conditional

/kənˈdɪʃn̩əl//kənˈdɪʃn̩əl/

معنی: مشروط، شرطی، مشروطه، نا معلوم
معانی دیگر: مشروط (در مقابل بی قید و شرط: absolute یا unconditional)، مقید، دارای قید و شرط، (منطق) پیش گزاره ای (وابسته به قضیه ای که منوط به قضیه ی دیگر باشد)، وابسته به دو گزاره ی وابسته، (دستور زبان) شرطی، جمله یا عبارت شرطی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: conditionally (adv.), conditionality (n.)
(1) تعریف: depending on or imposing a certain condition or conditions.
مترادف: contingent, dependent, provisional, provisory
متضاد: absolute, unconditional, unlimited
مشابه: hypothetical, limited, qualified, relative, restricted, tentative

- The college had given him conditional acceptance, so he had to keep his grades up.
[ترجمه گوگل] کالج به او پذیرش مشروط داده بود، بنابراین او مجبور بود نمرات خود را بالا نگه دارد
[ترجمه ترگمان] دانشکده او را پذیرفته بود، بنابراین مجبور شد نمره هاش را بالا بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The scholarship is conditional on a student's continued academic excellence.
[ترجمه گوگل] بورسیه تحصیلی مشروط به ادامه برتری علمی دانشجو است
[ترجمه ترگمان] بورس تحصیلی مشروط به پیشرفت تحصیلی دانشجویان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in grammar, expressing a condition, as by the use of the word "if" to begin a clause.

- A conditional clause such as "if I get the money," tells the condition under which the action in the main clause will be realized.
[ترجمه گوگل] شرط شرطی مانند "اگر پول را بدست بیاورم" بیانگر شرطی است که عمل در بند اصلی انجام می شود
[ترجمه ترگمان] یک شرط شرطی از جمله \"اگر من پول را دریافت کنم\"، شرطی را بیان می کند که در آن عمل در بند اصلی تحقق خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. conditional assistance
کمک مشروط

2. the deal is conditional upon his consent
معامله مشروط به موافقت او است.

3. This is conditional on the overall plan.
[ترجمه گوگل]این مشروط به طرح کلی است
[ترجمه ترگمان]این امر مشروط به برنامه کلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She has been granted conditional bail.
[ترجمه گوگل]برای او وثیقه مشروط صادر شده است
[ترجمه ترگمان]به او آزادی مشروط داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was found guilty and given a conditional discharge .
[ترجمه گوگل]او مجرم شناخته شد و به صورت مشروط مرخص شد
[ترجمه ترگمان]او مجرم شناخته شد و یک تخلیه مشروط داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their support is conditional on his proposals meeting their approval.
[ترجمه گوگل]حمایت آنها مشروط به این است که پیشنهادات او به تصویب آنها برسد
[ترجمه ترگمان]حمایت آن ها مشروط به پیشنهادها وی است که به تصویب آن ها می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The judge gave him a one-year conditional discharge.
[ترجمه گوگل]قاضی به او یک سال مرخصی مشروط داد
[ترجمه ترگمان]قاضی یک سال مرخصی مشروط به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His agreement to buy our house was conditional on our leaving all the furniture in it.
[ترجمه گوگل]موافقت او با خرید خانه ما مشروط به این بود که همه اثاثیه را در آن بگذاریم
[ترجمه ترگمان]توافق او این بود که خانه ما را ترک کنند مشروط بر اینکه اسباب اثاثیه خانه ما را ترک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their agreement to buy our house was conditional on us leaving all the furniture in it.
[ترجمه گوگل]توافق آنها برای خرید خانه ما مشروط به این بود که همه اثاثیه را در آن جا بگذاریم
[ترجمه ترگمان]توافق آن ها برای خرید خانه ما مشروط به ترک همه اسباب و اثاث آن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In English, the conditional is expressed by 'would'.
[ترجمه گوگل]در انگلیسی، شرطی با 'would' بیان می شود
[ترجمه ترگمان]به زبان انگلیسی، شرطی که با آن بیان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My agreement is conditional on your help.
[ترجمه گوگل]موافقت من مشروط به کمک شماست
[ترجمه ترگمان]توافق من منوط به کمک شما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Loan Agreement will be conditional upon the completion and final acceptance of the refurbishment of the Villahermosa Palace.
[ترجمه گوگل]قرارداد وام مشروط به تکمیل و پذیرش نهایی بازسازی کاخ ویلاهرموسا خواهد بود
[ترجمه ترگمان]توافق نامه اعطای وام مشروط به تکمیل و پذیرش نهایی نوسازی کاخ Villahermosa خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was conditional on Budapest agreeing a structural adjustment programme with the International Monetary Fund and implementing market-based economic reforms.
[ترجمه گوگل]مشروط به موافقت بوداپست با برنامه تعدیل ساختاری با صندوق بین المللی پول و اجرای اصلاحات اقتصادی مبتنی بر بازار بود
[ترجمه ترگمان]این امر مشروط به موافقت با برنامه تنظیم ساختاری با صندوق بین المللی پول و اجرای اصلاحات اقتصادی مبتنی بر بازار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Making parliamentary representation conditional upon loyalty to the Emperor system, formally narrowed the freedom for party initiatives.
[ترجمه گوگل]مشروط کردن نمایندگی پارلمان به وفاداری به سیستم امپراتور، به طور رسمی آزادی ابتکارات حزبی را محدود کرد
[ترجمه ترگمان]ایجاد نمایندگی پارلمانی مشروط به وفاداری به سیستم امپراطور، رسما آزادی ابتکارات حزب را محدود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشروط (صفت)
qualified, contingent, limited, conditional, conditioned, provisional, constitutional, eventual, stipulated

شرطی (صفت)
provisory, conditional, provisional, eventual

مشروطه (صفت)
conditional, constitutional

نامعلوم (صفت)
invisible, hazy, uncertain, unlimited, strange, unclear, inconspicuous, conditional, unknown, uncharted, incalculable, indistinct, nonsignificant, indescribable

تخصصی

[حسابداری] مشروط
[کامپیوتر] شرطی
[برق و الکترونیک] شرطی
[حقوق] مشروط، مقید، شرطی
[ریاضیات] شرطی، مشروط، ترکیب شرطی، گزاره ی شرطی

انگلیسی به انگلیسی

• limited, dependent on something else; containing a limitation
(grammar) conditional clause; conditional mood
if a situation or agreement is conditional on something, it will only happen if this thing happens.
in grammar, a conditional clause is used to talk about a possible or imaginary situation and its consequences. in the sentence `they would be rich if they had taken my advice', `if they had taken my advice' is a conditional clause.

پیشنهاد کاربران

☑️ بوتاریک
مشتقات دیگر
Conditioner: بوتارگر
Conditioned: بوتارده
Conditioning: بوتارش
Conditionable: بوتاردنی
Conditionality: بوتاردنیگی
Conditional: بوتاریک
Conditionality: بوتاریکی
Conditionally: بوتارانه
ماستمالی نکنیم 🖐🏽
بستگی داشتن
Conditional on verb ing
مشروط به اینکه . . . .
They supply the gass for local residence conditional on finding quality shale stones .
انها گاز مناطق محلی را تامین میکنند مشروط به اینکه سنگ های رسی باکیفیتی را پیدا کنند .
مشروط
Conditional agreements
توافقات مشروط
conditional space= فضای دارای تهویه
بسته به شرایط

بپرس