اسم ( noun )
• (1) تعریف: coercion or constraint; act of compelling.
• مترادف: coercion, constraint, duress, enforcement
• مشابه: control, force, influence, power, pressure
• مترادف: coercion, constraint, duress, enforcement
• مشابه: control, force, influence, power, pressure
- His service in His Majesty's Navy was not voluntary but was brought about by compulsion.
[ترجمه گوگل] خدمت او در نیروی دریایی اعلیحضرت داوطلبانه نبود، بلکه از روی اجبار انجام شد
[ترجمه ترگمان] خدمت او در نیروی دریایی اعلیحضرت داوطلبانه نبود، بلکه با اجبار به کار می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خدمت او در نیروی دریایی اعلیحضرت داوطلبانه نبود، بلکه با اجبار به کار می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the state of being compelled or coerced.
• مشابه: authority, coercion, control, duress, necessity, power
• مشابه: authority, coercion, control, duress, necessity, power
- They turned in their neighbors to the police under compulsion of the law.
[ترجمه گوگل] آنها به اجبار قانون همسایگان خود را به پلیس تحویل دادند
[ترجمه ترگمان] آن ها همسایگان خود را به اجبار قانون به پلیس تحویل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها همسایگان خود را به اجبار قانون به پلیس تحویل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an irresistible impulse, usu. to do or say something opposed by one's rational mind.
• مشابه: drive, impetus, impulse, impulsion, obsession, urge
• مشابه: drive, impetus, impulse, impulsion, obsession, urge
- Her checking of whether the stove was turned off had become so frequent that it appeared to have become a compulsion.
[ترجمه گوگل] بررسی او از خاموش بودن اجاق گاز آنقدر مکرر شده بود که به نظر می رسید به یک اجبار تبدیل شده بود
[ترجمه ترگمان] بررسی او به این نتیجه رسیده بود که آیا بخاری آنقدر زیاد است که به نظر می رسد به اجبار ذهنی تبدیل شده است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بررسی او به این نتیجه رسیده بود که آیا بخاری آنقدر زیاد است که به نظر می رسد به اجبار ذهنی تبدیل شده است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید