confluent

/kanˈfluːənt//ˈkɒnflʊənt/

معنی: همریز، باهم جاری شونده
معانی دیگر: (در مورد چند رودخانه یا عقاید و غیره) هم ریز، هماب، به هم ملحق شونده، رودی که به رود دیگر بریزد، شاخه، متلاقی

جمله های نمونه

1. confluent streams
جویبارهای هم ریز

2. The difficult problems associated with adjacent or confluent eigenvalues are outlined and methods of solution developed and discussed.
[ترجمه گوگل]مشکلات دشوار مرتبط با مقادیر ویژه مجاور یا متقابل ترسیم شده و روش‌های حل توسعه و بحث شده است
[ترجمه ترگمان]مسایل دشوار مرتبط با مقادیر ویژه مجاور یا confluent مشخص و روش های راه حل توسعه یافته و مورد بحث قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This, in fact, represented two confluent basidiocarps.
[ترجمه گوگل]این، در واقع، نشان دهنده دو بازیدیوکارپ به هم پیوسته بود
[ترجمه ترگمان]این، در حقیقت، نشان داد که دو basidiocarps confluent دیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Meanwhile, the complexity, multiformity and confluent of home network market, bring challenge to telecommunication operator.
[ترجمه گوگل]در این میان، پیچیدگی، چندشکل بودن و تلاقی بازار شبکه خانگی، اپراتورهای مخابراتی را با چالش مواجه می کند
[ترجمه ترگمان]در همین حال، پیچیدگی، multiformity و confluent بازار شبکه خانگی، چالشی را برای اپراتور مخابرات به ارمغان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With the large and multinodular confluent tumor at hand, it's difficult to determine whether it arose from a lymph node or not.
[ترجمه گوگل]با در دست داشتن تومور بزرگ و چند ندولار، تعیین اینکه آیا از یک غدد لنفاوی به وجود آمده است یا خیر، دشوار است
[ترجمه ترگمان]با وجود یک تومور بزرگ و multinodular در دست، تعیین این که آیا این باکتری از گره lymph ایجاد می شود یا نه دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A confluent small - pox had in all directions flowed over his face.
[ترجمه گوگل]یک آبله کوچک به هم پیوسته از همه جهات روی صورتش جاری شده بود
[ترجمه ترگمان]آبله بی confluent در تمام جهات روی صورت او جریان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These foramina are confluent with the orbital fissure in many sharks.
[ترجمه گوگل]این روزنه ها با شکاف مداری در بسیاری از کوسه ها همجوار هستند
[ترجمه ترگمان]این foramina با شکاف orbital در بسیاری از کوسه ها confluent هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The chin is a still larger drop, the confluent dripping of the face.
[ترجمه گوگل]چانه یک قطره هنوز بزرگتر است، چکه های همجوار صورت
[ترجمه ترگمان]چانه یک قطره بزرگ تر است که چکه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The non confluent property, comparison theorem and strong comparison theorem of strong solutions are proved.
[ترجمه گوگل]خاصیت غیر همرو، قضیه مقایسه و قضیه مقایسه قوی راه حل های قوی ثابت شده است
[ترجمه ترگمان]ویژگی غیر confluent، قضیه مقایسه و قضیه مقایسه قوی راه حل های قوی اثبات شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Another entrant is Toronto-based Confluent Technologies, which publishes a SMIL authoring tool called Fluition.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از شرکت کنندگان Confluent Technologies مستقر در تورنتو است که یک ابزار تألیف SMIL به نام Fluition را منتشر می کند
[ترجمه ترگمان]یک تازه وارد دیگر فن آوری confluent مبتنی بر تورنتو است که یک ابزار تالیف SMIL به نام Fluition را منتشر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Not infrequently two or more adjacent cells may become confluent owing to the atrophy of the vein or veins separating them.
[ترجمه گوگل]به ندرت ممکن است دو یا چند سلول مجاور به دلیل آتروفی ورید یا وریدهایی که آنها را از هم جدا می کند، به هم متصل شوند
[ترجمه ترگمان]به ندرت دو یا چند سلول مجاور ممکن است به خاطر لاغر شدن سیاه رگ یا رگ ها از هم جدا شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The motion study of time research of You Taile and Jierlesi is confluent develop and become.
[ترجمه گوگل]مطالعه حرکتی از زمان تحقیق یو تایل و جیرلسی به صورت همزمان توسعه و تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]مطالعه حرکت تحقیق زمان در مورد شما Taile و Jierlesi، توسعه و توسعه confluent است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Treatment of surfaces of bio - medical testing devices to improve wettability of surfaces for confluent liquid flow.
[ترجمه گوگل]درمان سطوح دستگاه های تست زیستی پزشکی برای بهبود ترشوندگی سطوح برای جریان مایع همریز
[ترجمه ترگمان]درمان سطوح وسایل آزمایش پزشکی زیستی برای بهبود wettability سطوح برای جریان مایع confluent
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The X-ray appearances of pulmonary tuberculosis post kidney transplantation included patch and larger confluent consolidation (6 cases), and miliary tuberculosis(4 cases).
[ترجمه گوگل]ظواهر اشعه ایکس سل ریوی پس از پیوند کلیه شامل لکه و تثبیت همریز بزرگتر (6 مورد) و سل میلیاری (4 مورد) بود
[ترجمه ترگمان]ظاهر اشعه ایکس از پیوند کلیه post ریوی شامل وصله کردن و تشدید confluent بزرگ تر (۶ مورد)و miliary بیماری سل (۴ مورد)بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

همریز (صفت)
confluent

با هم جاری شونده (صفت)
confluent

تخصصی

[عمران و معماری] هماب
[زمین شناسی] هماب، هم شار صفت: به یک رودخانه، یخچال، رگه یا سایر عوارض زمین شناسی گویند که با یک عارضه مشابه ترکیب شده یا می پیوندند و تشکیل یک رودخانه، یخچال، رگه و ... را می دهند. متضاد: غیر هماب، واشار. اسم: یک رودخانه هم شار، معمولاً رودخانه ای که با یک رودخانه دیگر با اندازه تقریباٌ برابر، یکی می شود. دو شاخه یا انشعاب یک رود. این اصطلاح برخی اوقات بطور غیر دقیق برای یک شاخه فرعی، ریزابه نیز کاربرد دارد.
[ریاضیات] هم ریز، هم جریان
[آب و خاک] دوآب

انگلیسی به انگلیسی

• flowing or running together

پیشنهاد کاربران

متقابل/ با هم انجام دهنده
confluent ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: هم شار
تعریف: ویژگی خطوط جریانی که در راستای شارش بیش از پیش به هم نزدیک شده باشد
متصل، به هم پیوسته، تلفیقی
یکی شده
در آمار: همشار
به هم پیوسته

بپرس