamboozle, bilk, bob, humbug, brogue, cantrip, imposture, swindle, defraudation, diabolism, hocus-pocus, goety, hoodoo, inveiglement

سحر (اسم)
bewitchment, conjuration, dawn, charm, aurora, daydawn, dayspring, magic, witchcraft, enchantment, sorcery, black art, witchery, black magic, incantation, brightening, thaumaturgy, theurgy, wizardry

افسون (اسم)
bewitchment, fascination, conjuration, spell, charm, enchantment, glamor, incantation, juju

جادو (اسم)
conjuration, weird, talisman, spell, magic, enchantment, glamor, witchery, black magic, incantation, wizard, thaumaturgy, theurgy

انگلیسی به انگلیسی

• imploration; invocation, incantation; sorcery, magic

پیشنهاد کاربران

بپرس