concluded


معقود قانون ـ فقه : معقود، منعقد

جمله های نمونه

1. he concluded his essay with a poem by sa'di
او مقاله ی خود را با شعری از سعدی خاتمه داد.

2. they concluded a new agreement with iran
آنها با ایران قرارداد جدیدی بستند.

3. we concluded to go on a trip
تصمیم گرفتیم به سفر برویم.

4. the meeting concluded amidst the audience's applause
جلسه در میان کف زدن حضار خاتمه یافت.

5. after reading her letter, i concluded that she is against their marriage
پس از خواندن نامه اش به این نتیجه رسیدم که با ازدواج آنها مخالف است.

پیشنهاد کاربران

چیزی که تکمیل یا تمام شده است
به عنوان یک صفت معمولاً به این معنی است که یک فرآیند یا عمل به پایان خود رسیده است. به موضوعی که توصیف می کند، احساس نهایی بودن و تمام شدن می دهد.
مترادف: Finalized, completed, ended
...
[مشاهده متن کامل]

متضاد: Ongoing, unfinished, incomplete
مثال؛
The concluded project received high praise from the board.
After the concluded negotiations, both parties signed the contract.
The concluded chapter of her life brought a sense of relief.

نتیجه رسیدن
پایان یافته
عجیبه که اکثر پیشنهادها به اشتباه برای conclude ارائه شده نه concluded.
Conclude پایان دادن، خاتمه دادن، نتیجه گرفتن
Concluded پایان یافته، منعقد شده، نتیجه گرفته، نتیجه گرفته شده
نتیجه گرفتن

منعقد شده
مورد توافق قرار گرفته
نتیجه گیری
به پایان رساندن

منعقد شدن

بپرس