concussion

/kənˈkəʃn̩//kənˈkʌʃn̩/

معنی: تصادم، صدمه
معانی دیگر: ضربه، تکان شدید، به هم خوردن (به طور شدید)، ضغطه، صدمه وتکان مغز که منجر به بیهوشی میشود، ضربت سخت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: concussional (adj.), concussive (adj.)
(1) تعریف: a violent shaking or heavy blow; shock.
مشابه: shock

(2) تعریف: an injury esp. of the brain resulting from a heavy blow, fall, or shock.

جمله های نمونه

1. Nicky was rushed to hospital with concussion.
[ترجمه Java] نیکی به دلیل ضربه سنگین به مغز به بیمارستان برده شد
|
[ترجمه گوگل]نیکی با ضربه مغزی به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه ترگمان]نیکی با ضربه مغزی به بیمارستان رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was rushed into hospital with concussion.
[ترجمه حسن بصیری] در حالیکه دچار ضربه ی مغزی شد ه بود بسرعت به بیمارستان انتقال یافت.
|
[ترجمه گوگل]او با ضربه مغزی به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه ترگمان]او با ضربه مغزی به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was carried off the field with slight concussion.
[ترجمه حسن بصیری] به دلیل ضربه ی مغزی خفیف به خارج از زمین انتقال یافت.
|
[ترجمه گوگل]او با ضربه مغزی خفیف از زمین خارج شد
[ترجمه ترگمان]او با ضربه مغزی به زمین کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The ground shuddered and heaved with the concussion of the blast.
[ترجمه گوگل]زمین با تکان‌های ناشی از انفجار می‌لرزید و لرزید
[ترجمه ترگمان]زمین لرزید و با ضربه انفجار به هوا بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The patient is suffering from severe concussion following a blow to the head.
[ترجمه گوگل]بیمار به دنبال ضربه ای که به سرش وارد شده، دچار ضربه مغزی شدید شده است
[ترجمه ترگمان]بیمار از ضربه مغزی شدید پس از ضربه ای به سر رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was taken to hospital with concussion.
[ترجمه گوگل]او با ضربه مغزی به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه ترگمان]او با ضربه مغزی به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was taken to the hospital with a concussion.
[ترجمه گوگل]او با ضربه مغزی به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه ترگمان]او با ضربه مغزی به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I had a concussion and a lot of scrapes and bruises.
[ترجمه گوگل]ضربه مغزی و خراش ها و کبودی های زیادی داشتم
[ترجمه ترگمان] ضربه مغزی و کبودی و کبودی داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She suffers from brain concussion.
[ترجمه گوگل]او از ضربه مغزی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]او از ضربه مغزی رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The concussion blew him off his seat and shattered the window.
[ترجمه گوگل]ضربه مغزی او را از روی صندلی منفجر کرد و پنجره را شکست
[ترجمه ترگمان]بی هوشی او را از روی صندلی اش بلند کرد و پنجره را شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Drinan suffered a concussion, a broken left hip, a broken left foot and a bruised lung in a Saturday crash.
[ترجمه گوگل]درینان در تصادف روز شنبه دچار ضربه مغزی، شکستگی لگن چپ، شکستگی پای چپ و کبودی ریه شد
[ترجمه ترگمان]Drinan دچار ضربه مغزی شده، کفل چپ شکسته، یک پای چپ شکسته و شش زخمی در تصادف روز شنبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Nine police were taken to hospital, one with concussion, and 18 others had minor injuries.
[ترجمه گوگل]9 پلیس به بیمارستان منتقل شدند، یکی با ضربه مغزی و 18 نفر دیگر جراحات جزئی داشتند
[ترجمه ترگمان]نه پلیس به بیمارستان برده شدند، یکی با ضربه مغزی و ۱۸ تن دیگر زخمی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Tense soldiers detonated concussion grenades in an effort to disperse the crowds.
[ترجمه گوگل]سربازان پرتنش در تلاش برای متفرق کردن جمعیت نارنجک های ضربه مغزی را منفجر کردند
[ترجمه ترگمان]سربازان درگیر در تلاش برای متفرق کردن جمعیت، نارنجک ضربه ای را منفجر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was found to have a mild concussion.
[ترجمه گوگل]مشخص شد که او ضربه مغزی خفیف دارد
[ترجمه ترگمان]او دچار ضربه مغزی خفیف شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصادم (اسم)
smash, collision, clash, shock, crash, concussion, smash-up, traumatism

صدمه (اسم)
indemnity, hurt, shock, harm, maim, concussion, injury, disservice, displeasure, scathe

تخصصی

[فوتبال] ضربه مغزی

انگلیسی به انگلیسی

• head injury (caused by a fall, blow, etc.); shock
if you suffer concussion after a blow to your head, you lose consciousness or feel sick or confused.

پیشنهاد کاربران

ضربه
برخورد
تصادم
آسیب موقت مغزی
تکان مغزی
temporary damage to the brain caused by a fall or hit on the head or by violent shaking
ضربه/ آسیب مغزی موقت، به دلیل ضربه به سر یا سقوط از بلندی
In the U. S. , an estimated 150, 000 kids suffer a sports - related concussion each year
...
[مشاهده متن کامل]

Many patients with concussion are not seen by a neuropsychologist

TBI/Traumatic brain injury : ضربه مغزی
mTBI/mild traumatic brain injury/Concussion : ضربه مغزی خفیف
🔴 an injury to the brain that is caused by something hitting the head very hard
◀️ She suffered a severe concussion after falling on the ice
◀️ He went to hospital with concussion
معنای آبادیس
✅ضربه ( به طور شدید )
✅صدمه وتکان مغز که منجر به بیهوشی میشود
. e. g
While details of her post - mortem have not been released, her family have said she was "tortured" and claims a report from the hospital shows she "suffered a ⭐concussion from a blow to the head"
بیهوشی ناشی از ضربه
ضربه مغزی
# He was taken to hospital with concussion
# He was found to have a mild concussion
# The patient is suffering from severe concussion following a blow to the head
ضربه مغزی
ضایعه
بیهوشی ناگهانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس