اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act of confessing; admission; avowal.
• مترادف: admission, avowal, profession
• مشابه: acknowledgment, affirmation, declaration, disclosure, revelation
• مترادف: admission, avowal, profession
• مشابه: acknowledgment, affirmation, declaration, disclosure, revelation
- Overcome with guilt, she went to the police and made a confession.
[ترجمه سهیلی اصفهانی] با چیرگی احساس گناه بر او، نزد پلیس رفت و اعتراف کرد.|
[ترجمه مسعود منش] با چیره شدن بر سهش"احساس" گناه، به نزد پلیس رفت و همه چیز را به زبان آورد|
[ترجمه گوگل] او که احساس گناه کرده بود به پلیس رفت و اعتراف کرد[ترجمه ترگمان] در حالی که احساس گناه می کرد به نزد پلیس رفت و اعتراف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They'd been friends a long time, so he was surprised at her confession of love.
[ترجمه گوگل] آنها مدت زیادی با هم دوست بودند، بنابراین او از اعتراف عشق او شگفت زده شد
[ترجمه ترگمان] آن ها مدت زیادی با هم دوست بودند، بنابراین از اعتراف او به عشق تعجب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها مدت زیادی با هم دوست بودند، بنابراین از اعتراف او به عشق تعجب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the act or event of admitting one's sins before a priest.
• مشابه: acknowledgment, admission, declaration, profession
• مشابه: acknowledgment, admission, declaration, profession
- During confession, the girl told the priest that she'd lied to her mother.
[ترجمه گوگل] در حین اعتراف، دختر به کشیش گفت که به مادرش دروغ گفته است
[ترجمه ترگمان] در حین اعتراف، دختر به کشیش گفت که به مادرش دروغ گفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در حین اعتراف، دختر به کشیش گفت که به مادرش دروغ گفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He goes regularly to confession.
[ترجمه گوگل] او مرتب به اعتراف می رود
[ترجمه ترگمان] او به طور مرتب نزد اعتراف می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به طور مرتب نزد اعتراف می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: something that has been confessed.
• مشابه: admission, disclosure, statement
• مشابه: admission, disclosure, statement
- The police read aloud the suspect's confession to the murder.
[ترجمه گوگل] پلیس اعتراف مظنون به قتل را با صدای بلند خواند
[ترجمه ترگمان] پلیس اعتراف کرد که مظنون به قتل اعتراف کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس اعتراف کرد که مظنون به قتل اعتراف کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His confession that he'd plagiarized caused his expulsion from the college.
[ترجمه گوگل] اعتراف او به سرقت ادبی باعث اخراج او از دانشکده شد
[ترجمه ترگمان] اعتراف او مبنی بر اخراج او از دانشگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اعتراف او مبنی بر اخراج او از دانشگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a formal avowal of faith in church doctrine.
• مترادف: profession
• مشابه: affirmation, avowal
• مترادف: profession
• مشابه: affirmation, avowal
- The church service ends with a confession of faith.
[ترجمه گوگل] مراسم کلیسا با اعتراف به ایمان به پایان می رسد
[ترجمه ترگمان] مراسم نماز کلیسا با اعتراف به ایمان تموم میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مراسم نماز کلیسا با اعتراف به ایمان تموم میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید