condign

/kənˈdaɪn//kənˈdaɪn/

معنی: مناسب، فرا خور، سزاوار
معانی دیگر: مستحق، درخور، زیبنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: condignly (adv.)
• : تعریف: well-deserved or fitting, esp. of punishment or reprimand.

- The judges are less likely to pursue condign punishment when the guilty party is rich and powerful.
[ترجمه گوگل] زمانی که طرف مقصر ثروتمند و قدرتمند باشد، قضات کمتر به دنبال مجازات محکومیت هستند
[ترجمه ترگمان] در صورتی که حزب گناهکار ثروتمند و قدرتمند باشد قضات به احتمال کمتری مجازات اعدام را دنبال خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. condign praise
تعریف به جا

2. Condign English basic skill, especially written.
[ترجمه گوگل]مهارت پایه انگلیسی Condign، به ویژه نوشتاری
[ترجمه ترگمان]Condign مهارت پایه ای انگلیسی، به خصوص نوشته شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The public approved the condign punishment.
[ترجمه گوگل]مردم مجازات محاکمه را تایید کردند
[ترجمه ترگمان]مردم مجازات اعدام را تایید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Conclusion The fluoride contents of the samples and daily total fluoride intake are condign to related health standards in Wuhan residents.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری محتوای فلوراید نمونه‌ها و کل فلوراید دریافتی روزانه مطابق با استانداردهای بهداشتی مرتبط در ساکنان ووهان است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری محتوای فلورید نمونه ها و دریافت روزانه فلورید کل با توجه به استانداردهای بهداشتی مربوط به ساکنین Wuhan مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Dinner was over; nevertheless, as my misfortune was hardly my fault, I did not expect condign punishment, especially as the dispenser was a woman.
[ترجمه گوگل]شام تمام شد؛ با این حال، از آنجایی که بدبختی من تقریباً تقصیر من بود، انتظار مجازات محکومیت نداشتم، به خصوص که توزیع کننده یک زن بود
[ترجمه ترگمان]با این همه شام تمام شده بود، با این همه، چون بدبختی من به زحمت تقصیر من بود، انتظار تنبیه condign را نداشتم، به خصوص که dispenser زن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I was involved in work that led to the setting up of a highly classified study into the UFO phenomenon, codenamed Project Condign.
[ترجمه گوگل]من درگیر کارهایی بودم که منجر به راه اندازی یک مطالعه بسیار طبقه بندی شده در مورد پدیده بشقاب پرنده با اسم رمز Project Condign شد
[ترجمه ترگمان]من در کار دخیل بودم که منجر به ایجاد یک مطالعه بسیار طبقه بندی شده در پدیده بشقاب پرنده، به نام \"Condign Project Condign\" شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It would make the field irrigation more precise in timing and quantity, when sufficient crop water messages and the condign soil water condition (60% of the field capacity) are considered.
[ترجمه گوگل]این امر آبیاری مزرعه را از نظر زمان و کمیت دقیق‌تر می‌کند، زمانی که پیام‌های آب کافی محصول و وضعیت آب مطلوب خاک (60 درصد ظرفیت مزرعه) در نظر گرفته شود
[ترجمه ترگمان]این امر باعث می شود که آبیاری زمینه ای به طور دقیق تر در زمان و کمیت، زمانی که میزان کافی آب و شرایط آب condign (۶۰ درصد ظرفیت میدان)در نظر گرفته می شوند، به طور دقیق تر آبیاری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Introduced the course of seed selection about Liaoxing- expounded characteristic and yield performance, proposed the main point and condign plant area.
[ترجمه گوگل]دوره انتخاب بذر را در مورد خصوصیات لیائوکسینگ و عملکرد عملکرد معرفی کرد، نقطه اصلی و منطقه گیاهی را پیشنهاد کرد
[ترجمه ترگمان]معرفی مسیر انتخاب بذر در مورد مشخصه expounded و عملکرد بازده، نقطه اصلی و منطقه گیاه condign را پیشنهاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مناسب (صفت)
appropriate, apt, fit, adequate, proper, suitable, acceptable, convenient, fitting, accommodative, relevant, correspondent, meet, acey-deucy, feat, moderate, adaptable, favorable, propitious, apposite, expedient, reasonable, applicable, applicatory, befitting, opportune, assorted, becoming, condign, idoneous, comformable, consentaneous

فراخور (صفت)
fit, worthy, suitable, proportionate, befitting, condign, idoneous

سزاوار (صفت)
worthy, condign, deserving

انگلیسی به انگلیسی

• fitting, proper, well-deserved

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Fitting or deserved, especially for punishment ☑️
🔍 مترادف: Appropriate, fitting
✅ مثال: The judge gave him a condign sentence for his crimes
شایسته و درخور ( بیشتر برای جزای جرم و جنایت )

بپرس