conjoin

/ˌkɑːnˌdʒɔɪn//kənˈdʒoɪn/

معنی: پیوستن، وصل کردن، قرین شدن
معانی دیگر: به هم وصل کردن، به هم بستن، هم پیوند کردن، متحد کردن یا شدن، توام کردن یا شدن، مقترن، همسر، زوج

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: conjoins, conjoining, conjoined
مشتقات: conjoinedly (adv.), conjoiner (n.)
• : تعریف: to combine for a common purpose.
مشابه: concur, unify, unite

- The two lawsuits were conjoined and brought to trial together.
[ترجمه گوگل] این دو دعوی با هم ادغام و به دادگاه کشیده شد
[ترجمه ترگمان] دوتا دادگاه از هم جدا شده بودن و با هم به دادگاه کشیده شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. America's rise in rates was conjoined with higher rates elsewhere.
[ترجمه گوگل]افزایش نرخ در آمریکا با نرخ های بالاتر در جاهای دیگر همراه بود
[ترجمه ترگمان]افزایش قیمت ها در آمریکا با نرخ های بالاتر در جای دیگری به وجود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Where on this conjoined road of shared experiences did the Prime Minister go so badly wrong and become a Tory?
[ترجمه گوگل]کجای این جاده به هم پیوسته از تجربیات مشترک، نخست وزیر اینقدر اشتباه کرد و تبدیل به یک محافظه کار شد؟
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر در کجای این مسیر به اشتراک گذاشتن تجربیات مشترک، به این اندازه بد عمل کرده و به حزب محافظه کار تبدیل شده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This was especially the case when pragmatism was conjoined to a legal positivist outlook.
[ترجمه گوگل]این امر به ویژه زمانی که پراگماتیسم به یک دیدگاه پوزیتیویستی حقوقی پیوند خورده بود
[ترجمه ترگمان]این امر به خصوص زمانی بود که عملگرایی به دیدگاه positivist legal پیوند داده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The three are conjoined most deeply by the child first known as Little Panda, and then called Loyalty.
[ترجمه گوگل]این سه توسط کودکی که ابتدا با نام پاندا کوچولو شناخته می شود و سپس وفاداری نامیده می شود عمیقاً به هم متصل می شوند
[ترجمه ترگمان]این سه به شدت توسط کودک اول به نام پاندا شناخته می شوند و سپس وفاداری نامیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Third, his anxieties about homosexuality were conjoined with class antagonism.
[ترجمه گوگل]سوم، نگرانی های او در مورد همجنس گرایی با تضاد طبقاتی همراه بود
[ترجمه ترگمان]سوم، نگرانی های او در مورد همجنس گرایی با خصومت طبقاتی درهم آمیخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. On November 30 - December Venus will conjoin Jupiter in a once - a - year event.
[ترجمه گوگل]در 30 نوامبر - دسامبر زهره در رویدادی یک بار در سال به مشتری می پیوندد
[ترجمه ترگمان]در ۳۰ نوامبر - دسامبر ونوس در یک رویداد یک ساله به مصاف مشتری خواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That new moon will conjoin Neptune, the planet of the arts.
[ترجمه گوگل]آن ماه نو به نپتون، سیاره هنرها خواهد پیوست
[ترجمه ترگمان]این ماه جدید نپتون را به سیاره هنر تبدیل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This full moon will conjoin your ruler, Neptune, the planet that inspires a rich imagination.
[ترجمه گوگل]این ماه کامل به فرمانروای شما، نپتون، سیاره ای که تخیل غنی را القا می کند، به هم می پیوندد
[ترجمه ترگمان]این ماه کامل، فرمانروای شما، نپتون و سیاره شما را تحت تاثیر قرار خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. On December 3 Mercury will conjoin good fortune planet Jupiter, one of the most important aspects of 2008 for you.
[ترجمه گوگل]در 3 دسامبر، عطارد به سیاره خوش شانس مشتری، یکی از مهم ترین جنبه های سال 2008 برای شما، خواهد پیوست
[ترجمه ترگمان]در ۳ دسامبر عطارد به سیاره مشتری شانس خوبی می دهد، یکی از مهم ترین جنبه های سال ۲۰۰۸ برای شما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After researching the conjoin styles of Main and Sub, I deduce them into 13 categories.
[ترجمه گوگل]پس از تحقیق در مورد سبک های به هم پیوسته Main و Sub، آنها را در 13 دسته استنتاج می کنم
[ترجمه ترگمان]بعد از تحقیق در مورد سبک های conjoin اصلی و فرعی، آن ها را به ۱۳ دسته استنتاج می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mars will conjoin that moon, so you seem anxious to make up your mind, but if so, don't rush the details.
[ترجمه گوگل]مریخ به آن ماه می پیوندد، بنابراین به نظر می رسد که شما مشتاق تصمیم خود هستید، اما اگر چنین است، در جزئیات عجله نکنید
[ترجمه ترگمان]مریخ آن ماه را به ما ارزانی خواهد کرد، بنابراین به نظر می رسد که مایل هستید ذهن خود را جمع و جور کنید، اما اگر این طور باشد، جزئیات را با عجله نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Venus will conjoin Mars - the most alluring aspect possible - as you get closer to month's end (to meet in early October). Your charm is on the rise, dear Scorpio!
[ترجمه گوگل]زهره به مریخ می پیوندد - جذاب ترین جنبه ممکن - همانطور که به پایان ماه نزدیک می شوید (برای ملاقات در اوایل اکتبر) جذابیت شما در حال افزایش است، عقرب عزیز!
[ترجمه ترگمان]ونوس (مریخ)- بهترین جنبه ممکن - را برای رسیدن به پایان ماه (برای ملاقات در اوایل ماه اکتبر)خواهد داشت عقرب عزیز، طلسم شما در حال ترقی است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Simultaneously, Venus will conjoin with Neptune, which is one of the most glamorous and romantic aspects possible.
[ترجمه گوگل]همزمان، زهره با نپتون که یکی از پر زرق و برق ترین و عاشقانه ترین جنبه های ممکن است، می پیوندد
[ترجمه ترگمان]هم زمان، ونوس با نپتون جدا خواهد شد، که یکی از زیباترین و romantic جنبه های ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The wisdom of the retired generals and backbench MPs conjoins.
[ترجمه گوگل]عقل ژنرال های بازنشسته و نمایندگان مجلس به هم پیوسته است
[ترجمه ترگمان]حکمت ژنرال های بازنشسته و اعضای پارلمان از اعضای پارلمان استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیوستن (فعل)
adhere, adjoin, associate, annex, couple, attach, affix, sort, meet, join, ally, affiliate, connect, catenate, weld, cleave, cement, cling, conjoin, consociate

وصل کردن (فعل)
couple, connect, screw, yoke, conjoin

قرین شدن (فعل)
conjoin

انگلیسی به انگلیسی

• unite, join; be united, confederate, merge

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To join together; unite 🤝
🔍 مترادف: Combine
✅ مثال: The two companies decided to conjoin their resources to expand their market.
متحد کردن/شدن - یکی کردن/شدن - به هم پیوستن ( منبع: فرهنگ معاصر پویا )
به هم دوختن ( تکه های پارچه )

بپرس