confluence

/ˈkɑːnfluːəns//ˈkɒnflʊəns/

معنی: برخورد، تلاقی، همریزگاه، همریختنگاه، اتصال یا تلاقی دو نهر
معانی دیگر: (به ویژه در مورد دو یا چند رودخانه) هم ریزی، الحاق، هم آمیزی، همابی، محل هم ریزی (دو رودخانه)، محل تلاقی رودها، دوآب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a joining or convergence of two or more streams, or their point of junction.
مترادف: convergence
مشابه: conflux, conjunction, junction, meeting, union

- The water is as wide as a lake at the confluence of the two rivers.
[ترجمه گوگل] پهنای آب در محل تلاقی دو رودخانه به اندازه یک دریاچه است
[ترجمه ترگمان] اب به اندازه یک دریاچه در محل تلاقی دو رودخانه گسترده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the stream resulting from this joining.
مشابه: river, stream

(3) تعریف: a gathering or crowd.
مترادف: assemblage, concourse, conflux, congregation, crowd, shoal, throng
مشابه: assembly, bevy, drove, flock, gathering, herd, horde, host, legion, mob, multitude

جمله های نمونه

1. the confluence of those creeks created a huge navigable river
پیوستن آن نهرها رودی بزرگ و قابل کشتیرانی به وجود آورد.

2. at the confluence of karkheh and karoon
محل تلاقی کرخه و کارون

3. The 160-metre falls mark the dramatic confluence of the rivers Nera and Velino.
[ترجمه گوگل]این آبشار 160 متری محل تلاقی چشمگیر رودخانه های نرا و ولینو است
[ترجمه ترگمان]این ارتفاع ۱۶۰ متری مصادف است با تلاقی چشمگیر رودخانه های Nera و Velino
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. a confluence of artistry, superb choreography, and stage design.
[ترجمه گوگل]ترکیبی از هنر، رقص عالی و طراحی صحنه
[ترجمه ترگمان]یک تلاقی هنری، طراحی عالی، و طراحی صحنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. More important, perhaps, was the confluence of stimuli which activated the revolt of Sir Oswald Mosley against the political establishment.
[ترجمه گوگل]مهم‌تر، شاید تلاقی محرک‌هایی بود که شورش سر اسوالد موزلی را علیه تشکیلات سیاسی فعال کرد
[ترجمه ترگمان]شاید مهم تر از همه، تلاقی of بود که شورش سر Oswald Mosley را علیه موسسه سیاسی فعال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Finally there is Passau, a city at the confluence of rivers and known as the Venice of Bavaria.
[ترجمه گوگل]سرانجام پاسائو، شهری در محل تلاقی رودخانه ها و به نام ونیز بایرن است
[ترجمه ترگمان]سرانجام، شهری در محل تلاقی رودخانه ها و معروف به ونیز، باواریا قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But now it seemed as natural as the confluence of two rivers and needed no words at all.
[ترجمه گوگل]اما حالا مثل تلاقی دو رودخانه طبیعی به نظر می رسید و اصلاً نیازی به حرف نداشت
[ترجمه ترگمان]اما حالا به نظر می رسید که پیوند دو رودخانه است و نیازی به حرف زدن ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Coalition was not really a confluence of parties.
[ترجمه گوگل]ائتلاف واقعاً محل تلاقی احزاب نبود
[ترجمه ترگمان]ائتلاف واقعا تلاقی احزاب نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A man sells religious umbrellas at confluence of the Yamuna and Ganges Rivers in Allahabad, India.
[ترجمه گوگل]مردی در محل تلاقی رودخانه های یامونا و گنگ در الله آباد هند، چترهای مذهبی می فروشد
[ترجمه ترگمان]مردی در at و گنگ در Allahabad هند، چترهای مذهبی می فروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After subculture, confluence was occurred in 1 - 2 weeks.
[ترجمه گوگل]پس از کشت، تلاقی در 1 تا 2 هفته اتفاق افتاد
[ترجمه ترگمان]بعد از خرده فرهنگ، تلاقی در ۱ - ۲ هفته رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A confluence of artistry, superb choreography, and stage design.
[ترجمه گوگل]ترکیبی از هنر، رقص عالی و طراحی صحنه
[ترجمه ترگمان]یک تلاقی هنری، طراحی عالی، و طراحی صحنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's the confluence of three rivers.
[ترجمه گوگل]محل تلاقی سه رودخانه است
[ترجمه ترگمان]این محل تلاقی سه رودخانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Confluence rivers, and finally into the sea.
[ترجمه گوگل]تلاقی رودخانه ها و در نهایت به دریا
[ترجمه ترگمان]رودخانه های confluence و بالاخره به دریا رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The problem which confronted the Government arose out of the confluence of two streams of difficulty.
[ترجمه گوگل]مشکلی که دولت با آن مواجه بود از تلاقی دو جریان دشواری ناشی شد
[ترجمه ترگمان]مشکلی که دولت با آن روبرو شد، از تلاقی دو جریان مشکل پدید آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برخورد (اسم)
smash, strike, reception, conflict, affection, meeting, collision, encounter, clash, incidence, confluence, conflux, greeting, tilt, osculation, contact, contiguity

