compute

/kəmˈpjuːt//kəmˈpjuːt/

معنی: حساب کردن، تخمین زدن، محاسبه کردن
معانی دیگر: حساب کردن (معمولا با ماشین)، آماردن، شمارگری کردن، آماریدن، (با بکار بردن کامپیوتر) حساب کردن، تعیین کردن، بررسی کردن، رایانگری کردن، کامپیوتر کاری کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: computes, computing, computed
(1) تعریف: to calculate by mathematical operations.
مترادف: calculate, figure
مشابه: cipher, count, estimate, reckon

- Now we'll compute the score and see who actually won.
[ترجمه گوگل] حالا امتیاز را محاسبه می کنیم و می بینیم که چه کسی برنده شد
[ترجمه ترگمان] حالا ما نمره را محاسبه می کنیم و می بینیم که چه کسی برنده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When I computed the difference between how much money I was making and how much I was spending, I realized I was in trouble.
[ترجمه گوگل] وقتی تفاوت بین میزان درآمد و میزان خرج کردنم را محاسبه کردم، متوجه شدم که در مشکل هستم
[ترجمه ترگمان] زمانی که تفاوت بین میزان پولی که داشتم و اینکه چقدر پول خرج می کردم را محاسبه کردم، متوجه شدم که دچار دردسر شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to determine by using a computer.

- He found a good software program to help him compute his taxes.
[ترجمه گوگل] او یک نرم افزار خوب پیدا کرد که به او در محاسبه مالیات کمک می کرد
[ترجمه ترگمان] او یک برنامه نرم افزاری خوب برای کمک به او برای محاسبه مالیات های خود یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to calculate an amount.
مترادف: calculate, figure
مشابه: cipher, reckon

(2) تعریف: to use a computer.
اسم ( noun )
مشتقات: computable (adj.), computability (n.)
• : تعریف: calculation or reckoning.
مترادف: calculation, reckoning
مشابه: computation

جمله های نمونه

1. we can now compute the distance between the moon and the earth accurately
اکنون می توانیم فاصله ی ماه از زمین را دقیقا محاسبه کنیم.

