congregation

/ˌkɑːŋɡrəˈɡeɪʃn̩//ˌkɒŋɡrɪˈɡeɪʃn̩/

معنی: گروه، دسته، جماعت، حضار در کلیسا
معانی دیگر: اعضای کلیسا، حاضران در کلیسا، گردهمایی، همایش، اجتماع، گردهمایی مذهبی، (دوران کوچ نشینی در شمال خاوری ایالات متحده) دهکده، کوچ نشین، حوزه ی کلیسایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of gathering together or congregating.
مترادف: assembling, forgathering
مشابه: assembly, clustering, concourse, convening, crowding, gather, gathering, grouping, massing, swarming, thronging

(2) تعریف: an assembled group; assembly.
مترادف: assembly, gathering, group, meeting
مشابه: assemblage, company, concourse, confluence, convention, convocation, crowd, muster

(3) تعریف: the members of a church, esp. those assembled for worship.
مترادف: church
مشابه: assembly, communion, flock, fold

جمله های نمونه

1. the congregation approved the repair of the church's roof
اعضای کلیسا تعمیر طاق کلیسا را تصویب کردند.

2. The vicar preached to the congregation for half an hour.
[ترجمه گوگل]نایب نیم ساعت برای جماعت موعظه کرد
[ترجمه ترگمان]نایب تا نیم ساعت در جماعت تبلیغ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A great congregation of birds flew overhead.
[ترجمه گوگل]جماعت بزرگی از پرندگان بالای سرمان پرواز کردند
[ترجمه ترگمان]عده زیادی از پرندگان بالای سرشان پرواز می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The congregation processed into the church.
[ترجمه گوگل]جماعت وارد کلیسا شدند
[ترجمه ترگمان]جماعت در کلیسا تجمع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She preached to the congregation about forgiveness.
[ترجمه گوگل]او به جماعت در مورد بخشش موعظه کرد
[ترجمه ترگمان]در مورد آمرزش برای مردم وعظ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The congregation knelt to pray.
[ترجمه گوگل]جماعت برای نماز زانو زدند
[ترجمه ترگمان]کلیسا زانو زد و دعا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The congregation stood to sing the hymn.
[ترجمه گوگل]جماعت ایستادند تا سرود بخوانند
[ترجمه ترگمان]مردم کلیسا شروع به خواندن سرود کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Most members of the congregation begin arriving a few minutes before services.
[ترجمه گوگل]اکثر اعضای جماعت چند دقیقه قبل از مراسم شروع به ورود می کنند
[ترجمه ترگمان]اکثر اعضای کلیسا چند دقیقه قبل از خدمات شروع به آمدن کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. 'Let us pray. ' The congregation bowed their heads.
[ترجمه گوگل]"بیا دعا کنیم جماعت سرشان را خم کردند
[ترجمه ترگمان]بیایید دعا کنیم جماعت سر خود را خم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The congregation entered the church in procession.
[ترجمه گوگل]جماعت با صفوف به کلیسا وارد شدند
[ترجمه ترگمان]اعضای کلیسا در مراسم کلیسا وارد کلیسا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The congregation bowed their heads in prayer.
[ترجمه گوگل]جماعت به نماز سر به زیر انداختند
[ترجمه ترگمان]جماعت سر خود را به دعا خم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The congregation assisted at divine service.
[ترجمه گوگل]جماعت در خدمت الهی کمک کردند
[ترجمه ترگمان]گروهی که در مراسم نماز کلیسا شرکت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was ordained minister of a small rural congregation.
[ترجمه گوگل]او به عنوان وزیر جماعت کوچک روستایی منصوب شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان وزیر یک گردهمایی کوچک روستایی منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Rev. Dawson addressed the congregation from the pulpit.
[ترجمه گوگل]کشیش داوسون از بالای منبر برای جماعت سخنرانی کرد
[ترجمه ترگمان]کشیش داوسن، اهل کلیسا را مخاطب قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Bells tolled the congregation to church.
[ترجمه گوگل]زنگ ها جماعت را به کلیسا می زدند
[ترجمه ترگمان]زنگ ها به کلیسا به صدا در آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

جماعت (اسم)
stream, meeting, crowd, congregation, posse

حضار در کلیسا (اسم)
congregation

انگلیسی به انگلیسی

• coming together, assembling; gathering of people; group of people assembled at a religious meeting; regular members of a religious group
the people who attend a church service are the congregation.

پیشنهاد کاربران

چرا سایت تون پر از تبلیغ شده؟ مدام باید تبلیغا رو از تو صفحه ببندم تا مطلبی رو که می خوام بخونم.
a group of people who have come together in a religious building for worship and prayer
گروهی از مردم که در یک ساختمان مذهبی یا یک مکان برای عبادت و نماز گرد هم آمده اند.
مسامحه؛ نزدیکترین معادل: نمازگزاران، دعاکنندگان
...
[مشاهده متن کامل]

تجمع کنندگان
مثال؛
The priest asked the congregation to kneel.
The congregation gathered at the church for Sunday service.
A speaker at a public event might address the audience as “the congregation” and say, “the congregation” and say, “Thank you for being here today, members of the congregation. ”

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/congregation
عبادت کنندگان - جماعت عبادت کننده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : congregate
✅️ اسم ( noun ) : congregation
✅️ صفت ( adjective ) : congregational
✅️ قید ( adverb ) : _
مردم کلیسا
The of congregation
روز جمعه
گروه عبادی
تجمع مردم به ویژه برای امور مذهبی
جماعت حاضر در یک ساختمان مذهبی ( کلیسا، مسجد و. . . )
نزدیکترین معادل: نمازگزاران، دعاکنندگان
نماز جمعه

بپرس