۱. فعل Conduct که s سوم شخص گرفته
۳. اسم هست به معنی رفتار ها
اگه میخواهید این فعل را کاملاً بررسی کنید ادامه متن را از دست ندید
بریم همه معانیش رو با هم بررسی کنیم بترکونیمش بِره
... [مشاهده متن کامل]
۱. برنامه ریزی و به انجام رساندن کاری - انجام دادن [فعل]
همراه مفعول میان همیشه
چند تا مثال بزنم روشن شید داستان از چه قراره
The police are conducting an investigation into last week's robbery : پلیس در حال انجام تحقیقات در مورد سرقت هفته گذشته است
? Who will be conducting the meeting : چه کسی جلسه را اداره خواهد کرد؟
The committee is expected to conduct hearings in May : انتظار می رود این کمیته در ماه مه جلسات استماع خود را برگزار کند.
scientists are conducting research/experiments : دانشمندان در حال انجام تحقیقات/آزمایشات هستند
I like the way the company conducts business : من روشی که شرکت کسب و کار خود را اداره میکند دوست دارم ( طوری که بیزنس میکنه رو دوس دارم )
They conduct all kinds of business : آنان انواع معاملات را انجام می دهن
🚨 نکته : اولین کاربرد کلمه ی Conduct بسیار بسیار نزدیک به Do هست و تقریباً میشه اونارو مترادف هم دونست ( البته فقط اولین کاربرد Conduct مترادف do هست. معانی دیگه ای همداره که معرادف do نیستن )
۲. هدایت کردن - عبور دادن ( الکتریسیته یا گرما از جایی به جای دیگر / در فیزیک بکار میره. مثلاً یک فلز برق را از خودش عبور میده. در اینجا از کاربرد دوم فعل Conduct استفاده میشه ) [فعل]
همراه مفعول میان
Metals conduct electricity well : فلزات الکتریسیته را به خوبی هدایت می کنند ( از خود عبور میدهند )
Copper conducts electricity well : مس برق را خوب هدایت می کند
۳. هدایت و رهبری کردن اجرای موسیقی ( هدایت ارکستر - هدایت موسیقی دانان و خواننده ها توسط رهبر ارکستر ) [فعل]
An orchestra conducted by a famous person : ارکستری که توسط شخص معروفی هدایت می شود
He conducts the choir with great skill and emotion : او گروه کر را با مهارت و احساس بسیار رهبری می کند ( object )
conducting the music of Mozart : رهبری موسیقی موتزارت ( object )
She conducts extremely well : او به طرز فوق العاده خوبی ( ارکسترا را ) هدایت و رهبری میکند ( no object : بدون مفعول )
۴. راهنمایی و هدایت کردن افراد به سمت جایی ( همون بُردَنِ یا همراهی کردن افراد به جایی ) : مثلاً مهمانتون را تا لابی یا تا در خروج همراهی میکنی تا تشریف فرمایی کنن برن خونه هاشون [فعل]
The secretary conducted her to the door : منشی او را تا دم در همراهی کرد
Our guide slowly conducted us through the museum : راهنمامون به آرامی ما را در موزه هدایت کرد ( ما را برد و جاهای مختلف موزه رو نشونمون داد )
Our guide conducted us along the path : راهنمامون ما را در طول مسیر هدایت کرد
۵. گاهی بعد از Conduct واژگانی مثل Yourself/himself/herself/themselves میاد. ترجمه اش میشه رفتار کردن. خصوصاً نوعی که شما در اجتماع جلوی بقیه رفتار میکنی
he conducted himself like a gentleman : او مثل یک آقا رفتار کرد
The way you conduct yourself in an interview often determines whether or not you get the job : نحوه رفتار شما در یک مصاحبه اغلب تعیین می کند که آیا شغل را بدست آورید یا نه
She conducted herself as a professional and earned the respect of her coworkers : او به عنوان یک حرفه ای رفتار کرد و احترام همکارانش را به دست آورد
I don't approve of the way he conducts himself : من رفتار او را تایید نمی کنم
۶. روشی که چیزی مدیریت یا هدایت می شود ( مدیریت - اجرا / هدایت ) [اسم]
🚨 با of میادش
Laws and regulations control the conduct [=management] of business and trade : قوانین و مقررات مدیریت ( اجرای ) کسب و کار و تجارت را کنترل می کنند
۷. روشی که یک فرد در یک مکان یا موقعیت خاص رفتار می کند ( یعنی نوع رفتاریک فرد که هنگام ترجمه نوعش را هم نمیگیم و فقط میشه رفتار ) [اسم غیرقابل شمارش] یعنی هیچوقت s جمع نمیگیره
His conduct was admirable : رفتار او تحسین انگیز بود.
