confessed


معنی: ظاهر
معانی دیگر: معترف، بنابه اعتراف خود

جمله های نمونه

1. confessed
معترف،بنابه اعتراف خود

2. he confessed himself ignorant of classical music
او به عدم اطلاع خود درباره ی موسیقی کلاسیک معترف بود.

3. he confessed his crimes
او به جنایات خود اعتراف کرد.

4. he confessed to three of the four charges brought against him
او به سه تا از چهار اتهام وارده علیه او اقرار کرد.

5. stand confessed as
آشکار شدن به عنوان،برملا شدن،معترف شناخته شدن

6. he was a confessed gambler
او به قمار بازی معترف بود.

7. the old man wrote his will, confessed his sins (to a priest) and died
پیرمرد وصیت نامه ی خود را نوشت و (نزد کشیش) به گناهان خود اعتراف کرد و مرد.

8. Edwards confessed to being a spy for the KGB.
[ترجمه گوگل]ادواردز اعتراف کرد که جاسوس KGB بوده است
[ترجمه ترگمان]ادواردز اعتراف کرد که برای جی بی جی جاسوس بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He confessed to the murder but later retracted his statement.
[ترجمه گوگل]او به قتل اعتراف کرد اما بعداً اظهارات خود را پس گرفت
[ترجمه ترگمان]او به قتل اعتراف کرد اما بعدا بیانیه خود را پس گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had confessed to seventeen murders.
[ترجمه گوگل]او به هفده قتل اعتراف کرده بود
[ترجمه ترگمان]او به هفده قتل اعتراف کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He confessed to sleeping/having slept through most of the film.
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که بیشتر فیلم را خوابیده/خوابیده است
[ترجمه ترگمان]او به خوابیدن \/ خوابیدن در بیشتر فیلم اعتراف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He confessed himself ( to be ) guilty.
[ترجمه گوگل]او به خود اعتراف کرد که گناهکار است
[ترجمه ترگمان]او به خود اعتراف کرد که بی گناه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He confessed his crime, and cast himself on the mercy of the court.
[ترجمه گوگل]او به جرم خود اعتراف کرد و خود را مورد رحمت دادگاه قرار داد
[ترجمه ترگمان]به جرم خود اعتراف کرد و خود را به سوی دربار افکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The killer confessed that he often drugged his victims before he killed them.
[ترجمه گوگل]قاتل اعتراف کرد که اغلب قربانیان خود را قبل از کشتن مواد مخدر مصرف می کرد
[ترجمه ترگمان]قاتل اعتراف کرده که اغلب قبل از اینکه اونا رو بکشه بهش مواد مخدر می داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She confessed to me that she had known his true identity for some time.
[ترجمه گوگل]او به من اعتراف کرد که مدتی است هویت واقعی او را می‌دانست
[ترجمه ترگمان]او به من اعتراف کرد که او برای مدتی هویت واقعی خود را می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He was arrested and confessed to the murder.
[ترجمه گوگل]دستگیر شد و به قتل اعتراف کرد
[ترجمه ترگمان]اون دستگیر شده و به قتل اعتراف کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ظاهر (صفت)
outside, clear, apparent, external, outward, exterior, manifest, obvious, evident, patent, confessed, conspicuous, discernible, evidential, flat-out, noticeable, observable, ostensive

انگلیسی به انگلیسی

• you use confessed to describe someone who openly admits that they have a particular fault or weakness.

پیشنهاد کاربران

بپرس