compressed

/kəmˈprest//kəmˈprest/

معنی: متراکم، محکم، فشرده
معانی دیگر: چلانده، تنگین، (گیاه شناسی) مسطح (مثل ساقه ی برگ سپیدار)

جمله های نمونه

1. compressed cotton
پنبه ی متراکم

2. then those compressed masses began radiating as stars
سپس آن توده های فشرده همچون ستارگان شروع به رخشیدن کردند.

3. With a supply of compressed air, the large balloon inflated in a matter of seconds.
[ترجمه گوگل]با وجود هوای فشرده، بالون بزرگ در عرض چند ثانیه باد شد
[ترجمه ترگمان]با استفاده از هوای فشرده، بالون بزرگ در عرض چند ثانیه باد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As more snow fell, the bottom layer was compressed into ice.
[ترجمه گوگل]با باریدن برف بیشتر، لایه زیرین به یخ فشرده شد
[ترجمه ترگمان]هرچه برف بیشتری می بارید، لایه پایینی به یخ وصل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her lips compressed into a thin line.
[ترجمه گوگل]لب هایش به صورت خطی باریک فشرده شدند
[ترجمه ترگمان]لب هایش به خط نازک فشرده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In her anger she compressed her lips so tightly that they went white.
[ترجمه گوگل]در عصبانیت لب هایش را چنان محکم فشار داد که سفید شدند
[ترجمه ترگمان]با عصبانیت لب هایش را به هم فشرد و چنان محکم لب هایش را به هم فشرد که سفید شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Wood cuttings and sawdust can be compressed into boards.
[ترجمه گوگل]قلمه های چوب و خاک اره را می توان به صورت تخته فشرده کرد
[ترجمه ترگمان]برش چوب و خاک اره را می توان به تخته های چوب فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His mouth compressed into a thin, hard line.
[ترجمه گوگل]دهانش به یک خط نازک و سخت فشرده شد
[ترجمه ترگمان]لب هایش به هم فشرده شد و به خط نازک و سختی فشرده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The main arguments were compressed into one chapter.
[ترجمه گوگل]استدلال های اصلی در یک فصل فشرده شدند
[ترجمه ترگمان]بحث های اصلی در یک فصل به هم فشرده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He compressed his report into three pages.
[ترجمه گوگل]او گزارش خود را در سه صفحه فشرده کرد
[ترجمه ترگمان]او گزارش خود را به سه صفحه تقسیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some courses such as engineering had to be compressed.
[ترجمه گوگل]برخی از دروس مانند مهندسی باید فشرده می شد
[ترجمه ترگمان]برخی دوره ها مانند مهندسی می بایست به هم فشرده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The compressed gas is cooled and condenses into a liquid.
[ترجمه گوگل]گاز فشرده سرد شده و به صورت مایع متراکم می شود
[ترجمه ترگمان]گاز فشرده سرد شده و به مایع تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The poet compressed many thoughts and emotions into a few well-chosen words.
[ترجمه گوگل]شاعر بسیاری از افکار و احساسات را در چند کلمه انتخاب شده فشرده کرد
[ترجمه ترگمان]شاعر افکار و عواطف بسیاری را به چند کلمه خوب انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The four debates will be compressed into an unprecedentedly short eight-day period.
[ترجمه گوگل]این چهار مناظره در یک دوره هشت روزه بی‌سابقه کوتاه خلاصه خواهند شد
[ترجمه ترگمان]این چهار بحث به مدت ۸ روز به صورت بی سابقه برگزار خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Jets of compressed air gave the aircraft lateral and directional stability.
[ترجمه گوگل]جت های هوای فشرده به هواپیما ثبات جانبی و جهتی داد
[ترجمه ترگمان]جت هوای فشرده باعث ایجاد پایداری جانبی و هدایتی در هواپیما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متراکم (صفت)
heaped, accumulated, aggregate, dense, compact, compressed, condensed, stagnant

محکم (صفت)
stable, firm, solid, dense, compact, compressed, adamantine, tough, strict, sturdy, strong, tight, tenacious, steel, secure, stout, frozen, substantial, buff, steady, well-set, meaty, pukka, pucka, two-handed

فشرده (صفت)
compressed, condensed, succinct, compacted, pressed, squeezed, compressive

تخصصی

[زمین شناسی] فشرده، متراکم به شکل برش پیچ در یک صدف حفره دار سرپا گویند که قطر خلفی – قدامی آن بزرگتر از قطر پهلویی آن می باشد. متضاد: depressed.

انگلیسی به انگلیسی

• compacted, concentrated, condensed

پیشنهاد کاربران

compressed ( فیزیک )
واژه مصوب: متراکم
تعریف: ویژگی جسمی که حجم آن براثر فشار کاهش یافته باشد
کوتاه، کم
خلاصه

بپرس