confrontational

جمله های نمونه

1. The committee's confrontational style of campaigning has made it unpopular.
[ترجمه گوگل]سبک تقابلی این کمیته در مبارزات انتخاباتی آن را نامحبوب کرده است
[ترجمه ترگمان]شیوه مقابله جویانه این کمیته، آن را غیر محبوب ساخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He's got a rather aggressive, confrontational manner.
[ترجمه گوگل]او حالت نسبتاً تهاجمی و تقابلی دارد
[ترجمه ترگمان]با این همه رفتاری خشن و خشن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is confrontational since the choice of each actor is the furthest from mutual agreement.
[ترجمه گوگل]این یک تقابل است زیرا انتخاب هر یک از بازیگران از توافق متقابل دورتر است
[ترجمه ترگمان]از آنجایی که انتخاب هر یک از بازیگران بیش ترین فاصله را از توافق دو طرفه دارد، این مساله با مخالفت رو به رو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Operation Rescue was an organization notorious for its confrontational tactics and its implacable opposition to abortion under all circumstances.
[ترجمه گوگل]عملیات نجات سازمانی بود که به خاطر تاکتیک های مقابله ای و مخالفت سرسختانه با سقط جنین تحت هر شرایطی بدنام بود
[ترجمه ترگمان]عملیات نجات، سازمانی بود که به خاطر تاکتیک های مقابله با آن و مخالفت شدید آن با سقط جنین تحت هر شرایطی، بدنام و بدنام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Stanley is very confrontational with Blanche and slightly rude.
[ترجمه گوگل]استنلی با بلانچ بسیار متخاصم و کمی بی ادب است
[ترجمه ترگمان](استنلی)خیلی با بل انش مخالف است و کمی بی ادب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Rather than being openly confrontational with his parents, he just quietly-and perhaps unconsciously-refused to comply with their demands.
[ترجمه گوگل]او به جای اینکه آشکارا با والدین خود درگیر شود، بی سر و صدا - و شاید ناخودآگاه - از انجام خواسته های آنها امتناع کرد
[ترجمه ترگمان]او به جای اینکه علنا با والدین خود مخالفت کند، به آرامی - و شاید به طور ناخودآگاه - از اجابت خواسته های آن ها خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Geoff is too confrontational at times.
[ترجمه گوگل]جف گاهی اوقات بیش از حد متخاصم است
[ترجمه ترگمان]جف خیلی عصبانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Instead I was getting myself into an increasingly confrontational situation, a battle of wills, with the Director of Coaching.
[ترجمه گوگل]در عوض، با مدیر کوچینگ، خودم را وارد یک موقعیت تقابلی فزاینده، نبرد اراده ها می کردم
[ترجمه ترگمان]در عوض، من خودم را به یک وضعیت رو به رو، مبارزه ای از اراده، با رئیس هدایت هدایت می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His confrontational speech has wrecked any chances of a peace settlement.
[ترجمه گوگل]سخنرانی تقابل آمیز او هر گونه شانس برای حل و فصل صلح را از بین برده است
[ترجمه ترگمان]سخنرانی His هر گونه احتمال حل و فصل صلح را درهم شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. True, the Senate is a less confrontational place than the House.
[ترجمه گوگل]درست است که مجلس سنا نسبت به مجلس محل تقابل کمتری است
[ترجمه ترگمان]درست است که مجلس سنا نسبت به مجلس کم تر مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some are worried that Beier's confrontational style will upset his staff.
[ترجمه گوگل]برخی نگران هستند که سبک تقابلی بیر باعث ناراحتی کارکنان او شود
[ترجمه ترگمان]برخی نگران این هستند که سبک پرخاشگرانه Beier کارکنان او را ناراحت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It will be physical, confrontational and, quite likely, hostile.
[ترجمه فائزه هاشمي] این کار ؛فیزیکی، مناقشه برانگیز و به احتمال زیاد خصمانه خواهد بود.
|
[ترجمه گوگل]فیزیکی، تقابلی و به احتمال زیاد خصمانه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این کار فیزیکی، مقابله با خشونت و به احتمال زیاد خصمانه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The New Zealand attitude is becoming increasingly confrontational and commercial.
[ترجمه گوگل]نگرش نیوزلند به طور فزاینده ای در حال تضاد و تجاری شدن است
[ترجمه ترگمان]نگرش نیوزلند به طور فزاینده ای با مخالفت و مخالفت رو به رو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Usually this is the result of confrontational escalation.
[ترجمه گوگل]معمولاً این نتیجه تشدید تقابل است
[ترجمه ترگمان]معمولا این نتیجه افزایش مقابله با خشونت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• tending to cause confrontation; aggressive; conflicting
if the behaviour of a person or group of people is confrontational, they often provoke or get involved in disputes, fights, or battles.

پیشنهاد کاربران

تحریک آمیز. ستیزه جویانه
مثال:
a moderation of their confrontational style
یک تعدیل در شیوه ی ستیزه جویانه شان
جنجالی
مقابله ای
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : confront
✅️ اسم ( noun ) : confrontation
✅️ صفت ( adjective ) : confrontational
✅️ قید ( adverb ) : _
بدعنق
ستیزه جو ( فرد )
مناقشه برانگیز ( رفتار یا عملکرد )
confrontational ( adj )
likely to cause arguments or make people angry.
۱ - بحث بر انگیز، مجادله آمیز
۲ - خشم برنگیز
اهل دعوا
تقابلی
تحریک امیز
آشوبگر
در رشته رشته علوم ارتباطات اجتماعی : مقابله ای
ستیزه جویانه
خصمانه
خصمانه، خصومت آمیز، دعواطلبانه
کسی که شر به پا میکند
مناقشه انگیز
مشاجره آمیز
بحث برانگیز
بدقلق
کلکلی، بحثی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس