• (1)تعریف: the act or process of confirming. • مترادف: corroboration, substantiation, validation, verification • متضاد: contradiction • مشابه: affirmation, authorization, proof, proving, reinforcement, strengthening
• (2)تعریف: that which confirms. • مترادف: corroboration, validation, verification • متضاد: contradiction • مشابه: affirmation, certification, proof, reinforcement
- The article was a confirmation of what I already knew.
[ترجمه Haniye] مقاله تایید آنچه که قبلا می دانستم بود
|
[ترجمه Phoenix⚡️] مقاله برایم تاییدی بود درباره چیزی که میدانستم
|
[ترجمه گوگل] این مقاله تأییدی بود بر آنچه قبلاً می دانستم [ترجمه ترگمان] مقاله چیزی بود که از قبل می دانستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3)تعریف: a religious rite or ceremony performed to admit a person to full adult membership in a church.
جمله های نمونه
1. the confirmation of a hotel reservation
تایید پیش گزینی (رزرو کردن) جا در هتل
2. the confirmation of a theory
اثبات یک نظریه
3. There has still been no official confirmation of the report.
[ترجمه Vv] هنوز هیچ تایید رسمی از گزارش ثبت نشده
|
[ترجمه گوگل]هنوز هیچ تایید رسمی از این گزارش وجود ندارد [ترجمه ترگمان]هنوز تایید رسمی در گزارش نشده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The police are seeking independent confirmation of certain details of the story.
[ترجمه گوگل]پلیس به دنبال تایید مستقل جزئیات خاصی از ماجرا است [ترجمه ترگمان]پلیس به دنبال تایید مستقل جزئیات برخی جزئیات این داستان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. They took her resignation from Bendix as confirmation of their suspicions.
[ترجمه گوگل]آنها استعفای او را از Bendix به عنوان تأیید سوء ظن خود گرفتند [ترجمه ترگمان]استعفای او را تایید کردند و به این نتیجه رسیدند که سو ظن آن ها است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Here, graphically displayed, was confirmation of the entire story.
[ترجمه گوگل]اینجا که به صورت گرافیکی نمایش داده می شود، تاییدی بر کل داستان بود [ترجمه ترگمان]در اینجا، به صورت گرافیکی نمایش داده شد، همه داستان را تایید کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I'm still waiting for confirmation of the test results.
[ترجمه گوگل]او برای تایید به جیمز نگاه کرد [ترجمه ترگمان]نگاهی به جیمز انداخت تا تایید کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Most hotels require confirmation from a prospective guest in writing.
[ترجمه گوگل]اکثر هتل ها نیاز به تایید کتبی از یک مهمان احتمالی دارند [ترجمه ترگمان]اکثر هتل ها نیاز به تایید از یک مهمان در آینده دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Travel arrangements are subject to confirmation by State Tourist Organisations.
[ترجمه گوگل]ترتیبات سفر منوط به تایید سازمان های گردشگری دولتی است [ترجمه ترگمان]ترتیبات مسافرتی موضوع تایید سازمان های گردشگری دولتی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Flu prevented her from attending her daughter's confirmation.
[ترجمه گوگل]آنفولانزا مانع از شرکت او در تاییدیه دخترش شد [ترجمه ترگمان]Flu مانع تایید دخترش شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. We need confirmation in writing before we can send your order out.
[ترجمه گوگل]قبل از ارسال سفارش شما به تاییدیه کتبی نیاز داریم [ترجمه ترگمان]قبل از اینکه سفارش شما رو بفرستیم به تایید نیاز داریم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Written confirmation came three days later.
[ترجمه گوگل]تایید کتبی سه روز بعد آمد [ترجمه ترگمان]سه روز بعد تایید کتبی رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Please send a cheque with written confirmation of your booking.
[ترجمه گوگل]لطفاً یک چک با تأیید کتبی رزرو خود ارسال کنید [ترجمه ترگمان]لطفا یک چک با تایید نوشته شده از رزرو خود ارسال کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. There was no confirmation of the report and no organization has taken responsibility for the killings.
[ترجمه گوگل]این گزارش تایید نشده و هیچ سازمانی مسئولیت این قتل را بر عهده نگرفته است [ترجمه ترگمان]هیچ تاییدی بر این گزارش وجود ندارد و هیچ سازمان مسئولیت این قتل ها را بر عهده نگرفته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• formal approval; proof; verification; coming of age ceremony (christianity, judaism)
پیشنهاد کاربران
Confirmation : تاییدیه Confirm :تایید
تسجیل
تعهدنامه ( مهندسی مالی )
a ceremony in which someone is confirmed into the Christian Church تأیید یکی از مناسک مذهبی مسیحی است که طی آن فردی که در خردسالی غسل تعمید شده، پایبندی خود به مسیحیت را تأیید می کند.
دو تا کامله شبیه هم وجود داره 1 - Confirmation 2 - Confirmation اولی یعنی تاییدیه دومی یعنی شکل و ساختار
The hotel will send you written confirmation of your reservation
مراسم غسل تعمید
جمله نمونه: The hotel will send you written confirmation of your reservation. معنی: هتل تأییدیه رزرو شما را برای شما ارسال می کند.
شکل، وضعیت
بلوغ و تکلیف
A statement that something will definitely happen at the time or in the way that has been arranged
1. We've got confirmation that B. O. W. s are being used in this war. ما تأکید کرده ایم که سلاح شیمیایی در این جنگ استفاده می شود. 2. Hold for confirmation. برای تأییده منتظر باش. 3. He had come to the temple to seek comfort and a confirmation that he could have a good experience as a missionary. ... [مشاهده متن کامل]
او برای طلب آرامش و تصدیق اینکه می تواند تجربه خوبی به عنوان مبلغ داشته باشد ، به معبد آمده بود. 4. If any test result is positive, the test should be repeated immediately for confirmation. در صورت مثبت بودن هر نتیجه آزمایش ، آزمایش باید بلافاصله برای تأییده تکرار شود. Confirmation= تایید، تاکید، تاییده، تصدیق معانی دیگر>>تثبیت، تصدیق، تصویب
اعلامیه تاییدیه فکر کنم مطمئن نیستم
A ststement that something will definitely happen at the time or in the way that has been arranged
( n ) Confirmation = تایید ( v ) Confirm = تایید کردن
کلمه عبور
تاییدیه
بله گرفتن از عروس هنگام صیغه عقد جاری .
دستور_امر
تایید کردن درباره ی موضوعی
تصدیق. A statement that Seth will definitely happen at the time or in the way that has been arranged