2. I tried to compute the cash value of the ponies and horse boxes.
[ترجمه گوگل]من سعی کردم ارزش نقدی پونی ها و جعبه های اسب را محاسبه کنم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم ارزش پول نقد اسب چه ها و اسب را محاسبه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Compute the ratio of the object's height to its weight.
[ترجمه گوگل]نسبت ارتفاع جسم به وزن آن را محاسبه کنید
[ترجمه ترگمان]نسبت ارتفاع شی به وزن خود محاسبه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Who can compute the distance of the moon from the earth?
[ترجمه گوگل]چه کسی می تواند فاصله ماه از زمین را محاسبه کند؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی می تواند فاصله ماه را از زمین محاسبه کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Fujitsu's micro-vector processor effort will deliver accelerated compute power for Sparc system users performing CPU-intensive scientific, engineering and visualisation applications.
[ترجمه گوگل]تلاش‌های پردازشگر میکرو برداری فوجیتسو، قدرت محاسباتی شتابی را برای کاربران سیستم Sparc که برنامه‌های علمی، مهندسی و تجسم فشرده با CPU را انجام می‌دهند، ارائه می‌کند
[ترجمه ترگمان]تلاش پردازشگر بردار کوچک Fujitsu، توان محاسباتی را برای کاربران سیستم sparc که کاربردهای علمی، مهندسی و visualisation را اجرا می کنند، سرعت می بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is certainly no objective way to compute or scientifically analyze a resolution of the disagreements.
[ترجمه گوگل]مطمئناً هیچ راه عینی برای محاسبه یا تحلیل علمی حل اختلافات وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]قطعا هیچ روش عینی برای محاسبه و یا به طور علمی تجزیه و تحلیل یک قطعنامه عدم توافق وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The representation must allow us to compute a link between descriptions of acoustic input and stored descriptions.
[ترجمه گوگل]نمایش باید به ما اجازه دهد تا پیوندی بین توضیحات ورودی صوتی و توضیحات ذخیره شده محاسبه کنیم
[ترجمه ترگمان]این نمایش باید به ما امکان محاسبه یک پیوند بین توصیف ورودی صوتی و توضیحات ذخیره شده را بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Before we can compute the remaining eight weights associated with the hidden layer, we must compute the error for each PE.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بتوانیم هشت وزن باقیمانده مرتبط با لایه پنهان را محاسبه کنیم، باید خطا را برای هر PE محاسبه کنیم
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بتوانیم هشت بار باقیمانده را با لایه پنهان محاسبه کنیم، باید خطای هر PE را محاسبه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His ideas just don't compute.
[ترجمه گوگل]ایده های او فقط محاسبه نمی شود
[ترجمه ترگمان]ایده های او فقط محاسباتی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Analytic functions compute an aggregate value based on a group of rows.
[ترجمه گوگل]توابع تحلیلی یک مقدار مجموع را بر اساس گروهی از ردیف ها محاسبه می کنند
[ترجمه ترگمان]توابع تحلیلی یک مقدار تجمعی را براساس یک گروه از ردیف ها محاسبه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Accessorial software can execute all required functions for compute added design.
[ترجمه گوگل]نرم افزار لوازم جانبی می تواند تمام توابع مورد نیاز برای محاسبه طراحی اضافه شده را اجرا کند
[ترجمه ترگمان]نرم افزار Accessorial می تواند تمام توابع مورد نیاز برای محاسبه added را اجرا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Expression to compute the arc tangent of ( float ).
[ترجمه گوگل]عبارت برای محاسبه مماس قوس ( float )
[ترجمه ترگمان]عبارت است از محاسبه تانژانت قوس (شناور)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The software using method of amplitude ratio can compute source mechanism easily in less limitations. It can give both earthquake location parameter and source mechanism solution.
[ترجمه گوگل]نرم افزار با استفاده از روش نسبت دامنه می تواند مکانیسم منبع را به راحتی در محدودیت های کمتر محاسبه کند این می تواند هم پارامتر مکان زلزله و هم راه حل مکانیسم منبع را ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]نرم افزار با استفاده از روش نسبت دامنه می تواند به راحتی مکانیسم منبع را به راحتی در محدودیت های کم تر محاسبه کند آن می تواند هر دو پارامتر مکان زلزله و راه حل مکانیسم منبع را به شما بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A more sophisticated way of assessing federal debt would be to try to compute our net worth by subtracting debt from assets.
[ترجمه گوگل]یک روش پیچیده تر برای ارزیابی بدهی فدرال این است که سعی کنیم ارزش خالص خود را با کم کردن بدهی از دارایی ها محاسبه کنیم
[ترجمه ترگمان]یک روش پیچیده تر برای ارزیابی بدهی فدرال تلاش برای محاسبه ارزش خالص ما با کم کردن بدهی از دارایی ها می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Using the unit cumulative normal frequency distribution we may compute confidence limits for our estimate of beta.
[ترجمه گوگل]با استفاده از توزیع فرکانس عادی تجمعی واحد، ممکن است محدودیت‌های اطمینان را برای تخمین بتا محاسبه کنیم
[ترجمه ترگمان]با استفاده از توزیع فرکانس طبیعی واحد، ما می توانیم محدودیت های اطمینان را برای برآورد ما از بتا محاسبه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حساب کردن (فعل)
account, score, calculate, count, compute, numerate, figure, sum, cipher

تخمین زدن (فعل)
account, compute, estimate, appraise, guesstimate, foreshow, guess

محاسبه کردن (فعل)
calculate, compute

تخصصی

[کامپیوتر] محاسبه کردن
[ریاضیات] محاسبه کردن، حساب کردن

انگلیسی به انگلیسی

• calculate, reckon, figure
to compute a quantity or number means to calculate it.

پیشنهاد کاربران

به معنی �محاسباتی� هم می توان در نظر گرفت. برای مثال:
large compute problems = مسائل محاسباتی بزرگ
محاسبه کردن. حساب کردن. تخمین زدن
مثال:
the interest is computed on a daily basis
سود بر اساس پایه روزانه محاسبه شده است.
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : compute ✅ تلفظ واژه: kom - PŪT ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: محاسبه کردن ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : calcul/o
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : compute / computerize
✅️ اسم ( noun ) : computer / computerization / computing / computation
✅️ صفت ( adjective ) : computerate / computable / computational
✅️ قید ( adverb ) : computationally
"رایانِش" برابر با واژه یِ بیگانه یِ " computing " به چمِ " محاسبه گری" است.
"رایانه" برابر با واژه بیگانه " computer" به چمِ " محاسبه گر، وسیله محاسبه گر" است.
"رایانیدن" برابر واژه یِ " compute " به چمِ "محاسبه کردن" است.
...
[مشاهده متن کامل]

"رایانیدن" گذرایِ کارواژه یِ "راییدَن /راستَن" است. "راستَن" را در کارواژه هایی همچون " آراستن، ویراستن و. . . " داریم.

Copute = محاسبه کردن
Computation = محاسبه
Compute = محاسبه کردن
Computation = محاسبه
Computer = محاسبه گر
منطقی بودن، عاقلانه بودن, با عقل جور درآمدن make sense, add up
Informal:
seem reasonable; make sense.
"the idea just doesn't compute
برآورد کردن

بپرس