compunctious

/kəmˈpʌŋkʃəs//kəmˈpʌŋkʃəs/

معنی: وابسته به پشیمانی
معانی دیگر: نادم

جمله های نمونه

1. Yin Chaohui was a little compunctious that he had turned a blind eye to the "hands", whereas it was just the ignorance inspired the joyance of Yin Chaohui when he "found" it.
[ترجمه گوگل]یین چائوهویی از اینکه چشمش را روی «دست‌ها» بسته بود، کمی اجبار بود، در حالی که وقتی «یین چائوهویی» آن را پیدا کرد، فقط نادانی باعث خوشحالی او شد
[ترجمه ترگمان]\"یین Chaohui\" کمی compunctious بود که چشم کور را به \"دست ها\" تبدیل کرده بود، در حالی که این تنها جهالت \"یین\" بود که \"آن\" را پیدا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Have no what very compunctious of, a lot of processes of affairs are more more important than its result.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز بسیار پیچیده ای نیست، بسیاری از فرآیندهای امور مهم تر از نتیجه آن هستند
[ترجمه ترگمان]از این گذشته بسیاری از فرآیندهای امور مهم تر از نتیجه آن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He feels compunctious, the proposal resumes marriage, saying is for the son, it is for his own face actually, do not get the pressure that relatives and friends censures he is irresponsible.
[ترجمه گوگل]او احساس اجبار می کند، خواستگاری دوباره ازدواج می کند، می گوید برای پسر است، در واقع برای چهره خودش است، تحت فشار قرار نگیرید که اقوام و دوستان او را غیرمسئولانه سرزنش می کنند
[ترجمه ترگمان]او احساس compunctious می کند، پیشنهاد ازدواج را ازسر می گیرد، می گوید برای پسر است، در واقع برای چهره خودش است، این فشار را به دست نیاورد که بستگان و دوستان تان از او انتقاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You might be sad and felt compunctious .
[ترجمه گوگل]شما ممکن است غمگین باشید و احساس بی‌احتیاطی کنید
[ترجمه ترگمان]ممکنه غمگین باشی و احساس گناه کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I feel really compunctious! May be it was true to leave me!
[ترجمه گوگل]احساس می کنم واقعاً بی حال هستم! شاید درست بود که مرا ترک کردی!
[ترجمه ترگمان]! من واقعا احساس compunctious می کنم شاید این حقیقت داشته باشد که مرا ترک کرده!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is deeply compunctious for his outburst.
[ترجمه گوگل]او عمیقاً نسبت به طغیان خود بی تفاوت است
[ترجمه ترگمان]برای فوران خشم او عمیقا نگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. How compunctious you feel in your mind.
[ترجمه گوگل]چقدر تو ذهنت احساس ادم میکنی
[ترجمه ترگمان]چه احساسی در ذهن تو دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Scared, angst, compunctious, depressive, indignant, depressed. . . in the body of everybody, have a piece of map about the mood.
[ترجمه گوگل]ترسیده، عصبانی، اجباری، افسرده، خشمگین، افسرده در بدن همه، یک نقشه در مورد خلق و خو داشته باشید
[ترجمه ترگمان]ترس، ترس، اضطراب، افسرده، افسرده، افسرده، افسرده، افسرده، افسرده و افسرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I just want to say sorry because I didn't respect you at all before. And it made me feel compunctious all the time. . . .
[ترجمه گوگل]فقط میخوام ببخشم چون قبلا اصلا بهت احترام نمیذاشتم و این باعث می‌شد که همیشه احساس بی‌تفاوتی کنم
[ترجمه ترگمان]فقط می خواهم بگویم متاسفم، چون قبلا به تو احترام نذاشتم و این باعث شد که تمام مدت احساس گناه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Because produced premature ejaculation, oneself feel dissatisfactory, ashamed was opposite wife, feel very compunctious .
[ترجمه گوگل]از آنجا که تولید انزال زودرس، خود احساس نارضایتی، شرمنده بود همسر مقابل، احساس بسیار اجباری
[ترجمه ترگمان]از آنجا که پیش از این با ejaculation زودرس احساس گناه می کرد، احساس شرمندگی می کرد، احساس شرم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I harmed her so, he excused me now, but my psychology is very compunctious !
[ترجمه گوگل]من به او صدمه زدم، حالا او مرا معذرت خواهی کرد، اما روانشناسی من خیلی اجباری است!
[ترجمه ترگمان]من به او صدمه زدم، او مرا عفو کرد، اما روانشناسی من بسیار compunctious است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Heart of self-confidence of the lack when sexual life and concern are gravid wait, this kind of compunctious feeling and angst often also are impotent reason.
[ترجمه گوگل]قلب اعتماد به نفس از فقدان زمانی که زندگی جنسی و نگرانی در انتظار شدید است، این نوع احساس اجباری و عصبانیت اغلب نیز دلیل ناتوانی هستند
[ترجمه ترگمان]قلب اعتماد به نفس در رابطه با عدم وجود زندگی جنسی و نگرانی غیرقابل انتظاری است، این نوع احساس ترس و وحشت اغلب به دلیل ناتوانی جنسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Why dare not to hold tight you at the beginning, but had no compunctious leeway now.
[ترجمه گوگل]چرا در ابتدا جرأت نمی‌کنم تو را محکم بگیرم، اما اکنون هیچ آزادی عملی نداشت
[ترجمه ترگمان]چرا دیگر جرات نداری جلو خودت را بگیری، اما حالا دیگر راه گریزی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته به پشیمانی (صفت)
compunctious

انگلیسی به انگلیسی

• regretful; causing compunction

پیشنهاد کاربران