1. She felt suddenly, confusedly, a little like a man who had voluntarily passed a death sentence on himself.
[ترجمه گوگل]او ناگهان، با سردرگمی، کمی شبیه مردی شد که داوطلبانه حکم اعدام خود را صادر کرده بود
[ترجمه ترگمان]ناگهان به طور مبهمی احساس کرد، کمی شبیه مردی بود که داوطلبانه از خودش حکم مرگ را گذرانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ناگهان به طور مبهمی احساس کرد، کمی شبیه مردی بود که داوطلبانه از خودش حکم مرگ را گذرانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. She stared confusedly at him for several seconds, then lowered her head, gazing into the glass she was holding.
[ترجمه گوگل]چند ثانیه با گیج به او خیره شد، سپس سرش را پایین انداخت و به شیشه ای که در دست داشت خیره شد
[ترجمه ترگمان]او چند ثانیه به او خیره شد، بعد سرش را پایین آورد و به آینه خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او چند ثانیه به او خیره شد، بعد سرش را پایین آورد و به آینه خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The concepts of state and government are used confusedly in economic law.
[ترجمه گوگل]مفاهیم دولت و دولت در حقوق اقتصادی به طور اشتباه به کار می روند
[ترجمه ترگمان]مفاهیم دولت و دولت به طور مبهم در قوانین اقتصادی به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مفاهیم دولت و دولت به طور مبهم در قوانین اقتصادی به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She confusedly realised this reversal of her attitudes, but could not make out what it portended.
[ترجمه گوگل]او با سردرگمی متوجه این معکوس شدن نگرشهایش شد، اما نمیتوانست بفهمد که چه چیزی نشان میدهد
[ترجمه ترگمان]او به طور مبهم این تغییر رفتار او را درک کرد، اما نتوانست آن را تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او به طور مبهم این تغییر رفتار او را درک کرد، اما نتوانست آن را تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She turns confusedly and makes a faint gesture.
[ترجمه گوگل]او با گیج برمی گردد و یک حرکت ضعیف انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]گیج به نظر می رسد و حالت ضعف به خود می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]گیج به نظر می رسد و حالت ضعف به خود می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He stammered confusedly and took himself away, for the moment abstracted, serious, lost in thought.
[ترجمه گوگل]او گیجآلود لکنت زد و خود را دور کرد، برای لحظهای انتزاعی، جدی، غرق در فکر
[ترجمه ترگمان]به طور مبهم به لکنت افتاد و خود را کنار کشید، زیرا لحظه ای بعد متفکر و متفکر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به طور مبهم به لکنت افتاد و خود را کنار کشید، زیرا لحظه ای بعد متفکر و متفکر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I fell, to the ground before her, babbling confusedly in my terror.
[ترجمه گوگل]من در مقابل او به زمین افتادم و در وحشتم با گیج غوغا می کردم
[ترجمه ترگمان]در حالی که گیج و آشفته بودم، روی زمین افتاده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در حالی که گیج و آشفته بودم، روی زمین افتاده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Throughout the early hours the battle raged confusedly.
[ترجمه گوگل]در تمام ساعات اولیه نبرد به طرز گیج کننده ای ادامه داشت
[ترجمه ترگمان]در ساعات اولیه جنگ، گیج و آشفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در ساعات اولیه جنگ، گیج و آشفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Neighbours are expressed numerously and confusedly after being informed of this one information, feeling sorry.
[ترجمه گوگل]همسایه ها پس از مطلع شدن از این یک اطلاعات، به طور متعدد و گیج کننده ابراز تاسف می کنند
[ترجمه ترگمان]همسایگان پس از مطلع شدن از این اطلاعات، ابراز تاسف می کنند و به طور مبهم پس از این که از این اطلاعات مطلع می شوند، احساس تاسف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]همسایگان پس از مطلع شدن از این اطلاعات، ابراز تاسف می کنند و به طور مبهم پس از این که از این اطلاعات مطلع می شوند، احساس تاسف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He shook his head confusedly.
[ترجمه گوگل]با گیج سرش را تکان داد
[ترجمه ترگمان]سرش را به طور مبهم تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]سرش را به طور مبهم تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The force of the core is a machine of inevitability, of change, vanishing and blending confusedly.
[ترجمه گوگل]نیروی هسته ماشین اجتناب ناپذیری، تغییر، ناپدید شدن و آمیختگی گیج کننده است
[ترجمه ترگمان]نیروی هسته یک ماشین جبر است که تغییر می کند، ناپدید می شود و درهم می آمیخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]نیروی هسته یک ماشین جبر است که تغییر می کند، ناپدید می شود و درهم می آمیخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. When we turn around and look at her, she stopped confusedly.
[ترجمه گوگل]وقتی برگشتیم و به او نگاه کردیم، گیج ایستاد
[ترجمه ترگمان]وقتی برگشتیم و به او نگاه کردیم، گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی برگشتیم و به او نگاه کردیم، گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The failure of valve opening sensor would cause valve management of DEH system working confusedly, and result in large scale change of turbine power in the case of governing stage pressure loop idle.
[ترجمه گوگل]خرابی سنسور باز شدن سوپاپ باعث می شود مدیریت شیر سیستم DEH به طور گیج کننده کار کند و منجر به تغییر مقیاس بزرگ قدرت توربین در حالت بیکار حلقه فشار مرحله حاکم شود
[ترجمه ترگمان]شکست سنسور دریچه باز باعث می شود که مدیریت سوپاپ از سیستم deh به طور مبهم کار کند و منجر به تغییر مقیاس بزرگ قدرت توربین در حالت کنترل حلقه فشار مرحله کنترل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]شکست سنسور دریچه باز باعث می شود که مدیریت سوپاپ از سیستم deh به طور مبهم کار کند و منجر به تغییر مقیاس بزرگ قدرت توربین در حالت کنترل حلقه فشار مرحله کنترل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He moved nervously about, while Carrie looked at him confusedly.
[ترجمه گوگل]او با عصبانیت حرکت کرد، در حالی که کری گیج به او نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]با حالتی عصبی به اطراف نگاه کرد و کری گیج و مبهوت به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با حالتی عصبی به اطراف نگاه کرد و کری گیج و مبهوت به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید