concede

/kənˈsiːd//kənˈsiːd/

معنی: واگذار کردن، تصدیق کردن، دادن
معانی دیگر: اذعان کردن، اعتراف کردن، (شکست خود را) پذیرفتن، (حق یا امتیاز و غیره) اعطاکردن، تسلیم کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: concedes, conceding, conceded
(1) تعریف: to acknowledge the truth, justice, or propriety of; admit.
مترادف: acknowledge, admit, allow, assent to, grant
متضاد: deny, disallow, dispute
مشابه: accept, agree, own, recognize

- After some argument, he conceded her point.
[ترجمه شان] پس از کمی جر و بحث ، نظر او را تصدیق کرد.
|
[ترجمه گوگل] بعد از بحث و جدل، حرف او را پذیرفت
[ترجمه ترگمان] بعد از کمی جر و بحث، حرفش را قبول کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I concede that my son was in the wrong, but I don't think he deserves suspension from school.
[ترجمه گوگل] قبول دارم که پسرم اشتباه کرده است، اما فکر نمی‌کنم او مستحق محرومیت از مدرسه باشد
[ترجمه ترگمان] قبول دارم که پسرم در اشتباه بود، اما فکر نمی کنم لیاقت آن را داشته باشد که از مدرسه اخراج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to grant as a right or privilege.
مترادف: accord, grant, vouchsafe
متضاد: deny
مشابه: allow, award, confess, give, present

- The government conceded the group's right to protest.
[ترجمه گوگل] دولت حق اعتراض این گروه را پذیرفت
[ترجمه ترگمان] دولت حق این گروه برای اعتراض را تایید کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The court conceded his claim to the property.
[ترجمه گوگل] دادگاه ادعای او را در مورد ملک پذیرفت
[ترجمه ترگمان] دادگاه ادعای او را نسبت به این ملک تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: conceder (n.)
• : تعریف: to yield.
مترادف: acquiesce, capitulate, surrender, yield
مشابه: abdicate, assent, come around, come round, disclaim

- The losing candidate conceded before most of the votes were counted.
[ترجمه شان] پیش از اینکه بیشتر آرا شمارش شود، نامزد بازنده ( به شکست ) اعتراف کرد.
|
[ترجمه گوگل] نامزد بازنده قبل از شمارش بیشتر آرا، قبول کرد
[ترجمه ترگمان] کاندیدای بازنده پیش از شمارش بیشتر آرا تصدیق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. concede a game (or an election)
باخت خود را (در مسابقه یا انتخابات) قبول کردن

2. concede defeat
شکست (خود) را قبول کردن،اعتراف به شکست کردن

3. to concede a point (in an argument)
(در مباحثه) به نکته ای اعتراف کردن

4. the government wants to concede new liberties to the people
دولت می خواهد آزادی های جدیدی به مردم بدهد.

5. I had to concede the logic of this.
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم منطق این را بپذیرم
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم منطق این قضیه رو تایید کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The organisers of the demonstration concede that they hadn't sought permission for it.
[ترجمه گوگل]سازمان دهندگان تظاهرات اعتراف می کنند که برای آن اجازه نخواسته اند
[ترجمه ترگمان]سازمان دهندگان این تظاهرات قبول دارند که به دنبال مجوز برای آن نبوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was forced to concede that she might be right.
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم قبول کنم که ممکن است حق با او باشد
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم قبول کنم که حق با اون باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I created you concede the fact that I do not have to love again perfunctory explanation.
[ترجمه گوگل]من ایجاد کردم که شما این واقعیت را بپذیرید که من مجبور نیستم دوباره عاشق توضیح ظاهری باشم
[ترجمه ترگمان]من تو رو خلق کردم که این حقیقت رو تایید کنی که من مجبور نیستم دوباره عاشق توضیح باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The president is not expected to concede these reforms.
[ترجمه گوگل]انتظار نمی رود رئیس جمهور این اصلاحات را بپذیرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور انتظار این اصلاحات را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He kept on arguing and wouldn't concede defeat.
[ترجمه محسن] او به بحث کردن ادامه میداد و نمیخواست باخت رو قبول کند.
|
[ترجمه شان] او به جر و بحث ادامه داد ، نمی خواست به شکست اذعان کند.
|
[ترجمه گوگل]او به بحث ادامه داد و شکست را قبول نکرد
[ترجمه ترگمان]او به بحث ادامه داد و شکست را قبول نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The king finally agreed to concede further powers to Parliament.
[ترجمه گوگل]پادشاه سرانجام با واگذاری اختیارات بیشتر به پارلمان موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]سرانجام پادشاه موافقت کرد که اختیارات بیشتری به پارلمنت تسلیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's certainly big, I'll concede you that.
[ترجمه آرش] این مطمئنا بزرگ است، من به شما حق خواهم داد.
|
[ترجمه گوگل]مطمئناً بزرگ است، من آن را به شما اعتراف می کنم
[ترجمه ترگمان]خیلی بزرگ است، این را تایید می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is not willing to concede any of his power/authority.
[ترجمه گوگل]او حاضر نیست هیچ یک از قدرت/اقتدار خود را واگذار کند
[ترجمه ترگمان]او نمی خواهد هیچ یک از قدرت \/ قدرت خود را تصدیق کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They had to concede that there was something in his teaching methods.
[ترجمه گوگل]آنها باید قبول می کردند که چیزی در روش های تدریس او وجود دارد
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبور بودند قبول کنند که در روش تدریس چیزی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'm willing to concede that I have hurt her, but that's not my real intention.
[ترجمه گوگل]من حاضرم بپذیرم که به او صدمه زده ام، اما این هدف واقعی من نیست
[ترجمه ترگمان]حاضرم قبول کنم که بهش صدمه زدم، اما این قصد واقعی من نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He was not prepared to concede that he had acted illegally.
[ترجمه شان] او حاضر به پذیرش اینکه غیر قانونی عمل کرده است ، نبود.
|
[ترجمه گوگل]او حاضر نبود بپذیرد که غیرقانونی عمل کرده است
[ترجمه ترگمان]او حاضر نبود قبول کند که غیر قانونی عمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واگذار کردن (فعل)
abandon, surrender, concede, cede, assign, relegate, give, transfer, abdicate, admit, quitclaim, title, make over, remise, vest, entrust, intrust, give over, yield

