concretize

/ˈkɑːnkrəˌtaɪz//ˈkɒnkriːtaɪz/

عینیت دادن، مشخص کردن (دادن شکل مشخص به چیزهای انتزاعی و مجردات)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: concretizes, concretizing, concretized
مشتقات: concretization (n.)
• : تعریف: to make tangible or definite; give concrete form to.

جمله های نمونه

1. In the fourth chapter, we concretize our research design in practice, and present detailed information on research objectives, research questions, research method, data collection and analysis.
[ترجمه گوگل]در فصل چهارم، طرح تحقیق خود را به صورت عملی مشخص می کنیم و اطلاعات دقیقی در مورد اهداف تحقیق، سؤالات تحقیق، روش تحقیق، جمع آوری و تجزیه و تحلیل داده ها ارائه می کنیم
[ترجمه ترگمان]در بخش چهارم، طراحی تحقیقی مان را در عمل بررسی می کنیم و اطلاعات مفصل در مورد اهداف تحقیق، سوالات تحقیق، روش تحقیق، جمع آوری داده ها و تحلیل ارائه می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. So how toactually concretize modern informational technique into object teaching hasbeen a problem which needs stringent solving.
[ترجمه گوگل]بنابراین اینکه چگونه می توان به طور واقعی تکنیک های اطلاعاتی مدرن را در آموزش اشیا مشخص کرد، مشکلی است که نیاز به حل دقیق دارد
[ترجمه ترگمان]بنابراین چگونه یک روش اطلاعاتی مدرن را به تدریس موضوعی به عنوان مساله ای که نیازمند حل دقیق است، تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Sub-aspects that extend these must concretize the pointcuts.
[ترجمه گوگل]جنبه های فرعی که این موارد را گسترش می دهند باید نقاط برش را مشخص کنند
[ترجمه ترگمان]جنبه های فرعی که این ها را گسترش می دهند باید pointcuts را تحت تاثیر قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In fact, if you "concretize" any of them with list(thing), you wind up with exactly the same result.
[ترجمه گوگل]در واقع، اگر هر یک از آنها را با فهرست (چیز) "بتن ریزی" کنید، دقیقاً به همان نتیجه می رسید
[ترجمه ترگمان]در واقع، اگر هر یک از آن ها را با لیست (چیز)نگه دارید، دقیقا همان نتیجه را خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Most importantly is to concretize and amend the code of conduct for enforcement.
[ترجمه گوگل]مهم‌تر از همه، مشخص کردن و اصلاح آیین‌نامه رفتار برای اجراست
[ترجمه ترگمان]مهم تر از همه این است که کد رفتاری را برای نیروهای انتظامی اصلاح و اصلاح کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Together, let us concretize the constructive partnership between China and South Africa!
[ترجمه گوگل]اجازه دهید با هم مشارکت سازنده بین چین و آفریقای جنوبی را مشخص کنیم!
[ترجمه ترگمان]بیایید هم کاری سازنده ای بین چین و آفریقای جنوبی داشته باشیم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The report will, I believe, help concretize my commitment to primary health care, while giving policymakers a realistic assessment of what can be achieved and how it can be done.
[ترجمه گوگل]به اعتقاد من این گزارش به مشخص کردن تعهد من به مراقبت های اولیه بهداشتی کمک می کند، در حالی که به سیاست گذاران ارزیابی واقع بینانه ای از آنچه می توان به دست آورد و چگونه می توان انجام داد، می دهد
[ترجمه ترگمان]من معتقدم که این گزارش به تضمین تعهد من به مراقبت های بهداشتی اولیه کمک می کند، در حالی که به سیاست گذاران یک ارزیابی واقع گرایانه از آنچه می تواند انجام شود و چگونه می تواند انجام شود، می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Metaphor is one kind of means to make the abstract idea concretize in vocabulary teaching.
[ترجمه گوگل]استعاره یکی از ابزارهایی است که ایده انتزاعی را در آموزش واژگان عینی می کند
[ترجمه ترگمان]استعاره یک نوع ابزار برای ایجاد ایده انتزاعی در آموزش واژگان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• make something concrete; make specific, make real (also concretise)

پیشنهاد کاربران

انضمامیت بخشی
مجسم شدن، عینیت یافتن، ملموس و محسوس شدن ، تجسم یافتن
عینیت بخشیدن
تفکیک، مجزا ساختن

بپرس