conjugal

/ˈkɑːndʒəɡəl//ˈkɒndʒʊɡəl/

معنی: ازدواجی، نکاحی
معانی دیگر: وابسته به زناشویی، زن و شوهری، زناشویی، زفافی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: conjugally (adv.), conjugality (n.)
• : تعریف: of or relating to marriage or the relationship between wife and husband.
مترادف: connubial, marital, married, matrimonial, wedded
مشابه: bridal, hymeneal, nuptial

جمله های نمونه

1. conjugal rights and duties
حقوق و وظایف زناشویی

2. He complained that he had been denied his conjugal rights.
[ترجمه گوگل]او شکایت کرد که از حقوق زناشویی خود محروم شده است
[ترجمه ترگمان]او شکایت داشت که حق زناشویی او را نپذیرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If, now, you refuse me my conjugal rights, I can go to a lawyer.
[ترجمه حسن] اگر ، الان من را از حقوق زناشویی ام منع کنی، من می توانم به وکیل مراجعه کنم
|
[ترجمه گوگل]اگر اکنون از حقوق زناشویی ام امتناع کنید، می توانم به وکیل مراجعه کنم
[ترجمه ترگمان]اگه الان حقوق زناشویی منو رد کنی می تونم برم پیش یه وکیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Many had, during marriage, distinct conjugal roles and were therefore quite unaccustomed to undertaking partners' household tasks.
[ترجمه گوگل]بسیاری در طول ازدواج، نقش‌های زناشویی مشخصی داشتند و بنابراین به انجام وظایف خانگی شریک زندگی عادت نداشتند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها در طول ازدواج نقش های متمایز زناشویی را داشتند و بنابراین کاملا عادت داشتند که وظایف خانه داری را به عهده بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Will you allow me my conjugal rights?
[ترجمه گوگل]آیا حقوق زناشویی من را به من اجازه می دهید؟
[ترجمه ترگمان]اجازه می دهید حقوق زناشویی خود را به من بدهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The relentless conjugal cuddling was always tiresome: now it's starting to look tactless.
[ترجمه گوگل]در آغوش گرفتن بی امان زناشویی همیشه خسته کننده بود: حالا شروع به بی تدبیری کرده است
[ترجمه ترگمان]در آغوش زن و شوهری که در آغوش گرفته بود همیشه خسته کننده بود؛ حالا کم کم داشت بی دقت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The conjugal family took custody of it and absorbed it into the serious function.
[ترجمه گوگل]خانواده زناشویی حضانت آن را بر عهده گرفتند و آن را وارد کارکرد جدی کردند
[ترجمه ترگمان]خانواده زناشویی آن را در اختیار گرفت و آن را به صورت تابع جدی در آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In recent years conjugal love and wife, the husband became a factory director, the career has.
[ترجمه گوگل]در سال های اخیر عشق زناشویی و همسر، شوهر مدیر کارخانه شد، این حرفه است
[ترجمه ترگمان]در سال های اخیر عشق و همسر زناشویی، شوهر به یک مدیر کارخانه تبدیل شد، یعنی شغل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A couple's conjugal fate is prearranged.
[ترجمه گوگل]سرنوشت زناشویی یک زوج از قبل تعیین شده است
[ترجمه ترگمان]زندگی زناشویی دو زوج از پیش تعیین شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The gens attempted to uproot the entire conjugal system of the period by its direct action.
[ترجمه گوگل]تیره تلاش کرد تا با اقدام مستقیم خود، کل نظام زناشویی آن دوره را از ریشه کنده کند
[ترجمه ترگمان]gens کوشید تا کل نظام زناشویی را از طریق کنشگری مستقیم خود ریشه کن سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is a love called the white-headed conjugal bliss an. . .
[ترجمه گوگل]عشقی وجود دارد به نام سعادت زناشویی سر سفید
[ترجمه ترگمان] یه عشق به نام … سعادت زناشویی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some prisoners who want to start a family are to be permitted conjugal visits.
[ترجمه گوگل]برخی از زندانیان که می خواهند تشکیل خانواده بدهند باید اجازه ملاقات زناشویی داشته باشند
[ترجمه ترگمان]بعضی از زندانیانی که می خواهند یک خانواده را تاسیس کنند، باید اجازه ملاقات با خانواده را داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The aim was to surround lithe John with domestic objects and so turn his mind to conjugal felicity.
[ترجمه گوگل]هدف این بود که جان تنبل را با اشیاء خانگی احاطه کند و بنابراین ذهن او را به سعادت زناشویی معطوف کند
[ترجمه ترگمان]هدف این بود که او را با اشیا خانگی دور کند و به این ترتیب ذهنش را به سعادت زناشویی تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Such knowledge has rendered meaningless the notion that every conjugal act should be open to the transfer of life.
[ترجمه گوگل]چنین دانشی این تصور را که هر عمل زناشویی باید برای انتقال زندگی باز باشد، بی معنا کرده است
[ترجمه ترگمان]چنین دانشی این مفهوم را که هر عمل زناشویی باید برای انتقال زندگی باز باشد، بی معنی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is taken to be the ultimate proof of conjugal loyalty.
[ترجمه گوگل]در نظر گرفته می شود که دلیل نهایی وفاداری زناشویی باشد
[ترجمه ترگمان]این برای اثبات نهایی وفاداری زن به عمل آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ازدواجی (صفت)
marital, conjugal

نکاحی (صفت)
marital, conjugal, nuptial

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to marriage or married persons, matrimonial
conjugal means relating to marriage and to the relationship between a husband and wife; a formal word.