A panel investigated her conduct and she was subsequently fired : هیئتی درباره رفتار او تحقیق کرد و متعاقباً اخراج شد
His personal conduct reflected poorly on the company. [=he behaved in a way that made the company look bad] : رفتار شخصی او در شرکت بازتاب ضعیفی داشت. [=او طوری رفتار کرد که باعث شد شرکت بد جلوه کند]
professional/sexual conduct : رفتار حرفه ای/جنسی
همین تعاریف به انگلیسی میشن :
VERB
1. to plan and do ( something, such as an activity )
2. technical : to allow ( heat or electricity ) to move from one place to another
3. to direct the performance of ( musicians or singers )
4. formal : to guide or lead ( someone ) through or around a place
5. Conduct Yourself : to behave especially in a public or formal situation
NOUN
6. the way that something is managed or directed
7. the way that a person behaves in a particular place or situation
اشکال دیگه ی فعل CONDUCT :
CONDUCTS
CONDUCTED
CONDUCTING
CONDUCTION هم ازین فعل گرفته شده
RE4 EXAMPLE :
Soon after, the News was out to the whole world revealing that it was the fault of a secret viral experiment conducted by the international pharmaceutical Enterprise, Umbrella
۳. اسم هست به معنی رفتار ها
اگه میخواهید این فعل را کاملاً بررسی کنید ادامه متن را از دست ندید
بریم همه معانیش رو با هم بررسی کنیم بترکونیمش بِره
... [مشاهده متن کامل]
۱. برنامه ریزی و به انجام رساندن کاری - انجام دادن [فعل]
همراه مفعول میان همیشه
چند تا مثال بزنم روشن شید داستان از چه قراره
The police are conducting an investigation into last week's robbery : پلیس در حال انجام تحقیقات در مورد سرقت هفته گذشته است
? Who will be conducting the meeting : چه کسی جلسه را اداره خواهد کرد؟
The committee is expected to conduct hearings in May : انتظار می رود این کمیته در ماه مه جلسات استماع خود را برگزار کند.
scientists are conducting research/experiments : دانشمندان در حال انجام تحقیقات/آزمایشات هستند
I like the way the company conducts business : من روشی که شرکت کسب و کار خود را اداره میکند دوست دارم ( طوری که بیزنس میکنه رو دوس دارم )
They conduct all kinds of business : آنان انواع معاملات را انجام می دهن
🚨 نکته : اولین کاربرد کلمه ی Conduct بسیار بسیار نزدیک به Do هست و تقریباً میشه اونارو مترادف هم دونست ( البته فقط اولین کاربرد Conduct مترادف do هست. معانی دیگه ای همداره که معرادف do نیستن )
۲. هدایت کردن - عبور دادن ( الکتریسیته یا گرما از جایی به جای دیگر / در فیزیک بکار میره. مثلاً یک فلز برق را از خودش عبور میده. در اینجا از کاربرد دوم فعل Conduct استفاده میشه ) [فعل]
همراه مفعول میان
Metals conduct electricity well : فلزات الکتریسیته را به خوبی هدایت می کنند ( از خود عبور میدهند )
Copper conducts electricity well : مس برق را خوب هدایت می کند
۳. هدایت و رهبری کردن اجرای موسیقی ( هدایت ارکستر - هدایت موسیقی دانان و خواننده ها توسط رهبر ارکستر ) [فعل]
An orchestra conducted by a famous person : ارکستری که توسط شخص معروفی هدایت می شود
He conducts the choir with great skill and emotion : او گروه کر را با مهارت و احساس بسیار رهبری می کند ( object )
conducting the music of Mozart : رهبری موسیقی موتزارت ( object )
She conducts extremely well : او به طرز فوق العاده خوبی ( ارکسترا را ) هدایت و رهبری میکند ( no object : بدون مفعول )
۴. راهنمایی و هدایت کردن افراد به سمت جایی ( همون بُردَنِ یا همراهی کردن افراد به جایی ) : مثلاً مهمانتون را تا لابی یا تا در خروج همراهی میکنی تا تشریف فرمایی کنن برن خونه هاشون [فعل]
The secretary conducted her to the door : منشی او را تا دم در همراهی کرد
Our guide slowly conducted us through the museum : راهنمامون به آرامی ما را در موزه هدایت کرد ( ما را برد و جاهای مختلف موزه رو نشونمون داد )
Our guide conducted us along the path : راهنمامون ما را در طول مسیر هدایت کرد
۵. گاهی بعد از Conduct واژگانی مثل Yourself/himself/herself/themselves میاد. ترجمه اش میشه رفتار کردن. خصوصاً نوعی که شما در اجتماع جلوی بقیه رفتار میکنی
he conducted himself like a gentleman : او مثل یک آقا رفتار کرد
The way you conduct yourself in an interview often determines whether or not you get the job : نحوه رفتار شما در یک مصاحبه اغلب تعیین می کند که آیا شغل را بدست آورید یا نه
She conducted herself as a professional and earned the respect of her coworkers : او به عنوان یک حرفه ای رفتار کرد و احترام همکارانش را به دست آورد
I don't approve of the way he conducts himself : من رفتار او را تایید نمی کنم
۶. روشی که چیزی مدیریت یا هدایت می شود ( مدیریت - اجرا / هدایت ) [اسم]
🚨 با of میادش
Laws and regulations control the conduct [=management] of business and trade : قوانین و مقررات مدیریت ( اجرای ) کسب و کار و تجارت را کنترل می کنند
۷. روشی که یک فرد در یک مکان یا موقعیت خاص رفتار می کند ( یعنی نوع رفتاریک فرد که هنگام ترجمه نوعش را هم نمیگیم و فقط میشه رفتار ) [اسم غیرقابل شمارش] یعنی هیچوقت s جمع نمیگیره
His conduct was admirable : رفتار او تحسین انگیز بود.
A panel investigated her conduct and she was subsequently fired : هیئتی درباره رفتار او تحقیق کرد و متعاقباً اخراج شد
His personal conduct reflected poorly on the company. [=he behaved in a way that made the company look bad] : رفتار شخصی او در شرکت بازتاب ضعیفی داشت. [=او طوری رفتار کرد که باعث شد شرکت بد جلوه کند]
professional/sexual conduct : رفتار حرفه ای/جنسی
همین تعاریف به انگلیسی میشن :
اشکال دیگه ی فعل CONDUCT :
CONDUCTION هم ازین فعل گرفته شده
رفتارها
رسانایی ( برق )