compress

/ˈkɑːmpres//kəmˈpres/

معنی: ضماد، فشرده کردن، بهم فشردن، هم فشرده کردن، خلاصه شدن یا کردن، منقبض کردن، متراکم کردن
معانی دیگر: فشردن، چلاندن، به هم فشردن (و از اندازه کاستن و برچگالی افزودن)، فرومالیدن، متراکم کردن (با press مقایسه شود)، دستگاه هم فشاری (پرس کردن) پنبه

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: compresses, compressing, compressed
(1) تعریف: to press into less space, or condense as though pressing together.
مترادف: compact, condense, press, squeeze
متضاد: expand, spread, stretch
مشابه: abbreviate, abridge, boil down, concentrate, constrict, contract, crowd, pinch

- Let's compress these goods into a small package.
[ترجمه گوگل] بیایید این کالاها را در یک بسته کوچک فشرده کنیم
[ترجمه ترگمان] بیایید این کالاها را در یک بسته کوچک فشرده کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She compressed a long story into a few words.
[ترجمه mahshid] او یک داستان طولانی را در چند کلمه خلاصه کرد.
|
[ترجمه گوگل] او یک داستان طولانی را در چند کلمه فشرده کرد
[ترجمه ترگمان] او داستان درازی را در چند کلمه به هم فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to form into a solid mass by pressing together.
مشابه: cake, compact, concentrate, condense, consolidate, pack, solidify, squash

- I compressed the earth around the plant roots.
[ترجمه گوگل] من زمین را در اطراف ریشه های گیاه فشرده کردم
[ترجمه ترگمان] زمین اطراف ریشه های گیاه را محکم فشار دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: compressible (adj.), compressibly (adv.), compressibility (n.)
• : تعریف: a soft pad of gauze or cloth, used to supply moisture, heat, or medication to relieve pain or treat infection.
مترادف: pad
مشابه: cloth, gauze, patch

جمله های نمونه

1. Firmly compress the soil in the pot so that the plant is secure.
[ترجمه امیررضا] خاک گلدان را محکم بفشارید که گیاه ایمن شود
|
[ترجمه گوگل]خاک گلدان را محکم فشرده کنید تا گیاه محکم شود
[ترجمه ترگمان]Firmly خاک را در گلدان محکم کنید تا گیاه ایمن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A cold compress can alleviate your pain.
[ترجمه گوگل]کمپرس سرد می تواند درد شما را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]کمپرس سرد می تواند درد شما را کم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Wood blocks compress a great deal under pressure.
[ترجمه گوگل]بلوک های چوبی تحت فشار بسیار فشرده می شوند
[ترجمه ترگمان]قطعات چوب فشار زیادی را تحت فشار قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The panelists are left to compress their inquiries into one good zinger of a question.
[ترجمه گوگل]اعضای میزگرد باید پرس و جوهای خود را در یک سوال خوب جمع کنند
[ترجمه ترگمان]هییت داوران برای فشرده کردن inquiries به یک سوال خوب از یک سوال باقی می مانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You can compress huge amounts of data on to a CD-ROM.
[ترجمه گوگل]شما می توانید حجم عظیمی از داده ها را روی یک CD-ROM فشرده کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید مقادیر زیادی از داده ها را در یک سی دی ذخیره کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They used an air compressor to take in atmospheric air, compress it, and force it into the cabin.
[ترجمه گوگل]آنها از یک کمپرسور هوا برای جذب هوای اتمسفر، فشرده سازی و فشار دادن آن به داخل کابین استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها از یک کمپرسور هوا برای گرفتن هوای اتمسفر استفاده کردند، آن را فشرده کرده و آن را به داخل کابین فشار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Many couples want to compress their childbearing into a short space of time in their married life.
[ترجمه گوگل]بسیاری از زوج ها می خواهند فرزندآوری خود را در مدت زمان کوتاهی در زندگی زناشویی خود فشرده کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زوج ها می خواهند childbearing خود را در مدت زمان کوتاهی در زندگی زناشوئی محدود کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Apply a cold compress to the injury.
[ترجمه گوگل]کمپرس سرد را روی آسیب قرار دهید
[ترجمه ترگمان]کمپرس سرد را روی زخم خود بمالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In this chapter we compress into summary form the main issues discussed so far.
[ترجمه گوگل]در این فصل ما موضوعات اصلی را که تاکنون مورد بحث قرار گرفته‌اند به صورت خلاصه فشرده می‌کنیم
[ترجمه ترگمان]در این بخش به خلاصه ای از موضوعات اصلی می پردازیم که تا کنون مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Air will compress but the brake fluid won't.
[ترجمه گوگل]هوا فشرده می شود اما روغن ترمز فشرده نمی شود
[ترجمه ترگمان]هوا متراکم می شود اما مایع ترمز برنده نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I managed to compress ten pages of notes into four paragraphs.
[ترجمه گوگل]من توانستم ده صفحه یادداشت را در چهار پاراگراف فشرده کنم
[ترجمه ترگمان]من توانستم ده صفحه از یادداشت ها را در چهار پاراگراف خلاصه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A later development introduced a press to compress the hops in each pocket which was held in a pocket sling.
[ترجمه گوگل]توسعه بعدی، پرس را برای فشرده کردن رازک در هر جیب معرفی کرد که در یک بند جیبی نگه داشته می شد
[ترجمه ترگمان]توسعه بعدی یک دکمه را برای فشرده کردن رازک ها در هر جیب که در یک گردن بند جیبی نگهداری می شد، معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Excess electricity can also be used to compress air in an underground store.
[ترجمه گوگل]همچنین می توان از الکتریسیته اضافی برای فشرده سازی هوا در یک انبار زیرزمینی استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]الکتریسیته اضافی نیز می تواند برای فشرده سازی هوا در یک فروشگاه زیر زمینی به کار رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Clusters could then compress data for the next layer.
[ترجمه گوگل]پس از آن خوشه ها می توانند داده ها را برای لایه بعدی فشرده کنند
[ترجمه ترگمان]سپس خوشه ها می توانند داده ها را برای لایه بعدی compress
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضماد (اسم)
compress, plaster, salve, cataplasm, poultice

فشرده کردن (فعل)
compress, compact

بهم فشردن (فعل)
impact, compress, compact, foreshorten, gnash, scrunch, serry

هم فشرده کردن (فعل)
compress

خلاصه شدن یا کردن (فعل)
compress

منقبض کردن (فعل)
shrink, contract, condense, compress, jam, constrict

متراکم کردن (فعل)
assemble, accumulate, amass, condense, compress, collect, congest, jam

تخصصی

[کامپیوتر] متراکم کردن
[مهندسی گاز] فشردن، تراکم کردن
[نساجی] فشردن - متراکم کردن

انگلیسی به انگلیسی

• poultice, bandage
press together, make smaller using pressure; condense
when you compress something, you squeeze it or make it smaller or shorter.

پیشنهاد کاربران

هَمفِشاریدَن.
فشرده کردن
کوتاه کردن
Press sth into a smaller space
فشرده سازی

بپرس