conclusive

/kənˈkluːsɪv//kənˈkluːsɪv/

معنی: قطعی، قاطع، نهایی، غایی
معانی دیگر: پایان بخش، مسلم، بی برو و برگرد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: conclusively (adv.)
• : تعریف: serving to reach a final answer or decision, or to settle.
مترادف: convincing, deciding, determinative, final
متضاد: inconclusive
مشابه: clinching, compelling, decisive, incontestable, indisputable, ultimate, unquestionable

- The testimony of the two eye-witnesses was considered conclusive evidence of his guilt.
[ترجمه گوگل] شهادت دو شاهد عینی دلیل قاطع جرم وی تلقی شد
[ترجمه ترگمان] شهادت دو شاهد عینی، شهادت قاطع او از گناه او محسوب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was hoped that the experiment would provide answers, but the results were not conclusive.
[ترجمه گوگل] امید می رفت که این آزمایش پاسخ دهد، اما نتایج قطعی نبود
[ترجمه ترگمان] امید بود که این آزمایش پاسخ را بدهد اما نتایج قطعی نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This was the conclusive point that decided the debate.
[ترجمه گوگل] این نقطه قطعی بود که بحث را تعیین کرد
[ترجمه ترگمان] این نقطه پایانی برای بحث بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. conclusive evidence
دلیل و مدرک قاطع

2. Her attorneys claim there is no conclusive evidence that any murders took place.
[ترجمه گوگل]وکلای او ادعا می کنند که هیچ مدرک قطعی دال بر وقوع قتل وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]وکلای اون ادعا می کنند که هیچ مدرکی وجود نداره که هر قتلی اتفاق افتاده باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They produced some fairly conclusive evidence.
[ترجمه گوگل]آنها شواهد نسبتاً قطعی ارائه کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک مدرک نسبتا قطعی را تولید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They had conclusive evidence/proof of her guilt.
[ترجمه گوگل]آنها شواهد/اثبات قاطعی دال بر گناهکار بودن او داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها مدرک قاطع و قانع کننده برای اثبات گناه او داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The evidence is by no means conclusive.
[ترجمه گوگل]شواهد به هیچ وجه قطعی نیستند
[ترجمه ترگمان]شواهد به هیچ وجه قاطع نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The argument was far from conclusive.
[ترجمه گوگل]بحث به دور از قطعیت بود
[ترجمه ترگمان]بحث قاطع و قاطع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The investigation failed to provide any conclusive evidence.
[ترجمه گوگل]تحقیقات نتوانست هیچ مدرک قطعی ارائه کند
[ترجمه ترگمان]در این تحقیق هیچ مدرک قطعی ارائه نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. While there was no conclusive evidence, most people thought he was guilty.
[ترجمه گوگل]در حالی که هیچ مدرک قطعی وجود نداشت، اکثر مردم فکر می کردند که او مقصر است
[ترجمه ترگمان]در حالی که هیچ مدرک قاطع وجود نداشت بیشتر مردم فکر می کردند که او گناهکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Research on the matter is far from conclusive.
[ترجمه گوگل]تحقیقات در مورد این موضوع به دور از قطعیت است
[ترجمه ترگمان]تحقیقات در مورد این موضوع به هیچ وجه قطعی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Can you stump up with conclusive evidence?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید با شواهد قاطع دست به کار شوید؟
[ترجمه ترگمان]میتونی با مدارک قاطع گیر بیاری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her fingerprints on the gun were conclusive proof of her guilt.
[ترجمه گوگل]اثر انگشت او روی اسلحه دلیل قاطع گناه او بود
[ترجمه ترگمان]اثر انگشتش روی اسلحه ثابت شده بود که گناهکار شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They had conclusive evidence of her guilt.
[ترجمه گوگل]آنها شواهد قطعی دال بر گناهکاری او داشتند
[ترجمه ترگمان] اونا شواهدی از گناهکار بودنش داشتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The evidence as it stands cannot be conclusive.
[ترجمه گوگل]شواهد آنچنان که وجود دارد نمی تواند قطعی باشد
[ترجمه ترگمان]شواهد نشان می دهند که این مدرک نمی تواند قطعی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The evidence is not conclusive.
[ترجمه گوگل]شواهد قطعی نیست
[ترجمه ترگمان]شواهد قطعی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. None of the evidence adduced in court was conclusive.
[ترجمه گوگل]هیچ یک از شواهد ارائه شده در دادگاه قطعی نبود
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از مدارک ارائه شده در دادگاه قطعی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطعی (صفت)
absolute, decisive, definite, definitive, certain, final, unconditional, critical, decretive, decretory, positive, categorical, sure, last, categoric, conclusive, deterministic, trenchant, decided, magistral, terminative, peremptory, uncompromising, irrevocable

قاطع (صفت)
decisive, definitive, final, decretive, decretory, categorical, overbearing, categoric, crucial, conclusive, incisive, trenchant, secant, magistral, unanswerable

نهایی (صفت)
definitive, final, conclusive, terminal, ultimate, telic

غایی (صفت)
final, conclusive, ultimate

تخصصی

[حقوق] قاطع، تعیین کننده، نهایی، غیر قابل انکار، آشکار، مسلم

انگلیسی به انگلیسی

• convincing; final and deciding
conclusive evidence or facts show that something is certainly true.

پیشنهاد کاربران

بی چون و چرا
متقن
محکم
استوار
Such episodes are often presented as conclusive. evidence for the power of evolution
وقایع/ رویدادهای این چنیتی بعنوان شواهد و دلایل بی چون چرایی در ( اثبات ) قدرت/توان فرگشت ارائه می شوند.
قاطع. قطعی. مسلم
مثال:
It is indeed a conclusive discourse.
آن براستی یک سخن قطعی و مسلم است.
�إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ�
حتمی، وحی منزل
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : conclude
اسم ( noun ) : conclusion
صفت ( adjective ) : conclusive / concluding
قید ( adverb ) : conclusively
For sure
Certain
تعیین کننده
قطعیت بخشیدن، ابهام زدایی، شک زدایی
قطعی
قانع کننده

بپرس