• (1)تعریف: accordance or compliance with a standard or norm. • مترادف: accordance, compliance • متضاد: aberration, nonconformity • مشابه: accord, concordance, concurrence, conformation, decency
- They will make sure there is conformity to the new tax regulations.
[ترجمه گوگل] آنها مطمئن خواهند شد که با مقررات مالیاتی جدید مطابقت دارد [ترجمه ترگمان] آن ها مطمئن خواهند شد که انطباق با مقررات جدید مالیاتی وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: agreement or similarity in appearance or character; correspondence. • مترادف: correspondence • متضاد: divergence • مشابه: accord, agreement, concurrence, conformation, harmony, similarity
- She dresses in conformity with her peers.
[ترجمه مینا] او مطابق همسالانش لباس می پوشد.
|
[ترجمه گوگل] او مطابق با همسالانش لباس می پوشد [ترجمه ترگمان] او با همسالان خود سر و کار دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. pressure toward conformity
فشار برای هم نواسازی
2. today¨s society imposes conformity
اجتماع امروزی همنوایی را تحمیل می کند.
3. Was his action in conformity with the law?
[ترجمه گوگل]آیا اقدام او مطابق با قانون بود؟ [ترجمه ترگمان]آیا کار او با قانون انجام شده بود؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The prime minister is, in conformity with the constitution, chosen by the president.
[ترجمه مریم] نخست وزیر مطابق با قانون اساسی توسط رییس جمهور تعیین میگردد.
|
[ترجمه گوگل]نخست وزیر، مطابق با قانون اساسی، توسط رئیس جمهور انتخاب می شود [ترجمه ترگمان]نخست وزیر مطابق با قانون اساسی است که توسط رئیس جمهور انتخاب شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The procedure is in strict conformity with standard international practices.
[ترجمه گوگل]این روش کاملاً مطابق با رویه های استاندارد بین المللی است [ترجمه ترگمان]این روش مطابق با روش های استاندارد بین المللی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. We work to ensure conformity with the customer's wishes.
[ترجمه گوگل]ما برای اطمینان از مطابقت با خواسته های مشتری کار می کنیم [ترجمه ترگمان]ما برای تضمین انطباق با خواسته های مشتری کار می کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It's depressing how much conformity there is in such young children.
[ترجمه گوگل]چقدر همنوایی در چنین کودکان خردسالی افسرده کننده است [ترجمه ترگمان]بسیار ناراحت کننده است که در چنین کودکان چه میزان انطباق وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Order and group conformity through bureaucratic systematization became the rule of the day; disobedience and open rebellion the rare exception.
[ترجمه گوگل]نظم و انطباق گروهی از طریق سیستمسازی بوروکراتیک به قاعده روز تبدیل شد نافرمانی و شورش آشکار استثنای نادر است [ترجمه ترگمان]نظم و پیروی گروهی از طریق سیستم بروکراتیک، قاعده روز را به خود گرفت؛ نافرمانی و شورش علنی یک استثنا نادر را [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I think the reward for conformity is that everyone likes you except yourself. Rita Mae Brown
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم پاداش همنوایی این است که همه شما را دوست دارند به جز خودتان ریتا مای براون [ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که پاداش این است که همه شما را دوست دارند بجز خودتان ری تا می براون [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. This contact made him study the issue of conformity to the established church.
[ترجمه گوگل]این تماس او را وادار کرد که موضوع انطباق با کلیسای مستقر را مطالعه کند [ترجمه ترگمان]این تماس باعث شد که وی موضوع انطباق با کلیسای تاسیس یافته را مورد مطالعه قرار دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Under certain conditions, conformity thus assumes an understandable significance.
[ترجمه گوگل]بنابراین، تحت شرایط معین، انطباق اهمیت قابل فهمی به خود می گیرد [ترجمه ترگمان]در شرایط خاص، انطباق مفهوم قابل فهمی را فرض می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. At best, this organization achieves a grudging, superficial conformity to officially sanctioned patterns of thought and action.
