compulsively


اجبارا"، اضطرارا"

جمله های نمونه

1. In her youth she seemed to dissipate almost compulsively.
[ترجمه گوگل]در جوانی به نظر می رسید که او تقریباً به طور اجباری از بین می رود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که در دوران جوانی تقریبا بی compulsively از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. John is compulsively neat and clean, he's terrified of germs.
[ترجمه گوگل]جان به طور اجباری تمیز و تمیز است، او از میکروب ها می ترسد
[ترجمه ترگمان]جان کاملا مرتب و پاکیزه است و از germs وحشت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Powell, like the mountain men, was compulsively drawn to the frontier.
[ترجمه گوگل]پاول، مانند مردان کوهستانی، اجباراً به سمت مرز کشیده شد
[ترجمه ترگمان]پاول، مانند مردان کوهستان، بی compulsively به سوی مرز کشیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The organization that compulsively seeks to minimize the costs of its actions is for ever at odds with the reality of its performance.
[ترجمه گوگل]سازمانی که اجباراً به دنبال به حداقل رساندن هزینه های اقدامات خود است، برای همیشه با واقعیت عملکرد خود در تضاد است
[ترجمه ترگمان]سازمانی که compulsively به دنبال به حداقل رساندن هزینه های اقداماتش بوده است برای همیشه با واقعیت عملکرد آن مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Today men across the land continue to hunt compulsively, despite a possibly declining need or appetite for the available game.
[ترجمه گوگل]امروزه مردان در سرتاسر زمین، علیرغم کاهش نیاز یا اشتهای احتمالی برای بازی موجود، به شکار اجباری ادامه می دهند
[ترجمه ترگمان]امروزه مردان در سراسر کشور به رغم نیاز به کاهش نیاز یا اشتها برای بازی در حال حاضر، همچنان به شکار خود ادامه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She exercises/cleans/works compulsively.
[ترجمه گوگل]او به طور اجباری ورزش می کند / تمیز می کند / کار می کند
[ترجمه ترگمان]او exercises را تمیز \/ تمیز می کند \/ کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Avon was compulsively focused on long-term business plans.
[ترجمه گوگل]ایوان به طور اجباری بر روی برنامه های تجاری بلندمدت متمرکز بود
[ترجمه ترگمان]شرکت Avon compulsively بر روی برنامه های بلند مدت کار متمرکز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. So compulsively did he watch me empty my glass that he drained his own in compulsive sympathy.
[ترجمه گوگل]آنقدر اجباراً تماشای من کرد که لیوانم را خالی می کنم که با همدردی اجباری لیوانش را تخلیه کرد
[ترجمه ترگمان]با این همه، او مرا با گیلاسی خالی نگاه می کرد که با همدردی درونی خودش را خالی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She watched him compulsively.
[ترجمه گوگل]او با اجبار او را تماشا کرد
[ترجمه ترگمان]بی compulsively به او نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For a compulsively pensive person, to be fully alert but free of thought is a form of ecstasy. . . .
[ترجمه گوگل]برای یک فرد اجباری متفکر، هوشیاری کامل اما فارغ از تفکر نوعی خلسه است
[ترجمه ترگمان]برای یک فرد pensive، باید کاملا هوشیار باشد اما عاری از فکر نوعی خلسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Despite its repulsive state, Antonius compulsively kept the bow close to him, as if in fear of its influence.
[ترجمه گوگل]آنتونیوس علیرغم حالت دافعه اش، اجباراً کمان را نزدیک خود نگه داشت، گویی از نفوذ آن می ترسید
[ترجمه ترگمان]با وجود این وضع نفرت انگیز، انتونیوس compulsively دماغه را نزدیک او نگه داشت، انگار که از نفوذ آن می ترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A strain of mutant mice groom compulsively till they seriously injure themselves.
[ترجمه گوگل]سویه‌ای از موش‌های جهش‌یافته به طرز اجباری داماد می‌شوند تا زمانی که به خود آسیب جدی وارد کنند
[ترجمه ترگمان]یک دسته موش جهش یافته با حالتی غیرطبیعی، تا زمانی که به طور جدی به خودشان آسیب برسانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They were fed compulsively in petticoats and took the hormone.
[ترجمه گوگل]آنها به اجبار با کت و شلوار تغذیه می شدند و هورمون مصرف می کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها بی سرو صدا in و the را می گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Highly ornate and compulsively detailed decorative forms impart depth, richness and an elegant complexity to graphic expression.
[ترجمه گوگل]فرم های تزئینی بسیار آراسته و با جزئیات اجباری عمق، غنا و پیچیدگی ظریفی را به بیان گرافیکی می بخشند
[ترجمه ترگمان]شکل های تزیینی بسیار پر زرق و compulsively و compulsively، عمق، غنای و پیچیدگی ظریف آن را به حالت گرافیکی بیان می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• obsessively, in a compulsive manner

پیشنهاد کاربران

به ناچار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : compel
اسم ( noun ) : compulsion
صفت ( adjective ) : compulsive / compulsory / compelling
قید ( adverb ) : compulsively / compulsorily / compellingly
Why people compulsively overeat?
وسواس گونه
ناخواسته و بی اراده و با میل درونی شدید، فطری و ذاتی
He is compulsively neat.
دلبرانه
this room is compulsively neat.
۱. از روی وسواس، بی اختیار، بی اراده ۲. به طور عالی، به طور جذاب

بپرس