تصدیق کردن (فعل)
concede, admit, recognize, acknowledge, affirm, authenticate, establish, aver, grant, testify, subscribe, certify, confirm, homologate, justify, rubber-stamp

دادن (فعل)
concede, give, hand, admit, impute, afford, mete, grant, render, pay, come through, endue, indue

تخصصی

[حقوق] اعتراف کردن، اعطا کردن، واگذار کردن، تسلیم کردن

انگلیسی به انگلیسی

• admit; yield, give up
if you concede that something is the case, you admit it or accept that it is true.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To admit or acknowledge 🏳️
🔍 مترادف: Admit, acknowledge
✅ مثال: After a long debate, he finally conceded that he was wrong
مثال؛
“After a long debate, he conceded that he was wrong. ”
In a sports context, a player might say, “I’ll concede that you made a great play. ”
A politician might concede defeat in an election by saying, “I concede the race and congratulate my opponent. ”
با بی میلی اعطا کردن
تقدیم کردن ( ! )
England concede a goal within first 5 minutes of the game
انگلستان تو ۵ دیقه اول بازی یه گل تقدیم ( تیم حریف ) کرد
At last women were conceded vote privilege
در نهایت و با بی رغبتی به زنان حق رای داده شد
در فوتبال گل زدن را score و گل خوردن را concede میگن
مثال
My team scored two goals and conceded one
hey you have to concede liverpool is better than you 😂
Man city
a man in the city😆
پذیرفتن
در فوتبال به معنی گل خوردن
concede sth to sb
واگذار کردن چیزی به کسی
اعطا کردن
تسلیم کردن
⁦✔️⁩ ( حق یا امتیاز یا سرزمین ) واگذار کردن - تسلیم کردن - اعطا کردن
💠 As Mr. Biden’s point man for Iran, responsible for reining in its expanding nuclear program, those critics fear, Mr. Malley will press for a new deal with Tehran that will concede too much to its clerical rulers in the name of reconciliation
...
[مشاهده متن کامل]

@NEWYORK TIMES
💠 Russia - Ukraine war
Ukraine drives Russia back at sea and in the air, but concedes land
Russia lost a landing ship and five planes this week, but took a flattened suburb.
✔️ اذعان کردن - اعتراف کردن - معترف بودن
💠 Putin interview with Tucker Carlson shows Kremlin outreach to Trump’s GOP
. . . Carlson, the conservative former Fox News host with a history of airing bogus “news, ” claimed — falsely — that prominent U. S. newspapers and television outlets had refused to interview Putin since his invasion of Ukraine and were ignoring Russia’s perspective. Carlson labeled Western media as “corrupt” and accused them of lies on Tuesday in a video confirming that he was in Moscow for a Q&A with the president.
Peskov conceded that the Kremlin routinely blocked media interview requests from large Western outlets, but he said it gave Carlson the nod because “his position is different” from the major “Anglo - Saxon media.

وا دادن
چیزی رو بعد از انکار کردن با بی میلی پذیرفتن
Accept , acknowledge , confess , admit ,
He was forced to concede ( that ) there might be difficulties
پذیرفتن_قبول کردن
The studen conceded that he had been cheating on the test
به نتیجه رسیدن, پی بردن
پذیرش اجباری
تغییر رفتار بر اساس موقعیت
: CHANGE OF BEHAVIOUR :
change in your behaviour that you make because of a particular situation or idea
. He took off his jacket as a concession to the heat
( Longman Dictionary )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس