congruity

/kənˈɡruːəti//kənˈɡruːəti/

معنی: موافقت، تجانس، هم نهشت بودن
معانی دیگر: همسازی، همایندی، همخوانی، توافق، برازندگی، مناسبت، در خور بودن، شایستگی، سنخیت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: congruities
(1) تعریف: the state or fact of being congruous or geometrically congruent.

- In his designs, the architect sought congruity between the new museum and the older city buildings that would surround it.
[ترجمه گوگل] معمار در طرح های خود به دنبال هماهنگی بین موزه جدید و ساختمان های قدیمی شهر بود که آن را احاطه کرده بودند
[ترجمه ترگمان] در طراحی های او، معمار به دنبال congruity بین موزه جدید و ساختمان های قدیمی شهر بود که آن را احاطه کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a point of accord or agreement.

جمله های نمونه

1. the congruity of his behavior and his position
تجانس رفتار او با مقامش

2. Last, It proves the congruity between the kinetic model and the car-following theory.
[ترجمه گوگل]در نهایت، مطابقت بین مدل جنبشی و نظریه پیروی از خودرو را ثابت می کند
[ترجمه ترگمان]در آخر، این مساله نشان می دهد که congruity بین مدل کینتیک و نظریه پیروی از ماشین وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. As if there is no way to get congruity between flatness and surface roughness, for the control of the latter, larger rolling force during the final pass is expected, while the former stands against.
[ترجمه گوگل]گویی هیچ راهی برای هماهنگی بین صافی و ناهمواری سطح وجود ندارد، برای کنترل دومی، نیروی غلتشی بزرگ‌تری در طول پاس نهایی انتظار می‌رود، در حالی که اولی مخالف است
[ترجمه ترگمان]به طوری که اگر راهی وجود ندارد که بین یکنواختی و ناهمواری سطح به وجود آید، برای کنترل دومی، نیروی rolling بزرگ تر در طول عبور نهایی مورد انتظار است، در حالی که اولی مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Village ethic formed in historical agriculture emphasizes internal congruity, external competition and individual subordinating to collective.
[ترجمه گوگل]اخلاق روستایی شکل گرفته در کشاورزی تاریخی بر همخوانی درونی، رقابت بیرونی و تبعیت فردی از جمع تأکید دارد
[ترجمه ترگمان]اخلاق روستایی که در کشاورزی تاریخی شکل می گیرد، بر congruity داخلی، رقابت خارجی و subordinating فردی به جمعی تاکید دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The congruity of the trilogy can also be ascribed to the fact that the films closely follow Tolkien's novels.
[ترجمه گوگل]همخوانی این سه گانه را می توان به این دلیل نیز نسبت داد که فیلم ها از نزدیک رمان های تالکین را دنبال می کنند
[ترجمه ترگمان]قابلیت نمایش این سه گانه نیز می تواند به این واقعیت نسبت داده شود که این فیلم ها به دقت رمان های تالکین را دنبال می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is a definite congruity in the candidates'approach to the tax problem.
[ترجمه گوگل]در رویکرد نامزدها به مشکل مالیاتی تطابق قطعی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]a مشخصی در رویکرد نامزدها به مساله مالیاتی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Based on Gender Schema Theory and Self-concept Congruity Model, and theories of brand extension, this paper analyzes the thesis systematically.
[ترجمه گوگل]این مقاله بر اساس نظریه طرحواره جنسیتی و مدل همخوانی خودپنداره و تئوری های گسترش برند، این پایان نامه را به طور سیستماتیک تحلیل می کند
[ترجمه ترگمان]براساس الگوی الگوی جنسیتی و مدل Self concept، و نظریه های گسترش برند، این مقاله به طور سیستماتیک این نظریه را تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Congruity is the mother of love.
[ترجمه گوگل]همسویی مادر عشق است
[ترجمه ترگمان]congruity مادر عشق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Moral construction of higher schools must be emphasized the congruity of theory and practice, knowing and doing.
[ترجمه گوگل]بنای اخلاقی مدارس عالی باید بر همخوانی تئوری و عمل، دانستن و انجام دادن تاکید شود
[ترجمه ترگمان]ساختار اخلاقی مدارس بالاتر باید بر اهمیت تئوری و عمل، دانستن و انجام آن تاکید شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Democracy is a system not effectively adopted without significant cultural congruity.
[ترجمه گوگل]دموکراسی سیستمی است که به طور مؤثر بدون همخوانی فرهنگی قابل قبولی پذیرفته نمی شود
[ترجمه ترگمان]دموکراسی سیستمی است که به طور موثر بدون congruity فرهنگی قابل توجه پذیرفته نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The paper questions the traditional classification of nominal objects and the congruity between the individual members in the set of place object.
[ترجمه گوگل]این مقاله طبقه بندی سنتی اشیاء اسمی و تطابق بین اعضای فردی در مجموعه شی مکان را مورد سوال قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]این مقاله، طبقه بندی سنتی اشیا اسمی و the بین اعضای منفرد در مجموعه شی مکان را زیر سوال می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Many Arab demonstrators have spoken hopefully of democracy, before and after overthrowing a dictator, but democracy is a system not effectively adopted without significant cultural congruity.
[ترجمه گوگل]بسیاری از تظاهرکنندگان عرب، قبل و بعد از سرنگونی یک دیکتاتور، امیدوارانه از دموکراسی صحبت کرده اند، اما دموکراسی سیستمی است که به طور مؤثر بدون همخوانی فرهنگی قابل قبولی پذیرفته نشده است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از تظاهر کنندگان عرب با امید به دموکراسی، قبل و بعد از سرنگونی یک دیکتاتور، صحبت کرده اند، اما دموکراسی سیستمی است که به طور موثر بدون تغییر فرهنگی قابل توجه پذیرفته نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Three main theories of regional control principle are ecological system transportation laws, sustained development thought and congruity theory.
[ترجمه گوگل]سه نظریه اصلی اصل کنترل منطقه ای قوانین حمل و نقل سیستم اکولوژیکی، تفکر توسعه پایدار و نظریه همسویی هستند
[ترجمه ترگمان]سه نظریه اصلی اصل کنترل منطقه ای، قوانین مربوط به حمل و نقل سیستم اکولوژیکی، اندیشه توسعه پایدار و نظریه congruity هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I could only envy her that sort of easy congruity — how wonderful, it seemed, to feel in accord with what others thought of you.
[ترجمه گوگل]من فقط می‌توانستم به او حسادت کنم که همخوانی آسانی داشته باشد - چقدر شگفت‌انگیز به نظر می‌رسید که با آنچه دیگران در مورد شما فکر می‌کردند احساس کنید
[ترجمه ترگمان]فقط می توانستم به او حسودی کنم - چه خوب، به نظر می رسید که با آنچه دیگران راجع به تو فکر می کنند، احساس راحتی بیشتری داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موافقت (اسم)
consent, assent, accord, accordance, agreement, covenant, contract, treaty, pact, concurrence, compliance, concord, compact, approbation, entente, congruence, assentation, concordance, congruency, congruity

تجانس (اسم)
congruence, congruency, congruity

هم نهشت بودن (اسم)
congruity

انگلیسی به انگلیسی

• congruence, correspondence, agreement

پیشنهاد کاربران

بپرس