پیشنهاد کاربران

The root "conjugalis" in Latin relates to marriage or union, and from it, several words have developed in English, often referring to marriage or relationships between spouses. Below are the main words derived from "conjugalis" along with their meanings in both English and Persian:
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 Conjugal
• English meaning: Relating to marriage or the relationship between married partners.
• Persian meaning: مربوط به ازدواج یا روابط میان همسران.
• Example: They had a strong conjugal bond.
• مثال: آن ها پیوند زناشویی محکمی داشتند.
🔘 Conjugality
• English meaning: The state of being married or the condition of marriage.
• Persian meaning: وضعیت یا شرایط ازدواج.
• Example: The couple enjoyed the conjugality of their life together.
• مثال: این زوج از زندگی زناشویی خود لذت می بردند.
🔘 Conjugal visit
• English meaning: A visit between married partners, particularly when one partner is incarcerated.
• Persian meaning: بازدید همسران از یکدیگر، به ویژه زمانی که یکی از آن ها در زندان باشد.
• Example: He was allowed a conjugal visit after being in prison for five years.
• مثال: او بعد از پنج سال در زندان اجازه پیدا کرد که یک بازدید زناشویی داشته باشد.
🔘 Conjugate
• English meaning: To join together ( often used in grammar to describe the forms of verbs or in general to join or combine ) .
• Persian meaning: به هم پیوستن یا ترکیب کردن ( در زبان شناسی معمولاً برای توصیف اشکال فعل ها یا به طور کلی برای پیوستن یا ترکیب به کار می رود ) .
• Example: In grammar, you need to conjugate the verb correctly.
• مثال: در گرامر، شما باید فعل را به درستی صرف کنید.
🔘 Conjugality
• English meaning: The quality or state of being in marriage or in a conjugal relationship.
• Persian meaning: کیفیت یا وضعیت بودن در ازدواج یا در یک رابطه زناشویی.
• Example: The conjugality of their relationship was the foundation of their happiness.
• مثال: زندگی زناشویی آن ها اساس خوشبختی شان بود.
🔘 Conjugating
• English meaning: The act of combining or joining ( can be used to describe grammar or more generally in combining things ) .
• Persian meaning: عمل ترکیب کردن یا پیوستن ( می تواند برای توصیف گرامر یا به طور کلی در ترکیب چیزها استفاده شود ) .
• Example: Conjugating the verb in English requires understanding its tenses.
• مثال: صرف کردن فعل در زبان انگلیسی نیاز به درک زمان ها دارد.
🔘 Conjugally
• English meaning: In a manner relating to marriage or conjugal relations.
• Persian meaning: به صورت مربوط به ازدواج یا روابط زناشویی.
• Example: They lived conjugally for over thirty years.
• مثال: آن ها بیش از سی سال به صورت زناشویی زندگی کردند.
🔘 Conjugated
• English meaning: Joined or combined ( used in different contexts, particularly in grammar or physical science ) .
• Persian meaning: ترکیب شده یا پیوسته ( در زمینه های مختلف به ویژه در گرامر یا علوم فیزیکی استفاده می شود ) .
• Example: The two pieces of metal were conjugated to form a stronger structure.
• مثال: دو قطعه فلزی ترکیب شدند تا یک ساختار محکم تر ایجاد کنند.
جمع بندی:
واژه های conjugalis ریشه هایی دارند که به ازدواج یا اتحاد اشاره دارند. این کلمات معمولاً در مفاهیمی مرتبط با روابط زناشویی یا ترکیب چیزی به کار می روند.
chatgpt

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Relating to marriage or the relationship between married partners 💍
🔍 مترادف: Marital
✅ مثال: They enjoyed a strong conjugal bond that lasted for decades.
And we don't do conjugal visits. So, who knocked her up, Lina?!
و اینکه ما اجازه ملاقات های زناشویی صادر نمی کنیم. پس، کی حامله ش کرده، لینا؟!
Knock up تحریک کردن، برخورد کردن، بپایان رساندن، از کار انداختن، ناراحت کردن، بهم زدن، ابستن کردن، سردستی اماده کردن، 1 - ( عامیانه ) خسته کردن، از رمق انداختن 2 - ( با کوفتن بر در و غیره ) کسی را بیدار کردن 3 - ( خودمانی ) آبستن کردن
...
[مشاهده متن کامل]

زناشویی.
conjugal visit: ملاقات زناشویی. در زبان عامیانه ایران به آن "ملاقات شرعی" گفته میشود.
زناشویی. زن و شوهری. خانوادگی
مثال:
Do not hold on to conjugal ties with faithless women.
پیوندهای زناشویی با زنان بی ایمان را ادامه ندهید.
� وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ�
تو زندان برای ملاقات شرعی همسر شما درخواست
Conjugal visit باید بدید.
زناشویی
conjugal rights: حقوق زناشویی که در زمان طلاق باید توسط محکوم علیه به صاحب حق پرداخت شود تا حکم طلاق صادر شودمثل پرداخت نفقه، مهریه، . . .
ازدواج_عقد

بپرس