confronting


معنی: مقابله

مترادف ها

مقابله (اسم)
comparison, verification, contrast, collation, opposition, checking, confronting, meeting face to face

پیشنهاد کاربران

معنی **"confronting"** در زبان انگلیسی و کاربردهای آن:
### **۱. معنی اصلی ( فعل ) :**
**"Confront"** به معنای:
- **روبه رو شدن با** ( یک شخص، مشکل یا موقعیت دشوار )
- **مقابله کردن**
...
[مشاهده متن کامل]

- **مواجهه دادن** ( یک فرد با واقعیت یا حقیقت )
مثال:
- *She confronted her boss about the unfair pay. *
( او با رئیس اش درباره دستمزد ناعادلانه **روبه رو شد**. )
- *The government must confront this crisis. *
( دولت باید با این بحران **مقابله کند**. )
- - -
### **۲. معنی "confronting" ( صفت یا اسم مصدر ) :**
- **چالش برانگیز** یا **ناراحت کننده** ( وقتی موضوعی باعث ناراحتی یا تفکر عمیق می شود ) .
- **مواجهه آمیز** ( رفتاری که مستقیم و بدون ترس است ) .
مثال:
- *The documentary was emotionally confronting. *
( این مستند از نظر احساسی **چالش برانگیز** بود. )
- *His confronting style made people uncomfortable. *
( سبک **مواجهه آمیز** او مردم را ناراحت می کرد. )
- - -
### **۳. تفاوت با کلمات مشابه:**
- **"Facing"**: بیشتر برای موقعیت های فیزیکی یا استعاری به کار می رود ( مثل *facing a problem* ) .
- **"Challenging"**: بیشتر به معنای **دشوار اما انگیزه بخش** است.
- **"Confronting"**: بار معنایی **تهاجمی تر** دارد و معمولاً برای موقعیت های تنش زا استفاده می شود.
- - -
### **۴. کاربرد در روانشناسی:**
در روانشناسی، **"confronting"** به تکنیکی گفته می شود که در آن درمانگر **بیمار را با تناقضات یا واقعیت های رفتارش** مواجه می کند.
مثال:
- *The therapist used a confronting approach to make him aware of his addiction. *
( درمانگر از روش **مواجهه ای** استفاده کرد تا او را از اعتیادش آگاه کند. )
- - -
### **۵. ترجمه فارسی رایج:**
- **مقابله کردن**
- **روبه رو شدن**
- **مواجهه دادن**
- **چالش برانگیز** ( در توصیف موضوعات )

شیرین رضایی
پیش رو ، رودررو
هایده
برخورنده
در مقابله با . . .
آزار دهنده، ناراحت کننده
• Distressing
• Upsetting
It was quite confronting given the fact that we were in such a public place.
متضاد
causing strong or difficult feelings, especially in a way that creates thought or discussion.
احساسات سخت و دشوار
رو در رویی
پیش رو
مقابله، مقابله کردن با
رویارویی، رودررویی، تقابل
مقاومت کردن
مواجه شدن
مقابله

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس