• (1)تعریف: the act or an instance of condescending. • مشابه: stoop
• (2)تعریف: patronizing, arrogant behavior or attitude.
- We were friends as children, but she treated me with condescension, as if I should feel lucky to be in her presence and play in her fancy house.
[ترجمه گوگل] ما از بچگی با هم دوست بودیم، اما او با اغماض با من رفتار می کرد، انگار که باید احساس خوشبختی کنم که در حضور او باشم و در خانه شیک او بازی کنم [ترجمه ترگمان] ما مثل بچه ها دوست بودیم، اما با تواضع با من رفتار کرد، انگار که دلم می خواست در حضور او باشم و در خانه رویایی او بازی کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Her smile was a mixture of pity and condescension.
[ترجمه گوگل]لبخند او آمیخته ای از ترحم و اغماض بود [ترجمه ترگمان]لبخندش مخلوطی از ترحم و مهربانی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. His politeness smacks of condescension.
[ترجمه گوگل]مودب بودن او بوی اغماض می دهد [ترجمه ترگمان]رفتار مودبانه او با تواضع و تواضع پاسخ می داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Despite its condescension toward the Bennet family, the letter begins to allay Elizabeth's prejudice against Darcy.
[ترجمه Mehrzad] باوجود احساس برتری اش نسبت به خانواده بنت، نامه تعصب الیزابت علیه درسی را کم میکند.
|
[ترجمه گوگل]علیرغم تحقیر این نامه نسبت به خانواده بنت، این نامه شروع به رفع تعصب الیزابت علیه دارسی می کند [ترجمه ترگمان]با وجود condescension به خانواده بنت، نامه از تعصب الیزابت نسبت به دار سی شروع می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. There was a tinge of condescension in her greeting.
[ترجمه گوگل]در سلام و احوالپرسی او رنگی از اغماض وجود داشت [ترجمه ترگمان]در سلام و احوال پرسی اثری از تواضع و فروتنی دیده نمی شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The condescension was beginning to go too far.
[ترجمه گوگل]اغماض کم کم داشت از حد می گذشت [ترجمه ترگمان]تمکین و تمکین بسیار دور شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. But there was no condescension in his expression, and no judgment; just serene concern.
[ترجمه گوگل]اما در بیان او هیچ اغماض و قضاوتی وجود نداشت فقط نگرانی آرام [ترجمه ترگمان]اما حالت فروتنی در چهره اش وجود نداشت، و هیچ قضاوت و قضاوتی در کار نبود، فقط نگرانی و نگرانی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. But condescension was the general attitude.
[ترجمه گوگل]اما اغماض نگرش کلی بود [ترجمه ترگمان]اما تمکین و تمکین ژنرال بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The condescension can not be denied: look at how hard the poor chaps strive to keep up with the nuclear Joneses.
[ترجمه گوگل]اغماض را نمی توان انکار کرد: نگاه کنید فرزندان فقیر چقدر تلاش می کنند تا با جونزهای هسته ای همگام شوند [ترجمه ترگمان]The را نمی توان انکار کرد: نگاه کردن به این که چگونه افراد فقیر تلاش می کنند تا با انرژی هسته ای خود را حفظ کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The condescension on one side has been met by a fervent reaction on the other.
[ترجمه گوگل]اغماض از یک سو با واکنشی پرشور از سوی دیگر مواجه شده است [ترجمه ترگمان]فروتنی از یک طرف با واکنش fervent به طرف دیگر مواجه شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The complete absence from her novels of condescension is the secret of her popularity.
[ترجمه گوگل]غیبت کامل از رمان های اغماض او راز محبوبیت اوست [ترجمه ترگمان]غیبت کامل از رمان و condescension، راز محبوبیت او است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Philip was somewhat overpowered by the young gentleman's condescension.
[ترجمه گوگل]فیلیپ تا حدودی تحت تأثیر اغماض جنتلمن جوان قرار گرفت [ترجمه ترگمان]فیلیپ تحت تاثیر the جوان قرار گرفته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Annabel and Midge passed without the condescension of hurrying their pace.
[ترجمه گوگل]آنابل و میج بدون اغماض از تسریع قدم خود گذشتند [ترجمه ترگمان]گاه و بیگاه، بی آن که با شتاب راه خود را پیش بروند، از کنار آن ها می گذشتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He hated the white man's superiority and condescension.
[ترجمه گوگل]او از برتری و اغماض سفیدپوستان متنفر بود [ترجمه ترگمان]از برتری و فروتنی مرد سفید نفرت داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Life three treasures: Condescension, the diligence add a thinking.
[ترجمه گوگل]زندگی سه گنج: اغماض، کوشش یک تفکر را اضافه می کند [ترجمه ترگمان]سه گنجینه زندگی: condescension، دلیجان، یک تفکر اضافه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• voluntary lowering of oneself; patronizing attitude or behavior, acting in a proud manner toward others condescension is the quality of being condescending.
پیشنهاد کاربران
خود را برتر، باهوش تر، مهم تر و بقیه را بی ارزش دیدن