فعل گذرا ( transitive verb )حالات: concusses, concussing, concussed
• : تعریف: to cause injury to by concussion.
جمله های نمونه
1. She was concussed after being thrown from her horse.
[ترجمه گوگل]او پس از پرت شدن از اسبش ضربه مغزی شد [ترجمه ترگمان]بعد از اینکه از اسبش پرت شد، بی هوش شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He was badly concussed in the collision.
[ترجمه گوگل]او در این برخورد به شدت ضربه مغزی شد [ترجمه ترگمان]او در برخورد به شدت عصبانی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He was concussed by the blast.
[ترجمه فرشته عاج] او بر اثر انفجار مصدوم شد.
|
[ترجمه گوگل]او بر اثر این انفجار ضربه مغزی شد [ترجمه ترگمان]او در اثر انفجار کشته شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I hit my head and was concussed for several days.
[ترجمه گوگل]چند روزی به سرم ضربه زدم و ضربه مغزی شدم [ترجمه ترگمان]سرم را تکان دادم و چند روز بی هوش شدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He has also concussed two linesmen and shot a dog that once ran on to the pitch at Leech.
[ترجمه گوگل]او همچنین به دو بازیکن خط حمله ضربه زده و سگی را که یک بار در زالو به زمین مسابقه دوید، شلیک کرده است [ترجمه ترگمان]او همچنین دو linesmen را منفجر کرد و یک سگ را که زمانی به زمین پرتاب شد شلیک کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. His dream also only returns to concuss in the seaside of that night along with his voice forever.
[ترجمه گوگل]رویای او نیز تنها در کنار دریای آن شب همراه با صدایش برای همیشه به ضربه مغزی برمی گردد [ترجمه ترگمان]رویای او نیز تنها بر می گردد تا در کنار دریا با صدای او برای همیشه در کنار دریا باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The drum of water current concuss, in the heart of aery absentminded, exactly is who is act in cooperation who?
[ترجمه گوگل]طبل ضربه جريان آب، در دل غايب هوايي، دقيقاً كيست كه در همكاري عمل مي كند؟ [ترجمه ترگمان]درام جریان آب، در قلب حواس پرت، دقیقا چه کسی در هم کاری چه کسی عمل می کند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. An old man says like this:Only time can concuss you by Di of mind.
[ترجمه گوگل]پیرمردی اینطور می گوید: فقط زمان می تواند شما را با دی فکری به فکر فرو ببرد [ترجمه ترگمان]پیرمردی چنین می گوید: فقط زمان می تواند شما را به کلی تغییر دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The writer sings an elegy of concuss the spirit returns to bowel for fool's tragedy destiny.
[ترجمه گوگل]نویسنده مرثیه ای از ضربه مغزی می خواند که روح برای سرنوشت تراژدی احمق به روده باز می گردد [ترجمه ترگمان]نویسنده آن elegy از concuss را می خواند که روح را برای سرنوشت تراژدی fool باز می گرداند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. A cloud, give up footloose float to concuss a life, decline to one square sweet dew, nourish one square land.
[ترجمه گوگل]یک ابر، از شناور بی بند و بار رها کن تا زندگی را به لرزه درآوری، به یک شبنم شیرین مربع تنزل بده، یک زمین مربع را تغذیه کن [ترجمه ترگمان]ابری که footloose را رها می کند تا زندگی را از بین ببرد، به شبنم ملایم مربعی نزول کند، یک زمین مربعی را تغذیه کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. However you pour Tan to also concuss, can be my noodles to talk.
[ترجمه گوگل]با این حال شما پور قهوهای مایل به زرد به همچنین ضربه مغزی، می تواند رشته فرنگی من به صحبت کردن [ترجمه ترگمان]با این حال، شما تان را به also نیز pour، می تواند برای صحبت کردن noodles من باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. My left arm is badly bruised and I was slightly concussed.
[ترجمه گوگل]دست چپم به شدت کبود شده و کمی ضربه مغزی شده بودم [ترجمه ترگمان]بازوی چپم بدجوری کبود شده و کمی شوکه شده بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He was caught by an avalanche and was seriously concussed.
[ترجمه گوگل]او گرفتار بهمن شد و به شدت ضربه مغزی شد [ترجمه ترگمان]او توسط بهمن دستگیر شده بود و جدا شوکه شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Under safety regulations, no jockey was allowed to ride in a race within one week of being concussed.
[ترجمه گوگل]طبق مقررات ایمنی، هیچ جوکی اجازه نداشت در یک مسابقه در عرض یک هفته پس از ضربه مغزی سوار شود [ترجمه ترگمان]تحت مقررات ایمنی، هیچ سوارکار ماهری اجازه نداشت در طی یک هفته در یک مسابقه شرکت کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید