اسم ( noun )
• (1) تعریف: a distinct, novel idea that has been arrived at through consideration.
• مترادف: idea, theory
• مشابه: construct, hypothesis, notion, postulate, premise, proposition, thought
• مترادف: idea, theory
• مشابه: construct, hypothesis, notion, postulate, premise, proposition, thought
- The company was looking for an exciting concept that would increase sales of its cars.
[ترجمه سارا] شرکت به دنبال مفهومی هیجان انگیز بود که فروش خودروهای خود را افزایش دهد|
[ترجمه دانیال] شرکت دنبال یک ایده هیجان انگیز بود که با آن بتواند فروش اتومبیل ها را افزایش دهد|
[ترجمه رضا] شرکت به دنبال ایده ای هیجان انگیز بود، تا فروش ماشینهایش را افزایش دهد.|
[ترجمه سارا] شرکت به دنیال ایده ای جالب برای افزایش فروش خودروهایش بود.|
[ترجمه جواد کیهان] شرکت به دنبال ایده ( راه و روش یا شیوه ای جدید ) برای فروش بیشتر بود|
[ترجمه Alianism] شرکت به دنبال یک طرح هیجان انگیز بود که با آن بتواند فروش خودروهایش را افزایش دهد. ( concept در خودرو به معنای یک نمونه آزمایشی و تولید شده است که هنوز به تولید انبوه نرسیده اما آن را در نمایشگاه به نمایش می گذارند تا واکنش مردم را نسبت به آن از هر لحاظ ( فنی، کیفی، طراحی و . . . ) بررسی کنند در نهایت پس از ثبت بازخورد مردم بررسی میکنند که آیا تولید انبوه از این نمونه اولیه ( Prototype ) صورت بگیرد یا خیر.|
[ترجمه گوگل] این شرکت به دنبال مفهومی هیجان انگیز بود که فروش خودروهایش را افزایش دهد[ترجمه ترگمان] شرکت به دنبال مفهومی هیجان انگیز بود که فروش خودروهای خود را افزایش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Earth being round was a novel concept to many in the fifteenth century.
[ترجمه میثاق قاسمی] گرد بودن زمین یک مفهوم تازه برای بسیاری در سده ی پانزدهم بود.|
[ترجمه غلامرضا نیک نام] گرد بودن زمین مفهوم نویی برای خیلی ها در سده ی پانزدهم بود.|
[ترجمه گوگل] گرد بودن زمین برای بسیاری در قرن پانزدهم مفهوم بدیعی بود[ترجمه ترگمان] دور بودن زمین یک مفهوم جدید برای بسیاری در قرن پانزدهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a personal or generally-held way of conceiving something; idea; notion.
• مترادف: idea, notion
• مشابه: fancy, image, impression, inference, supposition, surmise, thought
• مترادف: idea, notion
• مشابه: fancy, image, impression, inference, supposition, surmise, thought
- Your concept of a good marriage is not the same as mine.
[ترجمه اکبر] عقیده شما در مورد یک ازدواج خوب با [عقیده] من یکی نیست.|
[ترجمه جوا کیهان] پنداشت شما ( concept درمورد مفاهیم انتزاعی مثل عشق نفرت مرگ و زنگی دلالت دارد ) از یک ازدواج خوب با من متفاوت است|
[ترجمه گوگل] تصور شما از ازدواج خوب با من یکی نیست[ترجمه ترگمان] تصور شما از ازدواج خوب مثل مال من نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The child had heard the word "loyalty," but she didn't really understand the concept.
[ترجمه غلامرضا نیک نام] آن کودک واژه ی وفاداری را شنیده بود ، اما واقعا مفهوم آن را درک نکرده بود.|
[ترجمه جواد کیهان] بچه لغت وفاداری را شنیده بود اما عمیقا معنی آن را درک نکرده بود|
[ترجمه گوگل] کودک کلمه "وفاداری" را شنیده بود، اما او واقعاً این مفهوم را درک نمی کرد[ترجمه ترگمان] کودک کلمه وفاداری را شنیده بود، اما او واقعا این مفهوم را درک نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید