اسم ( noun )
حالات: comraderies
حالات: comraderies
• : تعریف: variant of camaraderie.
• مترادف: comradeship
• مترادف: comradeship
- They'd all been strangers when they arrived at the institute, but over the summer, a strong comradery had developed among them.
[ترجمه گوگل] همه آنها وقتی به مؤسسه رسیدند غریبه بودند، اما در تابستان، رفاقتی قوی در میان آنها شکل گرفت
[ترجمه ترگمان] وقتی به موسسه رسیدند همه غریبه بودند، اما در تابستان، یک comradery قوی بین آن ها رشد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی به موسسه رسیدند همه غریبه بودند، اما در تابستان، یک comradery قوی بین آن ها رشد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید