condescending

/ˌkɑːndəˈsendɪŋ//ˌkɒndɪˈsendɪŋ/

معنی: مهربان، نوازش کننده
معانی دیگر: برتری آمیز، افاده آمیز، خود پسندانه، گنددماغ دار، فروتن

جمله های نمونه

1. the boss spoke to them in a condescending tone
رئیس بالحنی غرور آمیز با آنها صحبت کرد.

2. He explains things without condescending to his audience.
[ترجمه فری] آن مرد مسایل را بدون ژست خودبرتربینی به حضار توضیح داد
|
[ترجمه نادیا] او مطالب را بدون ابراز خودبرتر بینی به حضار توضیح میدهد. ( مقصود نویسنده احتمالا این بوده که او با توضیح دادن مطالب خود را برتر و آگاه تر از بقیه نشان نمیدهد و قصد برتری جویی و خود بزرگ بینی با توضیح دادن مسایل ندارد. )
|
[ترجمه گوگل]او مسائل را بدون اغماض برای مخاطبش توضیح می دهد
[ترجمه ترگمان]او همه چیز را بدون توجه به مخاطب خود توضیح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. 'Yes. I know,' Clara said, condescending to look at Rose for the first time.
[ترجمه فری] کلارا با نگاه تحقرامیزی به رز که برای اولین بار باهاش مواجه شد گفت : آره میدونم بابا
|
[ترجمه گوگل]'آره می‌دانم، کلارا گفت: برای اولین بار به رز نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]آ ره کلارا با مهربانی نگاهی به رز انداخت و گفت: می دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He tends to adopt a condescending manner when talking to young women.
[ترجمه fery] آن مرد تمایل دارد با دختران بصورت تحقیرکننده ای صحبت کند
|
[ترجمه گوگل]او هنگام صحبت با زنان جوان تمایل دارد رفتاری تحقیر آمیز داشته باشد
[ترجمه ترگمان]او تمایل دارد هنگام صحبت با زنان، رفتاری مودبانه اتخاذ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Professor Hutter's manner is extremely condescending.
[ترجمه فری] رفتار پروفسور همراه با نخوت بسیار است.
|
[ترجمه گوگل]روش پروفسور هاتر بسیار تحقیر آمیز است
[ترجمه ترگمان]رفتار پروفسور مک گوناگال بی نهایت مهربان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She sashayed past, not condescending to look at us.
[ترجمه فری] آن زن خرامان از جلوی ما عبور کرد بدون اینکه نگاه مشفقانه ای به ما کند
|
[ترجمه گوگل]او از پشت سر گذشت، بدون اینکه به ما نگاه کند
[ترجمه ترگمان]او از کنار من رد شد، نه از من که به ما نگاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I hate the way he's so condescending to his staff!
[ترجمه فری] از برخورد تحقیرآمیزش با زیردستان متنفرم.
|
[ترجمه گوگل]من از رفتار او نسبت به کارکنانش متنفرم!
[ترجمه ترگمان]من از رفتاری که اون با کارکنان خودش داره، متنفرم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has a condescending attitude towards women.
[ترجمه فری] آن مرد رفتار تحقیرآمیزی با زنان دارد
|
[ترجمه گوگل]او نسبت به زنان رفتاری تحقیر آمیز دارد
[ترجمه ترگمان]رفتارش نسبت به زن ها مهربان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their attitude towards the masses was condescending, high-handed and ultimately dictatorial.
[ترجمه فری] رفتار آنها با توده مردم تحقیرآمیز، خودبرتربینانه و زورگویانه است.
|
[ترجمه گوگل]نگرش آنها نسبت به توده ها تحقیرآمیز، بلندپایه و در نهایت دیکتاتوری بود
[ترجمه ترگمان]نگرش آن ها نسبت به توده های مردم condescending و high و در نهایت دیکتاتوری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fourteen percent claim the men have a condescending attitude.
[ترجمه فری] چهارده درصد ادعا می کنند که مردان حالت خودبرتربینی دارند
|
[ترجمه گوگل]14 درصد ادعا می کنند که مردان نگرش تحقیر آمیز دارند
[ترجمه ترگمان]چهارده درصد ادعا می کنند که مردان رفتار condescending دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's a statement that tends to produce a condescending smile, but in any discussion it is usually a clincher.
[ترجمه فری] این بیانیه ای است که مایه لبخندی استهزاآمیز میشود ولی معمولا در هر مباحثه ای در حکم برهان قاطع است.
|
[ترجمه گوگل]این بیانیه ای است که تمایل به ایجاد یک لبخند تحقیرآمیز دارد، اما در هر بحثی معمولاً کلینچر است
[ترجمه ترگمان]این یک بیانیه است که تمایل دارد لبخند condescending داشته باشد، اما در هر بحثی که معمولا \"clincher\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The statement, sympathetic but faintly condescending, was suited to an era of comity already long past.
[ترجمه گوگل]این بیانیه، دلسوزانه اما به شدت توهین‌آمیز، برای دوره‌ای از تعارف در گذشته بسیار مناسب بود
[ترجمه ترگمان]این جمله، با لحنی مهربان ولی حاکی از فروتنی، برای یک دوره طولانی و طولانی، مناسب این بود که از مدت ها پیش در چارچوب روابط کاری با او دست پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. English reviewers tended to take a condescending view of American writers.
[ترجمه فری] منقدان ادبی کشور انگلیس معمولا به نویسندگان آمریکایی نگاهی از بالا به پایین دارند
|
[ترجمه گوگل]منتقدان انگلیسی تمایل داشتند دیدگاهی تحقیرآمیز نسبت به نویسندگان آمریکایی داشته باشند
[ترجمه ترگمان]منتقدان انگلیسی تمایل داشتند دیدگاه condescending از نویسندگان آمریکایی را به خود بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was condescending to the dancers.
[ترجمه فری] آن مرد با رقاص ها رفتاری تحقیرامیز داشت.
|
[ترجمه گوگل]او نسبت به رقصندگان متمم بود
[ترجمه ترگمان]او خود را به رقاص ها نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He is never condescending, and his witty novel never feels like an outsider telling a story.
[ترجمه فری] آن مرد نویسنده هرگز خودبرتربین نبوده و اصلا احساس نمیشه که راوی این داستان بامزه یک فرد غیرخودی هست.
|
[ترجمه گوگل]او هیچ گاه متواضع نیست، و رمان شوخ او هرگز شبیه یک بیگانه در حال گفتن داستان نیست
[ترجمه ترگمان]او هرگز متواضع نیست و رمان witty هرگز مانند یک غریبه احساس نمی کند که داستانی را تعریف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهربان (صفت)
good, humane, compliant, tender, kind, friendly, affable, merciful, gentle, compassionate, complaisant, affectionate, mellow, meek, amiable, soft, benignant, big-hearted, charitable, benign, mild, gracious, placable, clement, condescending, couth, good-natured, kind-hearted, good-hearted, kindly, well-disposed, warm-hearted, obliging, open-armed, open-hearted, tender-hearted

نوازش کننده (صفت)
condescending

انگلیسی به انگلیسی

• showing condescension; patronizing, haughty

پیشنهاد کاربران

Condescend ( v. )
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To show a feeling of superiority by treating others as inferior 🙇‍♂️
🔍 مترادف: Patronize
✅ مثال: He spoke to them in a condescending manner, as if they were children.
1. فخرفروش. ازخود راضی. افاده ای. متفرعن 2. فخرفروشانه
مثال:
a condescending dismissal
یک عدم پذیرشِ فخرفروشانه
نگاه از بالا به پایین
( صفت )
تحکم آمیز، از بالا به پایین، عاقل اندر سفیه، خودپسندانه
بعضی جاها میشه گفت:
تحقیر آمیز و تحقیر کننده
خود بزرگ بین ، فخر فروش
کسی که به خود و متعلاقتش می بالد و می نازد، خود ببین
کسی که عقل کل بازی در می آورد، برتری جو، برتری طلب
ترحم آمیز
فخر فروختن
خود بزرگ بینانه، متکبرانه، هنگامی که شخصی به گونه ای با دیگران رفتار کند که گویی او برتر ، باهوشتر و مهمتر از آنان است

بپرس