conflux

/ˈkɑːnfləks//ˈkɒnflʌks/

معنی: برخورد، تلاقی، همریزگاه
معانی دیگر: رجوع شود به: confluence، confluence : همریزگاه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a confluence; joining; gathering.
مشابه: confluence

جمله های نمونه

1. Electromagnetic valve of pneumatic system adopts conflux boards so as to reduce space.
[ترجمه گوگل]دریچه الکترومغناطیسی سیستم پنوماتیک از تخته های کانفلکس استفاده می کند تا فضا را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]به منظور کاهش فضا، دریچه الکترومغناطیسی سیستم pneumatic تخته های conflux را می پذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Conflux of the four seas is no more than a small puddle on the swamp.
[ترجمه گوگل]تلاقی چهار دریا بیش از یک گودال کوچک روی باتلاق نیست
[ترجمه ترگمان]conflux از چهار دریا بیش از یک گودال کوچک روی باتلاق نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This paper established the yield and conflux forecasting scheme of reservoir flood based on analyzing error generation characteristics of Zhanghe reservoir flood.
[ترجمه گوگل]این مقاله طرح پیش‌بینی بازده و تلاقی سیل مخزن را بر اساس تجزیه و تحلیل ویژگی‌های تولید خطای سیلاب مخزن Zhanghe ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]این مقاله یک طرح پیش بینی بازده و پیش بینی سیلاب ناشی از تجزیه و تحلیل ویژگی های تولید خطای ناشی از سیل مخزنی Zhanghe را پایه ریزی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Conflux of the four seas is no more than a small puddle on swamp.
[ترجمه گوگل]تلاقی چهار دریا چیزی بیش از یک گودال کوچک روی باتلاق نیست
[ترجمه ترگمان]conflux از چهار دریاها بیشتر از یک گودال کوچک در باتلاق نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When the flow ratio of diffluent and conflux increases, the head loss i. . .
[ترجمه گوگل]هنگامی که نسبت جریان دیفلونت و کونفلکس افزایش می یابد، افت هد i
[ترجمه ترگمان]هنگامی که نسبت جریان of و conflux افزایش می یابد، سر از دست می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. By the calculation of water yield, conflux, riverbank conflux, flood routing of reservoir in Zhang river valley, the paper sets up meteorology-hydrology forecast model of Zhang river valley.
[ترجمه گوگل]این مقاله با محاسبه بازده آب، تلاقی، تلاقی سواحل رودخانه، مسیریابی سیلاب مخزن در دره رودخانه ژانگ، مدل پیش‌بینی هواشناسی-هیدروولوژی دره رودخانه ژانگ را تنظیم می‌کند
[ترجمه ترگمان]با محاسبه بازدهی آب، conflux، ساحل رودخانه conflux، مسیر رودخانه ذخایر در دره رود ژانگ، این مقاله مدل پیش بینی meteorology - هیدرولوژی دره رودخانه ژانگ را تنظیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At least it's far from Conflux in power.
[ترجمه گوگل]حداقل با Conflux در قدرت فاصله دارد
[ترجمه ترگمان]حداقل از دست تقدیر خیلی دور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This system includes solar module array, DC conflux system, inverter, step-up system, and monitoring system.
[ترجمه گوگل]این سیستم شامل آرایه ماژول خورشیدی، سیستم تلفیقی DC، اینورتر، سیستم افزایش سرعت و سیستم نظارت است
[ترجمه ترگمان]این سیستم شامل آرایه خورشیدی، سیستم conflux DC، اینورتر، سیستم بالا - بالا و سیستم پایش می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the sunshine condition, the solar module array outputs electric energy which goes through the inverter and is transmitted into AC conflux system.
[ترجمه گوگل]در شرایط آفتابی، آرایه ماژول خورشیدی انرژی الکتریکی را تولید می کند که از اینورتر می گذرد و به سیستم کانفلکس AC منتقل می شود
[ترجمه ترگمان]در شرایط تابش خورشید، ماژول خورشیدی خروجی انرژی الکتریکی را که از طریق اینورتر وارد می شود و به سیستم conflux AC انتقال می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the upper layer, there are the blocking speed-down zone inter-belt, the whirling speed-down zone behind the belt, the conflux accelerating zone just behind the top of shelterbelt.
[ترجمه گوگل]در لایه بالایی، ناحیه بین کمربند کاهش سرعت مسدود کننده، منطقه کاهش سرعت چرخشی در پشت تسمه، منطقه شتاب دهنده به هم ریختگی درست در پشت بالای کمربند وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در لایه بالایی، محدوده سرعت چرخش در ناحیه پایین کمر، ناحیه سرعت چرخش در پشت کمربند، ناحیه accelerating conflux که درست پشت سر shelterbelt قرار دارد، وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This system includes solar module array, inverter, bi-directional inverter, storage battery, AC conflux system, diesel generator, and monitoring system.
[ترجمه گوگل]این سیستم شامل آرایه ماژول خورشیدی، اینورتر، اینورتر دو جهته، باتری ذخیره سازی، سیستم AC Conflux، دیزل ژنراتور و سیستم نظارت است
[ترجمه ترگمان]این سیستم شامل آرایه خورشیدی، اینورتر، اینورتر دو جهتی، باتری ذخیره، سیستم تهویه AC، ژنراتور دیزلی، و سیستم نظارت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When at night or the load is too large, the storage battery can transmit the power into AC conflux system by the bi-directional inverter.
[ترجمه گوگل]هنگامی که در شب یا بار بیش از حد بزرگ است، باتری ذخیره می تواند برق را به سیستم AC Conflux توسط اینورتر دو جهته منتقل کند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که در شب یا بار بیش از حد بزرگ باشد، باتری ذخیره می تواند به وسیله اینورتر دو جهتی، برق را به سیستم تهویه AC انتقال دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The results show that the biological acute toxicity of water from Huangpu River is related with the discharge of pollutants, river conflux and hydrological character.
[ترجمه گوگل]نتایج نشان می دهد که سمیت حاد بیولوژیکی آب از رودخانه Huangpu با تخلیه آلاینده ها، تلاقی رودخانه و ویژگی هیدرولوژیکی مرتبط است
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان می دهد که سمیت شدید بیولوژیکی آب از رود Huangpu با تخلیه آلاینده ها، رودخانه conflux و خصوصیات هیدرولوژیکی مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Always the quick study, Kalt felt called to the Conflux where he could feed his voracious appitite for learning new and different things.
[ترجمه گوگل]کالت همیشه با مطالعه سریع، احساس می‌کرد که به Conflux فراخوانده می‌شود، جایی که می‌تواند اشتهای حریص خود را برای یادگیری چیزهای جدید و متفاوت تغذیه کند
[ترجمه ترگمان]همیشه این مطالعه سریع، به the که در آن می توانست voracious his را برای یادگیری چیزهای جدید و متفاوت تغذیه کند، فرا خوانده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برخورد (اسم)
smash, strike, reception, conflict, affection, meeting, collision, encounter, clash, incidence, confluence, conflux, greeting, tilt, osculation, contact, contiguity

تلاقی (اسم)
meeting, anastomosis, confluence, conflux

هم ریزگاه (اسم)
confluence, conflux

انگلیسی به انگلیسی

• flowing together of two or more streams; coming together of people or things, assemblage

پیشنهاد کاربران