[ترجمه گوگل]در بهترین حالت، این سازمان به یک انطباق سطحی و کینه توزانه با الگوهای فکری و عملی تایید شده رسمی دست می یابد [ترجمه ترگمان]در بهترین حالت، این سازمان، انطباق سطحی، سطحی با الگوهای مورد تایید رسمی اندیشه و عمل را به دست می آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. For them the key to societal continuity is conformity due to learnt rules of conduct.
[ترجمه گوگل]برای آنها کلید تداوم اجتماعی مطابقت با قوانین رفتاری آموخته شده است [ترجمه ترگمان]برای آن ها کلید پیوستگی اجتماعی رعایت قوانین رفتاری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[عمران و معماری] هماهنگی - همشیبی [مهندسی گاز] همسانی [ریاضیات] مطابقت، همنوایی، هم شکلی [خاک شناسی] همخوانی لایه ای [روانپزشکی] سازشکاری، همنوا شدن با دیگران. بطور کلی یعنی تمایل به اینکه شخص اجازه دهد افکار، گرایش ها، اعمال و ادراکات مسلط بر جامعه قرار بگیرد.
انگلیسی به انگلیسی
• acting in accordance with prevailing norms or standards; correspondence in form or character, agreement, compliance conformity is behaviour, thought, or appearance that is the same as that of most other people.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Adhering to rules or standards 📋 🔍 مترادف: Compliance, obedience ✅ مثال: The company's strict conformity to safety regulations is commendable
✅ دوستان دقت کنید که کلمات conformable و conformability هر دو برگرفته از فعلِ conform هستند اما معانی آنها کاملا با کلماتِ conformity و conformance متفاوت است لطفا معانی هر کدام را سرچ کنید تا متوجه تفاوت آنها بشید
( روانشناسی ) همرنگی
انطباق پذیری ، انطباق ( با ) ، تبعیت ( از ) As conformity in religious life has declined, choice has become a more important factor. چون ( تبعیت از ) انطباق با زندگی مذهبی کم شده است ، انتخاب یک عامل مهم تر شده است ... [مشاهده متن کامل]
Excessive conformity is usually caused by fear of disapproval انطباق پذیری بیش از حد معمولا بخاطر ترس از عدم تایید بوجود می آید an emphasis on conformity and control یک تاکید بر انطباق پذیری ( با جمع ) و تسلط ( براحساسات )
عرف، وحدت رویه، استاندارد They will make sure there is conformity to the new tax regulations آنها اطمینان حاصل خواهند کرد که یک عرف ( وحدت رویه ای ) وجود دارد برای مقررات مالیاتی جدید . . . یک استانداردی وجودی دارد
SYN: Compliance ( with ) ✅ پیروی - دنباله روی ( عرف یا آئین و رسم و رسوم یا استاندارد و رویه یا غیره ) ✅ همرنگی - هم نوایی - همخوانی - یکدستی ( با یک جامعه یا اجتماع و محیط ) @PsychologyToday ... [مشاهده متن کامل]
Both men and women valuing tradition and conformity had lower heterosociality—such men had more guy friends, women more gal friends . . .
همرنگی، یک دست بودن، همخوانی Group conformity همرنگی گروهی، همخوانی گروهی، همرنگ جماعت بودن
conformity ( روان شناسی ) واژه مصوب: هم نوایی 1 تعریف: رفتار اجتماعی که از الگوهای مرسوم و متداول پیروی می کند
فرمانبرداری
Conformity ( noun ) = پیروی٬ دنباله روی٬ هماهنگی مثال: It's depressing how much conformity there is in such young children. تاسف آور است که چقدر این جوانان دنباله رو همدیگر هستند The prime minister is, in conformity with the constitution, chosen by the president. ... [مشاهده متن کامل]
در راستای قانون اساسی رییس جمهور نخست وزیر را انتخاب می کند. نکته: اصطلاح in conformity with به معنای ( در راستای ) و ( طبق ) و ( مطابق با ) هست.