تلاقی (اسم)
meeting, anastomosis, confluence, conflux

هم ریزگاه (اسم)
confluence, conflux

همریختنگاه (اسم)
confluence

اتصال یا تلاقی دو نهر (اسم)
confluence

تخصصی

[عمران و معماری] برخوردگاه - دوآب - پیوندگاه - چندآب - به همپیوستن - محل تلاقی
[زمین شناسی] هم شاری، همریزگاه ،همریزگاه، برخوردگاه (یخچال): الف) جریان یابی با هم دو یا چند یخچال. ب) اتصال یا پیوست یا جایی که هم شاری دیده می شود. متضاد: واشاری. (رودخانه): الف) محل تقاطع یا پیوست دو یا چند رودخانه، نقطه ای که در آن یک شاخابه به رودخانه اصلی می پیوندد، یک دو شاخگی. ب) جریان یافتن با هم دو یا چند رودخانه. ج) رودخانه یا سایر توده های آب تولید شده بوسیله هم شاری، یک سیل ترکیبی. نیز ببینید: junction اتصال، پیوستگاه.
[ریاضیات] هم جریانی، هم ریزی
[آمار] همشار
[آب و خاک] چند آب

انگلیسی به انگلیسی

• flowing together of two or more streams; coming together of people or things, assemblage
the confluence of two rivers is the place where they join and become one larger river.
a confluence is the point at which two or more things join together; a formal use.

پیشنهاد کاربران

تلاقی گاه
Confluence refers to the point at which two or more rivers or streams meet. It can also be used metaphorically to describe the meeting point or intersection of different ideas, cultures, or influences.
...
[مشاهده متن کامل]

نقطه ای که در آن دو یا چند رودخانه یا نهر به هم می رسند، محل تلاقی چند رودخانه
همچنین می تواند به صورت استعاری برای توصیف نقطه ملاقات یا تلاقی ایده ها، فرهنگ ها یا تأثیرات مختلف استفاده شود.
***************************************************************************************************
مثال؛
For instance, the confluence of the Mississippi and Ohio Rivers is a popular tourist attraction.
In a discussion about music genres, someone might say, “This song is a confluence of jazz and hip - hop. ”
A historian might describe a particular period as a confluence of different social, political, and economic factors.

confluence
منابع• https://fluentslang.com/slang-for-intersect/
محل تلاقی. نقطه تلاقی. تلاقی
مثال:
I will go on [journeying] until I have reached the confluence of the two seas
من به سفر ادامه خواهم داد تا اینکه به محل تلاقی دو دریا برسم.
�لَا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ�
محل تلاقی سینوس ساجیتال فوقانی، سینوس مستقیم و سینوس عرضی راست در بخش خلفی مغز
همایی
confluence ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: هم شاری
تعریف: به هم نزدیک شدن بیش از پیش خطوط جریان در راستای شارش
باهم آیی، کنار هم قرار گرفتن
بهم پیوستن، متصل شدن
ترکیب
هم رفت

بپرس